جدول جو
جدول جو

معنی زحنه - جستجوی لغت در جدول جو

زحنه
(زُ نَ)
خم وادی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ترجمه قاموس) (از متن اللغه) (از لسان العرب) (از محیط المحیط) (از تاج العروس). خم وادی و پیچ آن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
زحنه
(زُ نَ)
نام پسر عبدالله قاتل ضحاک بن قیس در جنگ مرج راهط است و با میم (زحمه) نیز نقل شده است. (از منتهی الارب). پسر عبدالله قاتل ضحاک بن قیس است روز مرج. (ترجمه قاموس). حافظ این نام را بامیم ’زحمه’ ضبط کرد و صواب نیز همانست. صاحب قاموس زحنه و زحمه هر دو را آورده است. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
زحنه
(زُ حَ نَ)
مؤنث زحن. زن کوتاه بالا. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ترجمه قاموس) (از متن اللغه) (از لسان العرب) (از محیط المحیط). زن کوتاه و فربه شکم. (از تاج العروس) ، کاروان با بار و توابع خود. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کاروانست با بارها وگرانیها و پیروها. (ترجمه قاموس) (از متن اللغه) (از لسان العرب) (از محیط المحیط) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
زحنه
گرمای سخت، کاروان با بار و بنه، کند کاری خم رودخانه
تصویری از زحنه
تصویر زحنه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صحنه
تصویر صحنه
صحنه به محیطی اطلاق می شود که در آن بازیگران و رخدادهای داستان اصلی فیلم اتفاق می افتد. این محیط شامل تنظیمات مختلف می شود که با استفاده از نورپردازی، دکوراسیون، و انتخاب زوایای دوربین ساخته می شود تا احساس و حسی معین در بیننده ایجاد کند.
به مکان رخداد هر ماجرا یا کنشی بی وقفه در داستان فیلم که معمولا در یک مکان خاص و طی یک محدوده زمانی مشخص روی می دهد، گفته می شود. گاه صحنه در بیش از یک محل رخ می دهد مانند تعقیب که در مناطق مختلفی صورت می گیرد. صحنه می تواند شامل یک نما و یا چند نما باشد.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از صحنه
تصویر صحنه
محل نمایش در تماشاخانه، سن، جای وسیع، زمین هموار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زانه
تصویر زانه
جیرجیرک، زنجره، حشره ای سبز رنگ و شبیه ملخ که نوع نر آن به وسیلۀ اندام نازکی در زیر شکم صدای تیز و بلندی در کشتزارهای غله تولید می کند، سیرسیرک، جرواسک، چزد، جزد، زلّه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زینه
تصویر زینه
پله، پلکان، درجه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شحنه
تصویر شحنه
داروغه، پلیس، پاسبان و نگهبان شهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سحنه
تصویر سحنه
رنگ و هیئت، شکل ظاهر، نرمی روی و پوست
فرهنگ فارسی عمید
(سَ نَ)
شکل و روی و صورت مردم. (غیاث). روی مردم. (منتهی الارب). هیئت. (لسان العرب) (منتهی الارب) ، نرمی و تازگی پوست روی. (غیاث). نرمی روی پوست. (منتهی الارب) (لسان العرب) ، هیئت و رنگ. (لسان العرب) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، نهاد روی مردم. (منتهی الارب) (آنندراج). حال. (لسان العرب) ، نعمه. (لسان العرب) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، در اصطلاح پزشکان عبارت است از حال جسد در فربهی و لاغری و سستی و سختی و اعتدال. (کشاف اصطلاحات الفنون) : و اگر روزگار تابستان باشد و مزاج و سحنه احتمال کند چون از آب زن برآید خویشتن بیکبار اندر آب سرد اندازد و زود برآید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و بفصد خون بسیار کند چنانکه بیم باشد که غشی افتد، لیکن بشرط آنکه سال عمر و سحنه و قوت و فصل سال از آن (از فصد) بازندارد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و فصل سال و حال هوای شهر و دیگر خلطهاست وسحنه یعنی فربهی و لاغری تن. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(صَ نَ)
یکی از بخش های شهرستان کرمانشاهان. این بخش در شمال باختری شهرستان واقع و حدود آن بشرح زیر است: از طرف شمال به بخش سنقر کلیائی از شهرستان کرمانشاه. از طرف جنوب خاور کنگاور کلیائی از شهرستان کرمانشاه. از طرف جنوب خاور شهرستان نهاوند. از طرف جنوب بخش هرسین کرمانشاه. از طرف جنوب باختر دهستان دروفرامان بخش مرکزی کرمانشاه. از طرف باختر بدهستان های پای روند و بیلوار بخش مرکزی کرمانشاه. آب و هوای بخش نسبت به پستی و بلندی متغیر است بدینطریق که هوای دهستانهای خدابنده لو، کندوله سردتر از قسمت دشت دینور و دهستان چمچمال معتدل تر از سایر نقاط است و هوای قرای مجاور رود خانه دینور دهستان چمچمال که برنج کشت مینمایند مالاریائی است. قرای بخش از رودخانه های گاماسیاب، دینور و شعبات آنها و چشمه ها مشروب می شود. محصول عمده بخش غلات آبی و دیمی، چغندر و حبوبات، لبنیات، تریاک و توتون می باشد. در این بخش چهار رشته کوه اصلی و چندین رشتۀ منشعب از آنان مشاهده می شود: 1- سلسلۀ کوه پراو - این کوه در باختر بخش و شمال دشت دروفرامان واقع شده، امتداد آن شرقی و غربی و بکوههای شمالی تنگ کنشت متصل می شود. ارتفاع کوه بیستون واقع در شمال آبادی بیستون 2794 گز و بلندترین قلۀ آن در خاور آبادی کوفه 3352 گز است. 2- سلسلۀ کوه شمالی - از قلۀ مشهور امروله رشته ای در جهت شمال باختر منشعب از گردنۀ مله ماس گذشته بارتفاعات شمالی دره خلیل منتهی می شود. بلندترین قلل این رشته کوه امروله بارتفاع 3193 گز، نخودچال در شمال آبادی کل گدار بارتفاع 3267 گز و قلۀ دالاخانی بارتفاع 3138 گز است. 3- رشتۀ کوه بوالین - بین دهستان دینور و دهستان چمچمال و رودخانه های گاماسیاب و دینور واقع شده. ارتفاع بلندترین قلۀ آن 2509 گز است. 4- ارتفاعات جنوبی عامله و سراب بادیه که در منتهی الیه جنوبی بخش واقع و بلندترین قلۀ آن 2267 گز است. برای اینکه ارتفاعات نسبت بدشت ها کاملاً مجسم شود ارتفاع چند نقطۀ مهم تعیین می شود. ارتفاع صحنه 1342 گز. بیستون 1311 گز. میان راهان 1351 گز است. مهم ترین چشمه های این بخش عبارت اند از: سرآب بید سرخ مشهور به سرآب صحنه - سرآب بخوران - سرآب برناج - سرآب غلام ویس و سرآب چهار چشمۀ صحنه. راه شوسۀ کرمانشاه به طهران از وسط دهستانهای چمچمال و حومه، راه شوسۀ کرمانشاه به سنقر از وسط دهستان دینور میگذرد. بواسطۀ مسطح بودن اراضی بخش به اکثر قرای مهم، تابستان اتومبیل میتوان برد. بخش صحنه از چهار دهستان زیر و از 211 آبادی تشکیل (شده است و) جمعیت آن 47500 تن است. دهستان جومه 10 آبادی 6200 تن. دهستان خدابنده لو 21 آبادی 3900 تن. دهستان دینور 83 آبادی 23700 تن. دهستان چمچمال 97 آبادی 13700 تن. دهستان حومه صحنه از ده آبادی تشکیل شده، قرای مهم آن عبارت اند از: سرآب بید سرخ و بید سرخ. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(صَ نَ)
بمعنی مصحنه است و آن آوندی است مانند کاسه. (منتهی الارب) ، صحنه. سن نمایش
لغت نامه دهخدا
(صُ نَ)
زمین فراخ هموار نرم میان سنگستان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ حِنْ نَ)
جمع واژۀ حنین.
لغت نامه دهخدا
(عِ رَ دَ / دِ)
کینه و خشم گرفتن. (منتهی الارب). سخت کینه گرفتن
لغت نامه دهخدا
(حَ زَ نَ / حَ نَ)
حزن. زمین ناهموار. زمین درشت. زمین ستبر. سنگلاخ
لغت نامه دهخدا
(حُ نَ)
نام کوهی است در دیار شکر برادران بارق در ازد یمن. (معجم البلدان). و در مراصدالاطلاع تصحیف شده است
لغت نامه دهخدا
(حُ نَ)
یکی کوه درشت. ج، حزن
لغت نامه دهخدا
(بَ نَ)
تازیانه ها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(سَ نَ)
جایگاهی است بین بغداد و همدان و گویند نزدیکی همدان. (معجم البلدان). شهری است نزدیک همدان. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به صحنه شود
لغت نامه دهخدا
محنه و محنت در فارسی اوز مایش آزمایش، لگ رنج جسک مست این واژه به نادرست در صحاح الفرس برابر با گله آمده با این گواه از لبیبی: ای از ستیهش تو همه مردمان به مست که خود آرش رنج را می رساند آزمایش، رنج: هر چه بلا و محنت است آنرا پوشیده دارد، جمع محن. یا ایام (دورهء) محنت. (کلام)، سالهایی است که مردم را بمساله خلق قرآن امتحان میکردند. اگر قرآن را مخلوق میدانستند رها میساختند والا به تعذیب ایشان می پرداختند. مامون بسال 218 ه. ق. فرمانی برای اسحاق بن ابراهیم نوشت که باید قاضیان و گواهان و محدثان را بقرآن آزمایش کند. هر کس قرآن را مخلوق داند رها سازد و هر که جز آن گوید بوی گزارش دهد تا رای خود را درباره او بفرماید. گروهی از روی عقیدت یا بیم به مخلوق بودن قرآن گواهی دادند و گروهی که آنرا مخلوق ندانستند یا سکوت کردند گرفتار شکنجه ها شدند یا بقتل رسیدند و این امر تا ایام متوکل ادامه داشت
فرهنگ لغت هوشیار
زحمت انبوهی، آزردگی، دردسر، جا تنگی، گیر و دار، رنجه آرنگ نه هرگز از تو رسیده به مور آرنگی (کمال اسمعیل)، آزار شکفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمنه
تصویر زمنه
از ریشه پارسی تک زمان زمان اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زونه
تصویر زونه
زینت و آرایش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زینه
تصویر زینه
پله و پایه و پلکان و نردبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحنه
تصویر سحنه
پوست نرمی، فراوانی، رنگ و ریخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شحنه
تصویر شحنه
نایب حاکم شهر، داروغه، پلیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صحنه
تصویر صحنه
جای وسیع و محل نمایش در تماشاخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وحنه
تصویر وحنه
گل لیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صحنه
تصویر صحنه
((صَ نَ یا نِ))
زمین هموار، در فارسی به معنای محل نمایش نمایشنامه، کوچک ترین واحد کامل فیلم که مجموعه ای است از یک سلسه نما که به دنبال یکدیگر می آیند و تشکیل یک واقعه را می دهند، منظره ای واقعی یا خیالی که رویدادی را نش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شحنه
تصویر شحنه
((ش نَ یا نِ))
داروغه، حاکم نظامی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زینه
تصویر زینه
((نِ))
پله، پلکان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زینه
تصویر زینه
درجه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از صحنه
تصویر صحنه
پیشگاه
فرهنگ واژه فارسی سره