جدول جو
جدول جو

معنی سحنه

سحنه
(سَ نَ)
شکل و روی و صورت مردم. (غیاث). روی مردم. (منتهی الارب). هیئت. (لسان العرب) (منتهی الارب) ، نرمی و تازگی پوست روی. (غیاث). نرمی روی پوست. (منتهی الارب) (لسان العرب) ، هیئت و رنگ. (لسان العرب) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، نهاد روی مردم. (منتهی الارب) (آنندراج). حال. (لسان العرب) ، نعمه. (لسان العرب) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، در اصطلاح پزشکان عبارت است از حال جسد در فربهی و لاغری و سستی و سختی و اعتدال. (کشاف اصطلاحات الفنون) : و اگر روزگار تابستان باشد و مزاج و سحنه احتمال کند چون از آب زن برآید خویشتن بیکبار اندر آب سرد اندازد و زود برآید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و بفصد خون بسیار کند چنانکه بیم باشد که غشی افتد، لیکن بشرط آنکه سال عمر و سحنه و قوت و فصل سال از آن (از فصد) بازندارد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و فصل سال و حال هوای شهر و دیگر خلطهاست وسحنه یعنی فربهی و لاغری تن. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا