- زحم
- انبوهی کردن، جا تنگ کردن بر یکدیگر
معنی زحم - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دردسر، رنج، رنجه، رنجش، سختی
زحمت انبوهی، آزردگی، دردسر، جا تنگی، گیر و دار، رنجه آرنگ نه هرگز از تو رسیده به مور آرنگی (کمال اسمعیل)، آزار شکفت
انبوهی کردن، رنج و آزردگی
رنج و آزردگی، به هم فشار آوردن و یکدیگر را در فشار گذاشتن، انبوهی کردن، زحام، انبوهی
زحمت دادن: باعث زحمت شدن، رنج و آزار دادن، اذیت کردن
زحمت کشیدن: رنج کشیدن، رنج بردن، تحمل رنج و مشقت کردن
زحمت دادن: باعث زحمت شدن، رنج و آزار دادن، اذیت کردن
زحمت کشیدن: رنج کشیدن، رنج بردن، تحمل رنج و مشقت کردن
سخت انبوه
درد زایمان
متحمل زحمت، تحمل مشقت و سختی
رنج کشیدن تحمل مشقت کردن، یا زحمت کشیدن برای (بپای) کسی بخاطر او تحمل رنج کردن
جفا دیدن، ستم کشیدن
زحمت دادن:) ای مگس، عرصه سیمرغ نه جولانگاه توست عرض خود میبری و زحمت ما میداری . (حافظ)
رنج دادن رنجه کردن موجب زحمت و تصدیع شدن اسباب زحمت گشتن، توضیح: غالبا به عنوان تعارف به کار رود، آزار رسانیدن، ضرر رسانیدن
موجب زحمت شدن تصدیع دادن توضیح: در تعارفات استعمال شود
رنج افزا زیاد کننده رنج و زحمت مصدع
انبوهی کردن، انبوهی ازدحام، آزردگی، بیماری تن و جان، زخم جراحت، درد سر تصدیع، آزار محنت رنج، هنگامه گیر و دار جمع زحمات. یا بهزار زحمت با مشقت و رنج بسیار. یا اسباب زحمت شدن، زحمت دادن، یا زحمت را کم کردن رفتن و بیشتر موجب مزاحمت نشدن، یا قبول زحمت کنید (فرمایید) (تعارفی است) زحمت بکشید لطفا: (قبول زحمت فرمایید این نامه را به نشانی این گیرنده برسانید)
زحمت افزاینده، ایجادکنندۀ رنج و زحمت
رنج کشیدن، رنج بردن، تحمل رنج و مشقت کردن
باعث زحمت شدن، رنج و آزار دادن، اذیت کردن
آنکه زحمت می کشد و رنج می برد، در ادبیات مارکسیس، کارگر، رنجبر
Labored
Crawl, Toil
Ply, Trouble
натруженный
ползти , трудиться
трудиться , беспокоить
kriechen, sich abmühen
sich abmühen, stören
напружений
повзати , важко працювати
трудитися , турбувати
pracowity
pełzać, harować
pracować, niepokoić