جدول جو
جدول جو

معنی زحق - جستجوی لغت در جدول جو

زحق
(تَ س س)
بکوشش، چیزی از کسی گرفتن. زحک نیز بدین معنی آید: لم یعط فلان الا زحقاً، یعنی نبخشید مگر به جهد و کوشش. (از متن اللغه).
رجوع به زحک شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محق
تصویر محق
باطل ساختن، ناچیز گردانیدن، محو کردن، کاستن، در تصوف محو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زحف
تصویر زحف
در علم عروض تغییر در وزن شعر، پیش رفتن سپاه به سوی دشمن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زرق
تصویر زرق
نابینا شدن، کبود شدن، کبودرنگ شدن، کبودی، نیرنگ، تزویر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سحق
تصویر سحق
کوفتن، ساییدن، سودن، نرم کردن، ریز ریز کردن، هلاک کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محق
تصویر محق
کسی که حق با اوست، حق دار، صاحب حق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زلق
تصویر زلق
خارج کردن منی با دست، استمنا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زرق
تصویر زرق
تزویر، دورنگی، ریاکاری
زرق و برق: کنایه از زر و زیور، جلوه و زیبایی ظاهری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنق
تصویر زنق
پارسی تازی گشته زنخ بن پیکان، جای بستن دوال از زنخ ستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محق
تصویر محق
ثابت کننده، دارای حق، حق دار
فرهنگ لغت هوشیار
پیوستن رسیدن، آوردن پسرس: میوه، پیوسته افزوده، کشت بارانی رسیدن الحاق آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
سودن، کوفتن، زدودن، خاک فرسودن کندن باد خاک را، کهنه گرداندن جامه را، نرم کردن، شپش گشتن، موی ستردن، روان کردن اشک، سخت دویدن دور شدن دوری کوبیدن کوفتن نرم کردن، بیخودی بنده در مقابل قهاریت حق
فرهنگ لغت هوشیار
زفتی، تنگاندن تنگ کردن، تیز دادن، پیچیدن، افشردن دسته گروه، گروه مرغان، پالان کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
پیش افتادن پیش گرفتن، به نشانه نخوردن، بیهودگی (بطلان) هامون سبک و شتابان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیق
تصویر زیق
زه پیراهن، ریسمان لادگران (- بنایان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زعق
تصویر زعق
بانگ زدن، ترساندن، شور کردن، گزیدن کژدم شبروی ترسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زوق
تصویر زوق
سیماب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احق
تصویر احق
سزاوارتر به سزاتر سزاوارتر اولی صاحب حق تر راست تر بسزاتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زحلق
تصویر زحلق
باد سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بحق
تصویر بحق
براستی، بدرستی، عادلانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاق
تصویر زاق
پارسی ک زای زاج زه بچه (هر چیز)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبق
تصویر زبق
بر کندن ریش، در آمیختن، باز داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زحن
تصویر زحن
رفتار کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زدق
تصویر زدق
راستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زحم
تصویر زحم
انبوهی کردن، جا تنگ کردن بر یکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
نام یکی از سیارگان است و از دوری و بلندی نسبت بزمین دارد زحل نام گرفته است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زحک
تصویر زحک
نزدیک شدن، دور شدن از واژه های دو پهلو، مانده شدن، ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
بهر جزاندن، نابدوری دور گشتن از نابی، غیژیدن کودک، غیژیدن تیر (غیژیدن لغزیدن و خزیدن کودکان) دور شدن از اصل، فرو افتادن تیر از نشانه، دوری، هر تغییری که در اصول افاعیل عروضی داده شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زحر
تصویر زحر
زفتی زفت (بخیل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرق
تصویر زرق
ریا و مکر و دروغ و نفاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلق
تصویر زلق
لغزیدن، خزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احق
تصویر احق
((اَ حَ قُ))
سزاوارتر، اولی، صاحب حق تر، راست تر، به سزاتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زحل
تصویر زحل
((زُ حَ))
کیوان، ششمین سیاره از سیارات منظومه شمسی، دارای حلقه ای نورانی و زیبا. حرکت وضعی اش ده ساعت و چهارده دقیقه و حرکت انتقالی اش بیست و نه سال و نیم می باشد، در نجوم قدیم جزء ستارگان نحس به شمار می آمد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زحل
تصویر زحل
کیوان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از احق
تصویر احق
سزاوارتر
فرهنگ واژه فارسی سره