- زحاف
- بهر جزی جزاندن یا دگرگون کردن بهرهای درست خزنده تغییری که به اجزای سالم اصلی داده باشند تا اجزای فرعی غیر سالم از آن منشعب شود. آن جزو را که از تغییر حاصل شده مزاحف گویند جمع زحافات
معنی زحاف - جستجوی لغت در جدول جو
- زحاف ((زِ))
- هر تغییری در اصول افاعیل عروضی با کاستن یا اضافه کردن یک یا چند حرف
- زحاف
- در علم عروض هر تغییری در اصول افاعیل عروضی با افزودن یا کاستن یک یا چند حرف
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مانده شدن
روانداز
بی آزرمی، بی شرمی
مانده خسته
انبوهی جا تنگی انبوهی کردن، انبوهی ازدحام. یا روز (یوم) زحام روز قیامت رستاخیز
جمع زحلوفه، سرسره ها
ترایمان خونی
عروس بخانه شوهر فرستادن
دروغپرداز
تند رو
کشنده زهر هلاک کننده کشنده مهلک: سم زعاف
جمع زیف، درم های نبهره شیر بیشه
زحمت دادن کسی را
بیماری باریک (سل سد در)، جمع سحفه، پیه ها
جلد ساز کتاب، ترتیب دهنده صحف
هم بستر شدن عروس و داماد برای بار اول
صحفه ها، بشقاب ها، کاسه های بزرگ، جمع واژۀ صحفه
انبوهی کردن، به هم فشار آوردن و جا تنگ کردن بر یکدیگر
کسی که کتاب را ته بندی و جلد می کند، آنکه شغلش صحافی است، کسی که در خواندن صحیفه خطا کند، کتاب فروش
زرافه، پستانداری نشخوار کننده با گردن و پاهای بلند و دو شاخ کوتاه بر روی پیشانی که بر روی بدنش خال های قهوه ای رنگ دارد، شترگاوپلنگ، اشترگاوپلنگ، اشترگاو
تند لور تندابه سخت نوشیدن
بستر آهنگ، بالاپوش شب، جامه پنبه دار شب خوابی
((زَ فِ))
فرهنگ فارسی معین
زرافه، حیوانی است پستان دار و نشخوارکننده و بزرگ جثه به اندازه شتر، گردن دراز و دست های بلند و پاهای کوتاه دارد، اشترگاوپلنگ، شترگاوپلنگ
روانداز ضخیم آکنده از پشم یا پنبه به شکل مستطیل که هنگام خوابیدن برای گرم نگه داشتن بر روی خود می اندازند، دواج
سیل عظیم
کشنده، هلاک کننده