- زجاجه
- تکه شیشه تکه آبگینه، پیاله مهایه (بلور) قطعه شیشه قطعه ای از آبگینه، پیاله بلور
معنی زجاجه - جستجوی لغت در جدول جو
- زجاجه
- قطعۀ شیشه، ظرف شیشه ای، پیالۀ بلور
- زجاجه ((زُ جِ))
- پیاله بلور
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بانوچ تاب تاب بازی، آلاکلنگ
ماده ای شفاف شبیه به ژلاتین که در حفره درونی کره چشم بین عدسی و شبکیه جای دارد
آبگینه ای شیشه ای، شیشه فروش منسوب به زجاج شیشه یی آبگینه یی
گول نادان
دجاج الرومی: فیسا (بوقلمون) شوات یا مرغ، جوجه، گروهه ریسمان، مرغه (طائر) زبانزد اختر شناسی واحد دجاج یک مرغ خانگی ماکیان جمع دجج
مرغ خانگی، گروهۀ ریسمان، عیال، در علم نجوم یکی از صورت های فلکی شمالی که از باشکوه ترین صور فلکی است، ماکیان، صلیب شمالی
آب دهان، آنچه از دهان بیرون انداخته شود
میوه خام فجاجت در فارسی: خامی ناپختگی
لجاجت در فارسی وستاری ستیهیدن، پیکار کردن، شوریدگی تپیدگی از گرسنگی
مجاجه در فارسی مونث مجاج: خدو، افشره شیره آنچه از دهن بیرون ریزند، عصاره شی جمع مجاجات
گرد خاک دفزک، مرد گول
ماده ای شفاف شبیه ژلاتین که در حفرۀ درونی کرۀ چشم بین عدسی و شبکیه قرار دارد
شیشه ای، بلوری
شیشه، آبگینه دندانهای پیشین
خرمهره
زج ها، دندانها، جمع واژۀ زج
شیشه، آبگینه
شیشه گر، آبگینه ساز