منسوب به زجاج (شیشه، گوهر شفاف) ، آبگینه فروش. (منتهی الارب) (آنندراج) (از تاج العروس) (دهار) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). آبگینه فروش و بلورفروش. (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط). فروشندۀ شیشه. (منتخب اللغات). فروشندۀ آبگینه را زجاجی با ضم ’ز’ گویند. (از مصباح المنیر) ، از جنس زجاج. شیشه ای. (از قاموس عصری، عربی - انگلیسی). از جنس شیشه ساخته شده، مانند شیشه، شفاف. غیر حاجز ماوراء. (از قاموس عصری، عربی - انگلیسی). آبگینه گین:قصر زجاجی، عمارت بلور. (ناظم الاطباء) : یا بمنقار زجاجی برکند طاوس نر پرهای طوطیان از طوطیان وقت چنه. منوچهری. بلغم زجاجی بلغمی باشد که چون آبگینه گداخته گردد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). گلودرد آفاق را از غبار لعابی زجاجی دهد روزگار. نظامی. رجوع به زجاجیه شود، یکی از هفت پردۀ چشم. (شرفنامۀ منیری) : جمال دختر رز نور چشم ماست مگر که در نقاب زجاجی و پردۀ عنبی است. حافظ. - بلغم زجاجی، بلغمی که سپیدی و شفافی شیشه دارد. (از ذخیرۀ خوارزمشاهی). - پردۀ زجاجی، یکی از پرده های چشم است. رجوع به ’پرده’ شود. - جسم زجاجی، پردۀ هفتم چشم است. مادۀ سریشمی بسیار شفافی است که در جزو خلفی کرۀ چشم واقع است و از رطوبتی موسوم به رطوبت زجاجی حاصل شده و مابین جلیدیه و شبکیه واقع است. (از تشریح میرزا علی ص 728). در جنین شریان زجاجی از قدام بخلف از جسم زجاجی عبور مینماید. (از تشریح میرزا علی ص 728). رجوع به زجاجی، زجاجیه، پرده و چشم شود. - رطوبت زجاجی، که آنرا زجاجهالعین نیز نامند، از جنس نسوج نیست بلکه رطوبت صرف است. در جوانی غلیظتر از پیری است. زیاد شفاف و اندکی مایل بکبودی است. بعقیدۀ ویرشو و کلیکر، در آن عناصر نسج منضم که محتمل است از بقایای شریان زجاجی باشد، موجود است. و در این رطوبت گلبول سفید و بندرت کلسترین یافت شده است. حاجزهای غشائیه که از بشرۀ مخاطی مفروش شده اند... ممکن است که از تغییر شکل گلبولهای سفیدی که در حالت طبیعی در این رطوبت است، بوجود آمده باشند. (از تشریح میرزا علی ص 220). رجوع به ناظم الاطباء (ذیل چشم) و نیز زجاج، زجاجی، پرده، چشم و جسم زجاجی در این لغت نامه شود. - زجاجی وش، آبگینه گین. مانند شیشه: گفت رخم گرچه زجاجی وش است ایمنی از ریش کسان هم خوش است. نظامی. - ، (بمجاز) ابر سیاه. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). رجوع به پرده شود. - ، (بمجاز) شب تاریک. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). رجوع به پرده شود. - ، (بمجاز) آسمان. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). رجوع به پرده شود. - شریان زجاجی، از شریانهای کرۀ چشم است که در پرده عنبیه (یا قزحیه) وارد میشوند و دائرۀ شریانی احداث میکنند. شریان زجاجی در جنین، از قدام بخلف از جسم زجاجی عبور میکند. (تشریح میرزا علی ص 727 و728). رجوع به کالبدشکافی سر و گردن تألیف نعمت اﷲ کیهانی ص 401 و زجاجی و پرده در این لغت نامه شود. - غشاء زجاجی، فالب آنرا کشف کرده است. این غشاء (پرده) ورقۀداخلی شبکیه را مفروش نموده مهندم بر رطوبت زجاجی است و چون باکلیل هدبی رسید به روی محفظه برمیگردد. بعضی گمان کرده اند که غشاء زجاجی دو ورقه شده یک ورقۀ آن بقدام و دیگری بخلف جلیدیه میرود و این رای در این ایام بکلی مردود شده. سطح خارجی غشاء زجاجی املس، و از خلف بقدام مجاور شبکیه و منطقۀ زین و جلیدیه است. از سطح داخلی آن استطاله های عدیده بدرون رطوبت زجاجیه رفته، خانه هایی را که کم یا زیاد منتظمند محدود میکند. این عقیدۀ دمور، پتی، زین، ساپی، برین وهانور است، ولی بومن و کلیکر و شارل ربن، این حجابها را منکرند. (از تشریح میرزا علی ص 729، 730). - مجرای زجاجی، مجرای مخصوصی که بعقیدۀ کلوله، شریان محفظه ای در جنین از آن عبور میکند، اما اغلب محققین در وجود این مجری تردید کرده اند. (از تشریح میرزا علی ص 729). - نقاب زجاجی، کنایت از پردۀ زجاجی چشم، زجاجیه، طبقۀ زجاجی: جمال دختر رز نور چشم ماست مگر که در نقاب زجاجی و پردۀ عنبی است. حافظ. رجوع به زجاج، زجاجی، پرده و ترکیب جسم زجاجی شود