عاق و بیزاری پدر و مادر از فرزند. (ناظم الاطباء). عاق باشد. (جهانگیری). بیزار شدن پدر و مادر باشد از فرزند، و آنرا بعربی عاق گویند. (آنندراج) (برهان قاطع)
عاق و بیزاری پدر و مادر از فرزند. (ناظم الاطباء). عاق باشد. (جهانگیری). بیزار شدن پدر و مادر باشد از فرزند، و آنرا بعربی عاق گویند. (آنندراج) (برهان قاطع)
برای. بجهت. ازبرای. ازبهر. متعلق به: خود ملک و شهی، خاصه زبهر تو نهادند زین دست بدان دست به میراث تو دادند. منوچهری. هرگز منی نکرد و رعونت زبهر آنک رسوا کند رعونت و رسوا کند منی. منوچهری. چنانکه هستی هرگز تو را نیابد وهم زبهر آنت نیابد، کز او لطیف تری. عنصری. هر کسی عنبر همی جوید زبهر بوی خوش تو ز بوی خوی خویش اندر میان عنبری. عنصری. زبهر تیرگی شب مرا رفیق، چراغ زبهر روشنی دل مرا ندیم، کتاب. مسعودسعد. به گاه رفتنم از در درآمد آن دلبر زبهر جنگ میان بسته و گشاده نقاب. مسعودسعد. دیگران در ناز خفته او زبهر دین حق از نمد زین و ز زین بالین و بستر یافته. محمد نسوی (از سبک شناسی ج 3 ص 10)
برای. بجهت. ازبرای. ازبهر. متعلق به: خود ملک و شهی، خاصه زبهر تو نهادند زین دست بدان دست به میراث تو دادند. منوچهری. هرگز منی نکرد و رعونت زبهر آنک رسوا کند رعونت و رسوا کند منی. منوچهری. چنانکه هستی هرگز تو را نیابد وهم زبهر آنْت نیابد، کز او لطیف تری. عنصری. هر کسی عنبر همی جوید زبهر بوی خوش تو ز بوی خوی خویش اندر میان عنبری. عنصری. زبهر تیرگی شب مرا رفیق، چراغ زبهر روشنی دل مرا ندیم، کتاب. مسعودسعد. به گاه رفتنم از در درآمد آن دلبر زبهر جنگ میان بسته و گشاده نقاب. مسعودسعد. دیگران در ناز خفته او زبهر دین حق از نمد زین و ز زین بالین و بستر یافته. محمد نسوی (از سبک شناسی ج 3 ص 10)