- زبهر
- برای، بجهت، از برای، از بهر، متعلق
معنی زبهر - جستجوی لغت در جدول جو
- زبهر
- بیزاری پدر و مادر از فرزند
زبهر کردن: عاق کردن فرزند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
روشنتر
روشن صاف درخشان نورانی منور. یا احمر زاهر سرخ پر رنگ، گیاهی که زیبایی درخشان دارد، گیاه خرم
نوشته، کتاب، کتاب داوود پیغمبر
آن باشد که کسی دهان خود را پر باد کند و دیگری چنان دستی بر آن زند که باد از دهان وی با صدا بجهد
دبیره (خط کتابت) دوش، پاره آهن، سندان، پتک
پتیاره (بلا)، نام کوهی است اشویی، گل سیاه گل بد بو از بر از حفظ
پرگردیدن
نرگس، کنایه از چشم زیبا
تابان، درخشان، کنایه از دارای امتیاز و تشخیص
زابگر، ضربه به دهان پر از باد برای خارج شدن هوا از آن با صدا، آپوخ، زابغر، زنبغل، زنبلغ
کتاب آسمانی داوود (از انبیا و پادشاهان بنی اسرائیل)، مزامیر
پرگوشت و بزرگ از مردم، نرگس
آن باشد که کسی دهان خود پر باد کند و دیگری چنان دستی بر آن زند که باد از دهان وی با صدا بجهد، زابگیر، زبغر
آن باشد که کسی دهان خود پر باد کند و دیگری چنان دستی بر آن زند که باد از دهان وی با صدا بجهد، زابگیر، زبگر
هر چیز زبر و درشت
Huskiness
шероховатость
Rauheit
шорсткість
szorstkość
aspereza
ruvidezza
aspereza
rugosité
ruwheid
खुरदुरापन
kekasaran