جدول جو
جدول جو

معنی زبردستی - جستجوی لغت در جدول جو

زبردستی
چالاکی، مهارت، توانایی، زورمندی، برای مثال غم زیردستان بخور زینهار / بترس از زبردستی روزگار (سعدی۱ - ۶۴)
تصویری از زبردستی
تصویر زبردستی
فرهنگ فارسی عمید
زبردستی
(زَ بَ دَ)
ظلم و تعدی و زور و ستم و درشتی و سختی و جور. (ناظم الاطباء) :
غم زیردستان بخور زینهار
بترس از زبردستی روزگار.
سعدی.
، غلبه و شدت و برتری و استیلاء. (ناظم الاطباء) :
آب که میلش همه با پستی است
در پریش لاف زبردستی است.
موج زند سینه که تالب بود
کوزه بریزد چو لبالب بود.
امیرخسرو دهلوی.
، بزرگی. بزرگ منشی. آقایی. اهمیت. بزرگواری: و صیت حدیث دریادلی و زبردستی ایشان برروی زمین منتشر. (ترجمه محاسن اصفهان ص 31) ، قدرت. زورمندی. توانائی. اقتدار. زورمند بودن. پهلوانی:
بادت ز جهانیان زبردستی
کز رنج مجیر زیردستانی.
سوزنی.
گر از تحمل من خصم شد زبون چه عجب
فلک حریف زبردستی مدارا نیست.
صائب.
، چالاکی. جلدی. مهارت، صدرنشینی. بالاترنشینی. لایق صدر بودن. زبردست بودن:
بچار صدر زبردستی ائمه تراست
چنانکه دست کس ازدست تو زبر نبود.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
زبردستی
توانایی، مهارت
تصویری از زبردستی
تصویر زبردستی
فرهنگ فارسی معین
زبردستی
اکاحه، تبحر
تصویری از زبردستی
تصویر زبردستی
فرهنگ واژه فارسی سره
زبردستی
تبحر، چابکی، چالاکی، خبرگی، زرنگی، قدرت، مهارت، اقتدار، توانایی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
زبردستی
قسرًا
تصویری از زبردستی
تصویر زبردستی
دیکشنری فارسی به عربی
زبردستی
Skillfulness
تصویری از زبردستی
تصویر زبردستی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
زبردستی
habileté
تصویری از زبردستی
تصویر زبردستی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
زبردستی
destreza
تصویری از زبردستی
تصویر زبردستی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
زبردستی
мастерство
تصویری از زبردستی
تصویر زبردستی
دیکشنری فارسی به روسی
زبردستی
Geschicklichkeit
تصویری از زبردستی
تصویر زبردستی
دیکشنری فارسی به آلمانی
زبردستی
майстерність
تصویری از زبردستی
تصویر زبردستی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
زبردستی
biegłość
تصویری از زبردستی
تصویر زبردستی
دیکشنری فارسی به لهستانی
زبردستی
熟练
تصویری از زبردستی
تصویر زبردستی
دیکشنری فارسی به چینی
زبردستی
destreza
تصویری از زبردستی
تصویر زبردستی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
زبردستی
দক্ষতা
تصویری از زبردستی
تصویر زبردستی
دیکشنری فارسی به بنگالی
زبردستی
مہارت
تصویری از زبردستی
تصویر زبردستی
دیکشنری فارسی به اردو
زبردستی
ความชำนาญ
تصویری از زبردستی
تصویر زبردستی
دیکشنری فارسی به تایلندی
زبردستی
ustadi
تصویری از زبردستی
تصویر زبردستی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
زبردستی
ustalık
تصویری از زبردستی
تصویر زبردستی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
زبردستی
능숙함
تصویری از زبردستی
تصویر زبردستی
دیکشنری فارسی به کره ای
زبردستی
maestria
تصویری از زبردستی
تصویر زبردستی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
زبردستی
מַעֲלוּת
تصویری از زبردستی
تصویر زبردستی
دیکشنری فارسی به عبری
زبردستی
kecakapan
تصویری از زبردستی
تصویر زبردستی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
زبردستی
निपुणता
تصویری از زبردستی
تصویر زبردستی
دیکشنری فارسی به هندی
زبردستی
bekwaamheid
تصویری از زبردستی
تصویر زبردستی
دیکشنری فارسی به هلندی
زبردستی
熟練
تصویری از زبردستی
تصویر زبردستی
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زبردست
تصویر زبردست
مسلط، ماهر، حاذق، استاد، توانا، زورمند، صاحب قوت و قدرت، برای مثال ای زبردست زیردست آزار / گرم تا کی بماند این بازار (سعدی - ۶۷)، جلد و چابک، صدر مجلس، طرف بالای مجلس، بالادست، برای مثال به رای از بزرگان مهش دید و بیش / نشاندش زبردست دستور خویش (سعدی۱ - ۴۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیردستی
تصویر زیردستی
بشقاب کوچک، پیش دستی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زبر دست
تصویر زبر دست
بالا دست، صدر مجلس
فرهنگ لغت هوشیار
توانایی اقتدار مقابل زیر دستی، فرمانروایی مقابل زیر دستی مافوقی بالا دستی مقابل زیر دستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبردست
تصویر زبردست
((زِ بَ دَ))
توانا، زورمند، ماهر، حاذق، مافوق، بالای مجلس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زبردست
تصویر زبردست
متبحر، حاذق، خبره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زبر دستی
تصویر زبر دستی
مهارت
فرهنگ واژه فارسی سره
استاد، حاذق، خبره، کاردان، ماهر، متبحر، زبل، زرنگ، باکفایت، مقتدر
فرهنگ واژه مترادف متضاد