جدول جو
جدول جو

معنی زبر - جستجوی لغت در جدول جو

زبر
درشت، خشن، ناهموار
تصویری از زبر
تصویر زبر
فرهنگ فارسی عمید
زبر
فتحه، حرکت فتحه، علامتی به این شکل«ی» که بالای حروف می گذارند، بالا، فوق، برای مثال زبرین چرخ فلک زیر کمین همت توست / نه عجب گر تو به قدر از همه عالم زبری (فرخی - ۳۹۹)
تصویری از زبر
تصویر زبر
فرهنگ فارسی عمید
زبر
(زُ بَ)
جمع واژۀ زبره. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). جمع قیاسی زبره. زبر است و زبر برخلاف قیاس جمع زبره آمده است. (از متن اللغه تألیف احمدرضا). جمع واژۀ زبره... زبرالحدید. پاره های آهن است. در آیۀ ’آتونی زبرالحدید’. (قرآن 96/18) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
زبر
(زُ بُ)
پاره های آهن. جمع واژۀ زبره (پاره ای از آهن). (از منتهی الارب). زبر جمع زبره بمعنی قطعه ای از آهن و از این معنی است آیۀ: ’آتونی زبر الحدید’. (از مفردات راغب). زبرالحدید، خایهاء آهن و پولاد. (تفسیر کشف الاسرار چ علی اصغر حکمت ج 5 ص 500). جمع زبره بدین معنی در اصل و قیاس، زبر است و زبر و زبر برخلاف قیاس آمده است. (متن اللغه). فعل جمع فعله مخالف قیاس است بنابراین تنها جمع صحیح و قیاسی زبره، زبر است و در آیۀ مزبور زبر بنابر قرائت ضم باء جمع زبور است نه زبره. (لسان العرب). رجوع به تاج العروس و ’زبر’ جمع زبور و زبره شود، دوشها. کاهلها. جمع واژۀ زبره بمعنی دوش. کاهل. (منتهی الارب) ، پاره هایی از موی، جمع واژۀ زبره بمعنی قطعۀ موی. (از مفردات راغب) ، مجازاً، شعب یک قوم که مسالک مختلف اختیار کرده باشند. و بدین معنی است آیت: ’فتقطعوا امرهم بینهم زبرا’، یعنی در آن باره به چند دستۀ مختلف تقسیم شدند یعنی آراء مختلف میان آنان بوجود آمد. (از مفردات راغب) ، نامه ها. کتابها. جمع واژۀ زبر بمعنی نبشته. کتاب. (از مفردات راغب) ، جمع واژۀ زبور. (دهار) (قطر المحیط) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). زبر جمع واژۀ زبور است بمعنی مزبور یعنی مکتوب نظیر رسول و رسل. لبید گوید:
وجلاالسیول عن الطلول کانها
زبرتحد متونها اقلامها.
(تاج العروس).
ابن بری در تفسیر آیت ’فتقطعوا امرهم بینهم زبرا’ گوید: اگر زبر با ضم باء قرائت شودجمع زبور است نه جمع زبره، زیرا فعله را با فعل نمیتوان جمع بست، بنابراین معنی آیت چنین است: ’دین خود را کتابهای مختلف قرار دادند’. اما اگر زبر را (بفتح باء) قرائت کنیم (مطابق قرائت اعمش) ، جمع زبره است بمعنی قطعه. و تفسیر آیت بنابر قرائت اخیر این است که: متفرق و جدا شدند و به صورت قطعه ها (فرقه ها) ی مختلف درآمدند. زبر را جمع زبور نیز میتوان دانست بدینگونه که بگوییم جمع آن در اصل زبر است و ضمه را به فتحه تبدیل کرده اند همانگونه که اهل لغت از برخی از عرب نقل کرده اند که جمع جدید را که در اصل و قیاس جدد است، جدد آرند و نیز جمع رکبه و غرفه را رکبات و غرفات گویند بجای غرفات و رکبات.
ابن خالویه از ابوعمر سخنی نقل کندکه مؤید گفته های ابن بری است، او چنین گوید: ابو عمر در آیۀ مزبور زبر و زبر و زبر یعنی سه قرائت جائز دانسته است: زبر با سکون باء مخفف زبر نظیر آنکه در عنق تخفیف را عنق گویند: با سکون ’ن’. و اما وجه قرائت زبر بفتح باء تخفیف آن است از زبر همچنانکه جدد با دال مضموم را جدد گویند بفتح دال، تخفیف را. (از لسان العرب). و زبر جمع زبور است و اشتقاق از زبر است و آن نوشتن باشد. (تفسیر ابوالفتوح رازی آیه 44 سورۀ 16). و در تفسیر آیۀ 53 از سورۀ 23: ’فتقطعوا امرهم بینهم زبرا...’ چنین آرد:
زبر بمعنی کتب جمع واژۀ زبور، کرسول و رسل. و اهل شام خواندند: ’زبرا’ بفتح با و جمعزبره ای قطعا و فرقا کقطع الحدید. یعنی دین خود و ملت خود متقطع کردند پاره پاره چون پاره های آهن. و اصل این کلمه در پاره های آهن باشد، قال اﷲ تعالی: ’آتونی زبرالحدید’. (تفسیر ابوالفتح چ بروخیم ج 7 ص 181) ، جمع واژۀ زبر بمعنی فرقه. میبدی در آیۀ ’فتقطعوا امرهم بینهم زبرا’ آرد: زبر در این آیت بمعنی فرقه های مختلف است، جمع زبر به معنی فرقه و طایفه. و برخی از شامیان زبر بفتح باء خوانده اند، جمع واژۀ زبره و بدین معنی است ’زبرالحدید’ در آیۀ بالا و در این صورت معنی چنین است:
چندین فرقه شدند مانند پاره های آهن. میگوید: گروه گروه گشتند هر گروهی جز از دین اسلام دینی و مذهبی گرفتند. (از کشف الاسرار ج 6 ص 450) ، لوح محفوظ. (غیاث اللغات). و بدین معنی است آیت: ’وکل شی ٔ فعلوه فی الزﱡبر’ (قرآن 52/54) میبدی آرد: در قرآن زبراست بمعنی کتب... و زبراست بمعنی لوح محفوظ چنانک گفت: ’و کل شی ٔ فعلوه فی الزبر’ (قرآن 52/54). (از کشف الاسرار باهتمام علی اصغرحکمت ج 5 ص 389) ، (در قرآن) : قصۀ گذشتگان. مؤلف تفسیر کشف الاسرار، در ذیل آیت: ’بالبینات والزبر...’ گوید:
زبر در این موضع قصۀ گذشتگان است و حدیث ایشان در کتب پیشین. و در قرآن زبر است بمعنی کتب، چنانکه گفت: ’و انه لفی زبرالاولین’ و زبر است بمعنی لوح محفوظ چنانک گفت ’و کل شی ٔ فعلوه فی الزبر’. (کشف الاسرار ج 5 ص 389) ، اول حروف اسم حرفی را گویند و ماسوای اول حروف اسم حرفی را بینات نامند. مثلاً اول حروف محمد میم است و اول لفظ میم که ’م’ است اینرا زبر و باقی حروفش را که ’ی’ و ’م’ است بینات نامند. و تلفظ کردن حروف زبر و بینات اسمی را در اصطلاح جفر بسط تلفظ، یا بسط باطنی و بسط ظاهری گویند. مثلاً چون محمد را به اسماء حروف او تلفظ کردیم میم، حاء میم، دال شود و مجموع حروف مستحصلۀ او این است: م ی م ح ام ی م دال. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 142)
لغت نامه دهخدا
زبر
(زُ بُ / بَ)
جمع واژۀ زبره. (مجمع البحرین). رجوع به زبر و زبر شود، جمع زبور. رجوع به زبر و زبر شود
لغت نامه دهخدا
زبر
(زِ)
نبشته. ج، زبور. (منتهی الارب) (المنجد) ، مکتوب. ج، زبور، مانند قدر و قدور از این معنی است زبور در این آیت از قرآن، ’و آتینا داود زبورا’ بر طبق قرائت زبور بضم زاء. و در حدیث است از ابوبکر که در بیماری خویش دوات و مزبری خواست و نام خلیفۀ پس از خویش را در آن نوشت. مزبر در این حدیث بمعنی قلم است که با آن کتابت میشود. (تاج العروس). مکتوب. مزبور. ج، زبور. (محیطالمحیط) ، عقل. گویند: ’ما له زبر’ یعنی عقل ندارد. (از المنجد) ، سخت. (مهذب الاسماء) (المنجد) ، قوی. (نهایه اللغه ابن اثیر) (لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
زبر
(زِ)
چیزی که در لمس با جزئی از بدن خشن احساس شود مثل پارچۀ زبر و چوب زبر و سنگ زبر. (ناظم الاطباء). دستی زبر. آردی زبر: سعد بووقاص با مرد انصاری خمر خوردند. پیش از تحریم خمر اما انصاری استخوان زبر گوسفند بر سعد ابووقاص زد و سر و روی او بشکست. (تفسیر ابوالفتوح ج 2 ص 219) ، چابک و تنهابصورت ترکیب شده با زرنگ ’زبر و زرنگ’ استعمال میشود مثال: فلان آدم زبرو زرنگی است. (از فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
زبر
(زِ بِرر)
نیک قوی و توانا. (منتهی الارب). قوی و شدید از مردان. (متن اللغه) (اقرب الموارد) (تاج العروس). و بدین معنی است در شعر ابومحمد فقعسی: ’اکون ثم اسدا زبراً. (لسان العرب) (تاج العروس) (اقرب الموارد). قوی و شدید. (محیط المحیط). قوی. (کشف اللغات) ، شدید الرأی. صاحب رأی استوار. (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
زبر
بالا باشد که بعربی فوق گویند درشت، ناهموار، خشن
تصویری از زبر
تصویر زبر
فرهنگ لغت هوشیار
زبر
((زُ بُ))
جمع زبور
تصویری از زبر
تصویر زبر
فرهنگ فارسی معین
زبر
((زِ))
خشن، درشت
تصویری از زبر
تصویر زبر
فرهنگ فارسی معین
زبر
بالا، فوق، حرکت فتحه (-)
تصویری از زبر
تصویر زبر
فرهنگ فارسی معین
زبر
آتیک
تصویری از زبر
تصویر زبر
فرهنگ واژه فارسی سره
زبر
خشنٌ
تصویری از زبر
تصویر زبر
دیکشنری فارسی به عربی
زبر
Coarse, Crustily
تصویری از زبر
تصویر زبر
دیکشنری فارسی به انگلیسی
زبر
rugueux, de manière rugueuse
تصویری از زبر
تصویر زبر
دیکشنری فارسی به فرانسوی
زبر
áspero, asperamente
تصویری از زبر
تصویر زبر
دیکشنری فارسی به پرتغالی
زبر
หยาบ , อย่างหยาบ
تصویری از زبر
تصویر زبر
دیکشنری فارسی به تایلندی
زبر
грубый , шероховато
تصویری از زبر
تصویر زبر
دیکشنری فارسی به روسی
زبر
grob, rau
تصویری از زبر
تصویر زبر
دیکشنری فارسی به آلمانی
زبر
грубий , грубо
تصویری از زبر
تصویر زبر
دیکشنری فارسی به اوکراینی
زبر
szorstki, szorstko
تصویری از زبر
تصویر زبر
دیکشنری فارسی به لهستانی
زبر
খসখসে , খসখসে
تصویری از زبر
تصویر زبر
دیکشنری فارسی به بنگالی
زبر
کھردرا , کھردے طریقے سے
تصویری از زبر
تصویر زبر
دیکشنری فارسی به اردو
زبر
rough, kwa ukali
تصویری از زبر
تصویر زبر
دیکشنری فارسی به سواحیلی
زبر
ruvido, ruvidamente
تصویری از زبر
تصویر زبر
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
زبر
kaba, pütürlü bir şekilde
تصویری از زبر
تصویر زبر
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
زبر
거친 , 거칠게
تصویری از زبر
تصویر زبر
دیکشنری فارسی به کره ای
زبر
粗い , 粗く
تصویری از زبر
تصویر زبر
دیکشنری فارسی به ژاپنی
زبر
גס , גס
تصویری از زبر
تصویر زبر
دیکشنری فارسی به عبری
زبر
kasar, secara kasar
تصویری از زبر
تصویر زبر
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
زبر
खुरदुरा , खुरदुरे तरीके से
تصویری از زبر
تصویر زبر
دیکشنری فارسی به هندی
زبر
粗糙的 , 粗糙地
تصویری از زبر
تصویر زبر
دیکشنری فارسی به چینی
زبر
áspero, ásperamente
تصویری از زبر
تصویر زبر
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
زبر
ruw
تصویری از زبر
تصویر زبر
دیکشنری فارسی به هلندی