جدول جو
جدول جو

معنی زبر

زبر
(زِ)
چیزی که در لمس با جزئی از بدن خشن احساس شود مثل پارچۀ زبر و چوب زبر و سنگ زبر. (ناظم الاطباء). دستی زبر. آردی زبر: سعد بووقاص با مرد انصاری خمر خوردند. پیش از تحریم خمر اما انصاری استخوان زبر گوسفند بر سعد ابووقاص زد و سر و روی او بشکست. (تفسیر ابوالفتوح ج 2 ص 219) ، چابک و تنهابصورت ترکیب شده با زرنگ ’زبر و زرنگ’ استعمال میشود مثال: فلان آدم زبرو زرنگی است. (از فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا