- زباله
- آشغال
معنی زباله - جستجوی لغت در جدول جو
- زباله
- خار و خاشاک و خاکروبه
- زباله
- خار و خاشاک و خاک روبه، چیزهای دورریختنی
- زباله ((زُ لِ))
- آب کم، چیز اندک، در فارسی آشغال، خاکروبه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیوند نامه
سرپاگرفتن
پوده کنه (فتیله)
گربه دشتی
چیزی که مشابهت بزبان داشته باشد مانند زبانه آتش و زبانه تیغ
گلوله آرد خمیر کرده که به مقدار یک قرص نان ساخته باشند، خمیر پاره های مالیده که به جهت بغرا مهیا سازند فرزدقه، گلوله ای از گل به مقدار فندقی مهره کمان گروهه
دام، جتک مرگ قید بند. یا حباله نکاح. قید ازدواج، دام
ترنج
تکه و گلولۀ خمیر به اندازۀ یک قرص نان، گلولۀ گلی و مهرۀ کمان گروهه، برای مثال زواله اش چو شدی از کمان گروهه برون / ز حلق مرغ به ساعت فروچکیدی خون (کسائی - لغت نامه - زواله)
فتیلۀ شمع یا چراغ، پنبۀ تابیده یا نوار نخی که در چراغ نفتی می گذارند، پنبه یا لتۀ تاب داده، فتیل، پلیته، پتیله
دام، قید، بند، حبالۀ نکاح مثلاً کنایه از قید زناشویی
نوشته یا سندی که به موجب آن کسی چیزی را بر ذمه گیرد، سند عقد معامله یا نکاح
بیرون آمدگی زبان مانند هر چیزی مثلاً زبانۀ ترازو، زبانۀ قفل، زبانۀ ساعت،
پره، شعله مثلاً زبانۀ آتش (شعلۀ آتش)، زبانۀ شمع (شعلۀ شمع)
زبانه زدن: شعله کشیدن آتش
زبانه کشیدن: شعله کشیدن آتش، زبانه زدن
پره، شعله مثلاً زبانۀ آتش (شعلۀ آتش)، زبانۀ شمع (شعلۀ شمع)
زبانه زدن: شعله کشیدن آتش
زبانه کشیدن: شعله کشیدن آتش، زبانه زدن
شندف نوازی تبیره نوازی
سنگینی گرانی، ستبرگردیدن
مکتوبی که در آن می نویسند چیزی را که انسان ملتزم میگردد از کار و عمل و یا دین و جزآن، ضمانت نامه و معاهده، سند عقد معامله یا نکاح
نژادگی، تیز هوشی، گرامکی، تیر گری تیر اندازی ساز و برگ آمادگی
گولی، خواهش پروه (غنیمت)
هر چیز که مانند زبان باشد، زبانه ترازو، زبانه قفل، زفانه
بال کوچک
کود کش، خاکروبه بر خاشه، اندک آنچه مورچه به دهان بردارد، چیز اندک شی قلیل
نواله (لقمه) چیزی
جمع زبیه، پشته های بلند، تپه ها
((لِ))
فرهنگ فارسی معین
اندام بال مانندی است در ماهیان و برخی جانوران دریازی که جهت شنا و حفظ تعادل به کار می رود، نمایش توأم با موسیقی و رقص