جدول جو
جدول جو

معنی زبارا - جستجوی لغت در جدول جو

زبارا
(زَ)
موضعی است که گمان دارم از نواحی کوفه است و نام آن درداستان جنگ قرامطه در روزگار مقتدر آمده. (از معجم البلدان). نهری است در دو فرسخی بغداد در نزد عقرقوف در نواحی کوفه. بر این نهر پلی بود که یاران المقتدرباﷲ عباسی بمنظور جلوگیری از پیشروی قرمطیان خراب کردند. (از دائره المعارف بستانی). رجوع به تجارب الامم ص 294 تا 296 و 298 و 299 و تاریخ طبری چ دخویه سری 2 ص 1071 در ذیل داستان جنگ ابن اشعث با حجاج شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مبارا
تصویر مبارا
مبارات، نوعی طلاق به علت از هم بیزار شدن زن و مرد، ادعای برابری نمودن برای مثال گر دم خلع و مبارا می رود / بد مبین ذکر بخارا می رود (مولوی - ۴۸۵)
فرهنگ فارسی عمید
(زُ رَ)
خوصه که از هسته بیرون آید. (اقرب الموارد) (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
در اصل مبارات بود، به معنی بیزاری زوجین از یکدیگر. (غیاث) (آنندراج). مخفف مباراه عربی. (فرهنگ فارسی معین) :
گر دم خلع و مبارا میرود
بد مبین ذکر بخارا میرود.
مولوی.
و رجوع به مبارات و مباراه شود
لغت نامه دهخدا
(زُ)
نام منزل شانزدهم از منازل قمر و آن دو ستاره اندکه از آن دو شاخ پیشین برج عقرب است. (غیاث اللغات). زبانا منزلی از منازل قمر که بیست و هشت منزل دارد. (کشف اللغات). منزل شانزدهم بود از منازل بیست و هشت قمر و علامت او دو ستاره است بر دو کفۀ میزان هر دو از اکبر قدر ثالث، یکی را که بر طرف جنوب است کفهالجوبیه... و عرب گویند که این دو کوکب بر زبانای عقرب واقعند یعنی بر دو قرن او. (فرهنگ نظام بنقل از شرح بیست باب ملامظفر). عرب اول و سوم را که بر دو کفه اند و روشن ترند دو زباناء عقرب خوانند یعنی دو سر او و آن منزل شانزدهم قمر است و بعضی گفته اند ایشان را زبانا از آن خوانده اند که از یکدیگر مندفعاند یعنی دور وزبن دفع بود. (ترجمه صور الکواکب). چون قمردر نهایت عرض شمالی بود بمیان هر دو زبانا بگذرد. (ترجمه صور الکواکب). پس در وسط دو زبانا تا او یازده درجه و پنج دقیقه باشد. (ترجمه صور الکواکب). پس از میان زبانا تا وسط کواکب جبهه پانزده درجه و سی وپنج دقیقه باشد. (ترجمه صور الکواکب) :
از منازل که برین چرخ برین دارد جای
آنچه نحسست همین است که گفتم حاشاک
شوله و اخبیه و نثره و صرفه دبران
بلده و ذابح واکلیل و زبانا و سماک.
خواجه نصیر (از کاشفی در لوایح).
هنگام حلول قمر در زبانا از منازل برج میزان... صالح است برای ساختن نبیذ و نوپوشیدن... حذر کند از سفر دریا... (از لوایح القمر کاشفی فصل سوم از خاتمه). زبانا دو ستاره است بر دو کفۀ میزان هر دو از اکبر قدر ثالث، عرب آن دو را واقع بر زبانای عقرب دانند یعنی بردو قرن او. (تحفه الافلاک هدایت ص 431). رجوع به لوایح القمر کاشفی فصل 4 از خاتمه شود:
چارصفهای ملک در صفه های نه فلک
بر زبانا جای استسقای باران دیده اند.
خاقانی.
گریند بر تو جانوران تا بحد آنک
عقرب ز راه نیش و زباناگریسته.
خاقانی.
زان رمح مارسان زدم کژدم فلک
بیرون کند گره به زبانا برافکند.
خاقانی.
میزان چو زبان مرد دانا
بگشاده زبانه با زبانا.
نظامی.
ثریا چو در تاج مرجان صافی
زبانا چو در دیر قندیل راهب.
حسن متکلم.
رجوع به زبانان، زبانی و زبانیان شود
لغت نامه دهخدا
(زَ رِ)
زیورها. جمع واژۀ زبرج بمعنی زیور، طلاها. جمع واژۀ زبرج بمعنی طلا، ابرهای نازک سرخ رنگ جمع واژۀ زبرج بمعنی ابر نازک سرخ رنگ. رجوع به زبرج شود، جمع واژۀ زبرجد. (اقرب الموارد). رجوع به زبرجد شود
لغت نامه دهخدا
(تَ لَهَْ یُ)
ضخیم شدن (چاق شدن) گوسپند. (اقرب الموارد) (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(زُ رَ)
لقب محمد بن عبدالله بن حسن بن علی بن حسین علوی است. او از آن روی زباره نام گرفت که هرگاه خشم میگرفت میگفتند: زبر الاسد. (تاج العروس). زباره لقب محمد بن عبدالله بن حسن بن حسین بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب مکنی به ابوالحسن است، و بطنی بزرگ از سادات علوی بدان منسوب است. درباره وجه اشتهار او به زباره، زاهربن طاهر در نیشابور از ابوبکر حیری حافظ نقل کرده که: از ابوعلی علوی در محفلی سؤال شد که از چه رو شما ’بنی زباره’ لقب یافته اید او در پاسخ گفت: جد من ابوالحسن محمد بن عبدالله که در مدینه میزیست بسیار شجاع و شدید الغضب بود. و هر گاه برکسی خشم میگرفت همسایگانش میگفتند: قد زبرالاسد، از این روی زباره لقب یافت. (از انساب سمعانی). و رجوع به زباری شود
لغت نامه دهخدا
(زُ رَ)
بطنی است بزرگ و از آن بطن است ابوعلی محمد بن احمد بن محمد، بزرگ علویان در خراسان و برادرزاده اش ابومحمد یحیی بن محمد بن احمد که فرید عصر خویش بود. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(زَبْ با)
منسوب به زبّار جدّ محمد بن زبار کلبی است. (تاج العروس). رجوع به انساب سمعانی و مادۀ ذیل شود
لغت نامه دهخدا
(زُ)
محمد مکنی به ابوعلی بن احمد بن محمد فرزند از نوۀ دوم محمد معروف به ’زباره’ است. او در عصر خویش بزرگ طالبیین نیشابور بلکه همه خراسان بود. در 260 هجری قمری متولد شد و صد سال بزیست و در 360 هجری قمری درگذشت. ابوعلی از حسین بن فضل بجلی روایت دارد و برادرزاده اش ابومحمد بن ابی الحسن بن زباره از او نقل حدیث کرده است. (از انساب سمعانی). رجوع به ’زباره’ شود
لغت نامه دهخدا
(صُ)
جنون سوداوی و در منتهی الارب آن را صباره ضبط کرده است. مؤلف ذخیرۀ خوارزمشاهی گوید: صبارا دیوانگی و آشفتگی به افراط راگویند که با سرسام نیز باشد که از صفرای محض تولد کند. (علامت) صبارا، از هفت چیزباید جست: 1- از خواب و احوال آن. 2- از خشم و احوال آن. 3- سخنهای بیمار. 4- حرکات و افعال او. 5- از تب و از اعراض آن. 6- از نبض و نفس. 7- از دردها که پدید آید. اما آنچه از خواب و احوال آن باید جست آن است که خواب کمتر باشد، و اگر بخسبد خوابی مضطرب باشد و خوابهای شوریده بیند، و اندر خواب بترسد و بجهد و آنچه از چشم و احوال آن باید جست آن است که چشمها سرخ باشد و با اضطراب حرکات و چشمها به گرانی گشاید و به چشمی ماند که خاشاک در او افتاده باشد، و بیخواست او از یک چشم او اشک برود. و آنچه از سخنان او باید جست آن است که سخنها بیهشانه گوید و آنچه گوید فراموش کند و هر چه از وی پرسند و با وی گویند جواب او جواب آن سخن نباشد و بدان نماند و به آخر سخن کمتر گوید، و گفتن و شنیدن دشمن دارد. و آنچه از حرکات احوال او باید جست آن است که از نخست سخت متحرک شود و آشفته باشد و به آخر آرمیده تر شود چنانکه چشمها نیز به گرانی گشاید و پرزه از جامه و کاه از دیوار چیدن گیرد. و آنچه از تب و اعراض باید جست آن است که تب سخت سوزان باشد و زبان درشت و دهان خشک باشد. و آنچه از نبض و نفس باید جست آن است که نبض نخست سریع و قوی باشد و به آخر ضعیف و صغیر و صلب باشد. و سبب صلبی غایت خشکی باشد. و نبض نیز سخت عظیم و متواتر باشد و به آخر تواتر بر جای باشد لکن عظمی (؟) به نسبت ضعف کمتر شود. و آنچه از دردها باید جست آن است که از پس گردن دردی پدید آید چنانکه گوئی رگهای او کشیده میشود، و سبب این بسیاری بخار باشد و آب آمدن از بخار دماغ. (علاج) : اصل اندر علاج این علت تسکین صفرا است و تدبیرهای تری فزاینده فرمودن. و دست و پای بیمار بسته داشتن تا اضطراب کمتر تواند کردن. (ذخیرۀ خوارزمشاهی باب سوم از جزء نخستین از کتاب ششم)
لغت نامه دهخدا
خلیجی است در ناحیۀ دلماسیه از نواحی بلژیک این قلعه که مرکز دلماسیه است در روزگار قدیم جادیرا نام داشته و در 475کیلومتری جنوب فیا (ادریاتیک) واقع است، (ازدائره المعارف بستانی)، و رجوع به لاروس بزرگ شود
ناحیۀ وسیعی است بمساحت 577 کیلومتر مربع از شمال محدود است به کرواسیا و از جنوب بناحیۀ سیالاترو ازجنوب غربی به ادریاتیک و از شرق بترکیۀ اروپا، (ازدائره المعارف بستانی)، و رجوع به لاروس بزرگ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از زبانا
تصویر زبانا
ساخته فارسی گویان زبانی به زبان
فرهنگ لغت هوشیار
مبارات: گر دم خلع و مبارا میرود بد مبین ذکر بخارا میرود. (مثنوی قزوینی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صبارا
تصویر صبارا
از صباره: سیاخلی (مالیخولیا) خلی مالیخولیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صبارا
تصویر صبارا
((صَ))
مالیخولیا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زابرا
تصویر زابرا
((بِ))
گرفتار، دچار دردسر، درمانده، آواره، سرگردان، معطل
فرهنگ فارسی معین