اسفیوش. قطونا ’گیاهی’ است. (از بحر الجواهر) لغتی است در زباد. رجوع به فرهنگ نظام شود لغتی است در زبد. کفک شیر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (تاج العروس) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کفک شیر و آن آب و جز آن. (مهذب الاسماء) ، شیر بی مصرف. (اشتینگاس) ، آنچه بیخیر است و در مثل است:اختلط الحاثر بالزباد، یعنی خیر را با شر و جید را با ردی بهم آمیخت. در تاج العروس آمده: این مثل را بهنگام آمیختن حق و باطل و سختی کارها آرند، زباداللبن، آنچه بی خیر باشد. (تاج العروس) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج) گیاهی است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نباتی است. (مهذب الاسماء) (اشتینگاس). گیاهی است نیکو و خوردنی دارای غلاف و برگهائی پهن. و ابوحنیفه گوید: زّباد دارای برگهائی است کوچک مانند برگ مرزنجوش و شاخهائی عریض دارد. (تاج العروس). گیاهی است بخوشبوئی مخصوص و شیرین و خوردنی. (الفاظ الادویه) گویند جانوری است گربه آسا. تراوش خصیه اش سم قاتل است و آنرا به هندی زباب دمیده شاخ گویند.... قدری از او بر سر جوالدوزی کرده قرین آتش دارند اگر روان نشود جید است و الا مغشوش. (الفاظ الادویه) گویند داروئی است خوشبو. (الفاظ الادویه)
اسفیوش. قطونا ’گیاهی’ است. (از بحر الجواهر) لغتی است در زَباد. رجوع به فرهنگ نظام شود لغتی است در زبد. کفک شیر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (تاج العروس) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کفک شیر و آن آب و جز آن. (مهذب الاسماء) ، شیر بی مصرف. (اشتینگاس) ، آنچه بیخیر است و در مثل است:اختلط الحاثر بالزباد، یعنی خیر را با شر و جید را با ردی بهم آمیخت. در تاج العروس آمده: این مثل را بهنگام آمیختن حق و باطل و سختی کارها آرند، زباداللبن، آنچه بی خیر باشد. (تاج العروس) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج) گیاهی است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نباتی است. (مهذب الاسماء) (اشتینگاس). گیاهی است نیکو و خوردنی دارای غلاف و برگهائی پهن. و ابوحنیفه گوید: زّباد دارای برگهائی است کوچک مانند برگ مرزنجوش و شاخهائی عریض دارد. (تاج العروس). گیاهی است بخوشبوئی مخصوص و شیرین و خوردنی. (الفاظ الادویه) گویند جانوری است گربه آسا. تراوش خصیه اش سم قاتل است و آنرا به هندی زباب دمیده شاخ گویند.... قدری از او بر سر جوالدوزی کرده قرین آتش دارند اگر روان نشود جید است و الا مغشوش. (الفاظ الادویه) گویند داروئی است خوشبو. (الفاظ الادویه)
نام حیوانی است وحشی بزرگتر از گربه که از آن چیزی خوش بو مثل مشک گرفته بطور دوااستعمال کنند و بعضی زباد را نام آن چیز خوشبو نوشته اند و نام آن حیوان را گربۀ زباد. و در ملیت این لفظ اختلاف است. بعضی عربی دانستند و بعضی فارسی. در کتب طب، عربی ضبط شده و چون بیشتر زباد را از حبشه می برند ممکن است معرب از حبشی باشد. (فرهنگ ناظم). زباد جانورکی است گوشتخوار از نژاد گربه که از تن او مایع معطری مشکبوی تراوش کند و از زیر دم او بیرون آید. این کلمه از تازی بفرانسه رفته و سیوت که در فرانسه بهمین جانور و همان ترشح بدن او گفته میشود مأخوذاز زبان تازی است. (سعید نفیسی در بارۀ چند لغت فارسی و یادنامۀ پورداود ج 1 ص 226 از حاشیۀ برهان قاطع بقلم دکتر معین). فقهاء و اهل لغت که زباد را حیوانی دانسته اند که زباد از او دوشیده میشود اشتباه کرده اند، زیرا آن حیوان گربه ای است دشتی و درازتر و بزرگتر از گربۀ اهلی. و رنگ موی بدنش مایل بسیاهی است و آن را از بلاد هند و حبشه می آورند. و قرافی گوید زباد هر چند نام چیزی است حاصل از گربۀ وحشی اما مجازاً و بعلاقۀ مجاورت میتوان این نام را بر آن گربه نیز اطلاق کرد. و در لسان العرب آمده: زباد مانند گربه ای است کوچک که از نواحی هند می آورند و او را همچون گربۀ اهلی نگاه میدارند. بر نوک پستانش چیزی مانند دانه های بینی جوانان نورس بهم میرسد که با فشردن دکمۀ پستان مایعی شبیه زبد (کفک) بدست می آید و از آن، در ساختن عطر استفاده میکنند. ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه بنقل از زمخشری گوید: زباد گربه ای است. و چون خواهند زیلع را یعنی کسانی را که گربۀ زباد را میدوشند بخشم آرند گویند: یا زیلع یا زیلع الزباده ماتت. (تاج العروس). در مصطلحات نوشته که گربۀ زباد از گربۀ شهری اندکی کلان باشد و پوز آن قدری دراز بود و در زیر دم نافه دارد مقدار جوز خرد و تراوش مستی و سفید باشد زردی آمیز. (غیاث اللغات). یا حیوانی از جنس سنور که این بوی خوش از آن میگیرند. (ناظم الاطباء). ضریر انطاکی آرد: حیوانی (که زباد عرق او است) مانند گربۀ دشتی است برنگ سیاه و سفید. این حیوان بیشتر در مناطق حاره بخصوص در مقدشم از اعمال حبشه و نیز در اطراف چین زندگی می کند و در چراگاههای پاکیزه میچرد و بیشتر علوفه اش سنبل تازه است. بهترین انواع، زباد شمطری است از اعمال هند، و در شهرهائی که عرض آن زیاد است مانند روم دیده نمیشود. زباد این حیوان در مناطق معتدل بوی فراوان ندارد و خالی از تندی نیست. زباد شمطری (سوماترایی) بهترین زبادها است. طریقۀ گرفتن زباد از گربۀ زباد آن است که گربه را در قفس آهنی میکنند. سپس او را ببازی و جست وخیز وامیدارند. تا زباد از وی روان گردد. (از تذکرۀ انطاکی). ابن بیطار آرد: گربه ای است معروف به زرگتر از گربۀ اهلی و آنرا از صحرا شکار کنند و گوشت به او خوارنند و چون عرق بر بدنش نشیند عرق میان رانهایش را بگیرند... (از مفردات ابن بیطار). مؤلف اختیارات بدیعی آرد: جانوری است شکل گربه اما سر وی کوچک بود و آنرا گربۀ زباد خوانند. (اختیارات بدیعی). حمداﷲ مستوفی آرد: سنور الزباد مانند گربۀ خنج اهلی است اندکی درازتر. در اطراف سینۀ او عرقی حاصل شود... و از همه اندام گربۀ زباد بوی خوش آید. (نزهه القلوب چ لندن ج 1 ص 26). دمیری آرد: گربۀ زباد مانند گربۀ خانگی است جز آنکه دارای دمی درازتر و پیکری بزرگ تر و مویی است بسیاهی مایل و گاه نیز این گربه را ازهند و سند می آرند و چرک چسبنده و سیاه و خوشبویی...از او میگیرند. و رویانی و ماوردی گویند: گربه ای است دریائی و صواب آن است که گربۀ زباد از حیوانات صحرائی است و بنابر این در شرع اسلام از حیوانات حرام گوشت است، مانند گربۀ خانگی. (از حیوه الحیوان دمیری ذیل سنورالزباد). در میزان الادویه آمده: جانوری است بشکل گربه و از وی کوچک بود و آنرا گربۀ زباد نیز خوانند. و هندش زباب دمیده وشاخ نامند. (میزان الادویه تألیف حکیم عین الملک شیرازی مؤلف الفاظ الادویه: زباد بدون ضبط). بستانی آرد: نام گربۀ زباد بفرنگی زباد است. این حیوان که دارای پیکری بین گربه و سگ است از گوشت خواران است و دارای سری دراز، منخرینی گشاد و کیسه ای است زیر دبر که بوسیلۀ دری بخارج متصل میشود و از داخل دو کیسه غددی بدان وصل میشود که زباداز خویش مترشح میسازند و آن کیسه را از ترشح خود پرمیکنند. مادۀ زباد را در هر هشت روز یکبار بایستی بنرمی از آن کیسه استخراج کرد. محل پرورش گربۀ زباد مناطق حاره مانند آفریقا و مخصوصاً حبشه و هند شرقی و اطراف چین و عربستان است. و جانورشناسان زبادها راخاندانی مستقل از گوشت خواران میدانند که دارای این نشانیها میباشند: 1- شمارۀ دندانهای آن (غالباً) به 40 میرسد: 11 قواطع و 14 انیاب و 11 طواحن. 2- زبان آنها خشن و دارای زائده هایی شوکی. 3- ناخن هایی دارند که هنگام راه رفتن راست میایستد. 4- عموماً دارای کیسه ای در اطراف مقعد میباشند که مادۀ خوشبوی از آن ترشح میکند. زبادها به انواع مختلف تقسیم میشوند که مهم ترین آنها نوعی است که نام آن به لاتینی ویوراسیوت است و گربۀ زباد حقیقی است، تعداد و نیروی انگشتان این نوع از زباد و دندانهای آسیای آن مانند دیگر انواع و گاه نیز در پاره کردن گوشت ناتوان تر است. این نوع از زباد از گیاههای خوش بوی تغذیه میکند و نیز خود بر دو نوع است و هر نوع منشعب بچند شعبه میباشد. نوع اول گربۀ زباد معمولی است که گویند نزد عرب نفوسی و نزد اهل حبشه قنقان و نزد اهل گینه قسطور نام دارد و در نزد فرنگیان زباد مطلق همان است. درازای پیکر این نوع به استثناء دم بدو قدم میرسد. تدبب خرطومش کمتر از تدبب خرطوم روباه است و دارای گوشهایی گرد، مویی دراز، خشن و سنجابی و سیاه و سفید، دمی تیره و کوتاه تر از پیکر خویش است، رنگ سرش سفید است مگر اطراف چشم و روی و پاهایش که اسمر است. بر پشت این نوع زباد رگی است که در همه طول پشتش امتداد دارد و در افریقا در نواحی مداری (نزدیک بخط مدار) مانند مصر یافت میشود. در این نوع علاوه بر کیسۀمحتوی زباد، در نزدیکی سوراخ مخرج دو سوراخ وجود دارد که رطوبتی سیاه و بد بوی از آن ترشح میکند. از زمینهای پست و مرطوب گریزان است و پیوسته در دشتهای مرتفع و یا کوههای بلند بسر میبرد. در سرعت مانند سگ ودر سبکی همچون گربه میدود، چشمانش قوی است و در شب بخوبی می بیند، شجاع و متهور است. برای شکار پرندگان و دیگر جانوران پستاندار کوچک، شبها بلانه های ایشان حمله میبرد و بروز در پی ایشان میدود، و از یک فاصله نسبهً زیادی با یک جهش اسیرشان میسازد. بیشتر از راه شکار حیوانات صحرائی تغذیه میکند و گاه نیز بناچاربه آبادانیها نزدیک میشود و شغال وار بدنبال ماکیانی تنها و دورافتاده میگردد. در صورت فشار گرسنگی در منازل نیز داخل میشود و هر حیوانی بدست آورد میکشد و اگر بهیچوجه حیوان بدست نیاورد بخوردن میوه ها و ریشه های نازک درختان قناعت میکند. زباد را با کوشش بسیارمیتوان تا حدودی اهلی ساخت ولی نه تا آنجا که خود در پی صاحبش روان گردد و یا از نزدیکی به انسان اجتناب نکند. زباد ماده، معمولاً در هر بار دو یا سه بچه می آورد و مدت حمل را نمیداند و با روش تربیت فرزند (برخلاف دیگر حیوانات) آشنا نیست. نوع دوم: گربۀ زباد عربی است که عرب آنرا گربۀ زبادو یا گربۀ مشکین مینامد. این نوع از نوع اول خردتراست و درازای بدنش باستثنای دم از 15 قیراط تجاوز نمیکند و دمش از نوع نخست درازتر است و روی آن حلقه هایی سیاه دیده میشود. پوست این نوع برنگ تیره و مایل بزردی است. و دارای خالهایی سیاه و نزدیک بهم است بطوریکه خطهای سیاهی تشکیل میدهد. شکمش سنجابی است و عصائب دارد که تا سینه و پشت و صورتش را فرا گرفته است. این نوع از زباد در هند شرقی و بخصوص جزائر فیلیپین ملبار و سیام و جاوه و سوماترا و سیلان زندگی می کند. چون در روز بخوبی نمیبیند، روزها را در باغها میخوابد و شبها در طلب صید بتکاپوی برمیخیزد. گربۀ مشکین پرندگان کوچک و سفید را برای شکار ترجیح میدهد و بهنگام ناچاری از میوه ها و ریشه های درخت سدجوع میکندو در باقی خواص با نوع نخست مشترک است. (از دائره المعارف بستانی) : دهد خاک راه تو بوی ز باد اگربشنود بوی خلقت ز باد. منیری (درشرفنامه ذیل ز باد). رجوع به نخبه الدهر دمشقی ص 159 شود عرقی و چرکی باشد که آن رااز میان پای جانوری گیرند و آن جانور بگربه مانند باشد لیکن سر او از سر گربه کوچکتر است و آن عرق بغایت خوشبوی میباشد و از جملۀ عطریات مشهور است. (برهان قاطع). جنسی از عطریات که از لای گربه پدید آید. (شرفنامۀ منیری). بعضی آن چیز را که از گربۀ زباد گرفته میشود زباد نام داده اند. (از فرهنگ نظام). نوعی بوی خوشی است که از حیوانی شبیه گربه به نام گربۀ زباد دوشیده میشود. (اقرب الموارد). غالیه، مشک زباد که از ستردن چرکهای زیر دم گربۀ زباد بدست می آید. (اشتینگاس ص 68). زباد عرق خصبۀ حیوانی که آن نوعی ازگربۀ صحرایی باشد و آن عرق خوشبو دارد و سیاه رنگ و سفید بزردی مایل نیز باشد بقوام شهد. (از بحرالجواهر و کشف و مؤید و منتخب و سروری و مدار و در برهان بضم و فتح). مؤلف گوید که به هندی آن را مشک بلائی گویند و یکی از آشنایان من آنرا دیده است. (غیاث اللغات). آن عرقی است که از میان هر دو پای جانوری گیرند. (میزان الادویه). نوعی از بوی خوش و فقهاء و لغویانی که زباد را نام حیوانی که مادۀ خوش بوی از آن دوشیده شود دانسته اند بغلط رفته اند، زیرا آن حیوان همان گربه است و زباد نام خوشبوئی یعنی چرکی است که زیر دم، بر کنار مخرج (دبر) آن حیوان فراهم میگردد. وبرای بدست آوردن آن، حیوان مذکور را طوری نگه میدارند که هیچگونه حرکت نکند سپس ماده خوشبوی را بوسیله... از آن محل جدا میسازند. (منتهی الارب). عرق خوشبوی که از گربۀ زباد که دشتی باشد و از این گربه های شهر کوچکتر گیرند. (آنندراج). خوشبویی معروف است که ازگربۀ دشتی حاصل شود. (فرهنگ رشیدی). زباد عرقی است شبیه به چرک، سیاه و چسبنده که زیر دم گربۀ صحرائی مخصوصی و بر مخرج و میان رانهای آن فراهم میگردد و پس از نگاه داشتن حیوان بیشتر بوسیله ملعقه و گاه نیز بوسیلۀ پارچه و یا سکۀ نازکی آن ماده را از بدن حیوان جدا میکنند. و قرافی درباره گرد آمدن زباد برمخرج آن حیوان ابراز نظر کند و گوید: در این صورت این ماده متنجس است. در کتاب طبایع الحیوان آمده: اگرارفاغ و خواصر و مغابن آن گربۀ دشتی را جستجو کنی رطوبتی خواهی یافت که چون از بدن آن حیوان جدا گردد دارای بویی خوش مانند مشک ناب است و بسیار اندک است. و فقهاء و اهل لغت که زباد را نام حیوانی دانسته اندکه عطر از او دوشیده شود، بغلط افتاده اند زیرا آن حیوان گربه ای است صحرائی، اندکی از گربۀ اهلی بزرگترمایل بسیاهی. و قرافی گوید میتوان گفت: گربۀ زباد را مجازاً زباد نامیده اند بعلاقۀ مجاورت، بنابراین غلط نیست و نظیر آن این آیت است در قرآن: فانبتنا فیها حبا و عنباً و قضباً... (قرآن 27/80 و 28). در سخنان زمخشری و دیگر ائمۀ زبان و لغت عربی نیز نظیر آن فراوان دیده میشود. (تاج العروس). در بحر الجواهر آمده: زباد عرق خوشبوی حیوانی است شبیه گربه. این عرق سیاه رنگ و عسلی است و گویند چرکی است در رحم آن حیوان و نیز گویند نوعی از عطر است که در میان دو ران گربۀ دشتی که در صحراهای حبشه زندگی میکند، گرد می آید. (از بحر الجواهر). ضریر انطاکی آرد: زبادعرق حیوانی است شبیه گربۀ دشتی که از دگمه های کوچک میان دو رانش گرفته میشود بدین گونه که حیوان را درحالیکه در قفس است ببازی میگیرند، در نتیجۀ بازی، زباد در ملعقه هایی از طلا یا نقره که قبلاً آنرا آماده ساخته اند سیلان می یابد... بهترین انواع زباد آن است که از گربۀ زباد شمطری (سوماطرایی) گرفته میشود. رنگ این قسم از زباد، سیاه مایل بسرخی و دارای درخشندگی است. و پست ترین نوع زباد آن است که حیواناتی بسیارخرد در آن یافت میشوند. نیز از مشخصات این نوع آن است که چون دست بدان آلوده گردد پاک نمیشود و اگر با آب بشویند بوی آن زائل نمیگردد زباد را با محلول ظفردر ساختن غالیه و برخی از عطریات بکار میبرند. (از تذکره ضریر انطاکی). حمداﷲ مستوفی آرد: عرقی که در اطراف سینۀ سنور الزباد (گربۀ زباد) حاصل شود و آنرا بر چوبی مالند زباد بود و در میان منافذ بول و غایطش منفذی دیگر است، ازو هم زباد میدهد (یعنی گربه زباد میدهد). و بمرتبه فروتر از آن عرق بود و از همه اندام گربۀ زباد بوی خوش آید. (نزهه القلوب مقالۀ اول چ لندن ص 16: سنورالزباد). دمیری آرد: زباد شبیه به چرکی سیاه و چسبنده و خوشبوی است. و با چیزی مانندمشک آمیخته است. زباد از زیر بغل ها و میان رانها و زیر دم و اطراف سوراخ مقعد گربۀ مخصوصی بدست می آید. ماوردی و ویانی گویند: زباد شیر گربه ای است که از دریا می آورند، بوی آن مانند مشک است و رنگ آن چون شیرسفید است. اهل دریا آن را بجای عطریات استعمال میکنند. درباره طهارت زباد دو وجه است و صواب آن است که پاک است مخصوصاً اگر گربۀ زباد از حیوانات دریائی باشد (از حیوه الحیوان دمیری: سنور). در تحفۀ حکیم مؤمن آمده: زباد نوعی از عطریات سیاه مایل بسرخی و سایل. در بلاد حبشه و اقاصی هند از حیوانی گیرند که مشهور بزباد و چون حرکت زیاد دهند (آن حیوان را) از مابین دو ران او از عضوی شبیه به پستان مائیتی حاصل میشود در غایت خوشبویی در سوم گرم و در یبوست معتدل ومنشف و مقوی دل و بسیار مفرح و مقوی حواس و جهت تسهیل ولادت، نیم درهم او را با قدری زعفران و مرق گوشت فربه مرغ مجرب داشته اند و جهت غشی و خفقان و توحش و جنون و درد فم معده و مقعد و طلای او جهت نضج دمل و التیام قرحه و با روغن بادام تلخ جهت حفظ صحت سامعه و تقویت آن مفید و بوئیدن او جهت زکام و تمریخ او بر قضیب مانع حمل زنان و مداومت بوییدن او مورث بدخلقی و ضیق النفس و مصدع محرور و مصلحه صندل و کافور و اغذیۀ باردۀ و بدلش غالیه. (تحفۀ حکیم مؤمن و تذکرۀ ضریر انطاکی). بستانی آرد: مادۀ خوشبوی و عسلی است که از کیسۀ میان شرح و اعضاء تناسل جانوری معروف به گربۀ زباد استخراج میشود. این ماده سخت سفید مانند کفک شیر و چون چندی بر آن بگذرد گرم و تیره میگردد. بوی زباد مشکین و گاه آمیخته به بویی میباشدکه اندکی تند و زننده است. در کارخانه های عطرسازی برای رفع بوی بد آن، مادۀ دیگر در آن می آمیزند. زباددر آب حل نمیشود و تنها در الکل قابل ذوب است. نوع خوب زباد بسهولت بر برگ پهن میشود. در زبادهائی که معمولاً در بازارها است مواد معدنی دیگر مانند نشادر وستیارن و بیلنتن، یک مادۀ مخاطی، مادۀ راتینجی، روغن طیار، یک مادۀ زردرنگ، زیر کربنات و زیر فسفات، و آهک و اکسید آهن داخل میکنند. زیرا زباد بتنهائی نادر و گران است. زباد دارای خاصیت تحریک شدید است. و لذا در بیماریهای عصبی و نیز برای ساختن داروهای نشاطآور و مقوی حواس تجویز میشود... اکنون بهیچ وجه استعمال آن بعنوان دارو تجویز نمیشود و تنها در عطرهااز آن استفاده میشود. (از دائره المعارف بستانی) نوعی است از بوی خوش. (مهذب الاسماء) (آنندراج). جنسی از عطریات که از کرب بید پدید آید. (الفاظ الادویه) سبزیجاتی را که نپخته میخورند (احرار بقول) زباد نامند. (تاج العروس)
نام حیوانی است وحشی بزرگتر از گربه که از آن چیزی خوش بو مثل مشک گرفته بطور دوااستعمال کنند و بعضی زباد را نام آن چیز خوشبو نوشته اند و نام آن حیوان را گربۀ زباد. و در ملیت این لفظ اختلاف است. بعضی عربی دانستند و بعضی فارسی. در کتب طب، عربی ضبط شده و چون بیشتر زباد را از حبشه می برند ممکن است معرب از حبشی باشد. (فرهنگ ناظم). زباد جانورکی است گوشتخوار از نژاد گربه که از تن او مایع معطری مشکبوی تراوش کند و از زیر دم او بیرون آید. این کلمه از تازی بفرانسه رفته و سیوت که در فرانسه بهمین جانور و همان ترشح بدن او گفته میشود مأخوذاز زبان تازی است. (سعید نفیسی در بارۀ چند لغت فارسی و یادنامۀ پورداود ج 1 ص 226 از حاشیۀ برهان قاطع بقلم دکتر معین). فقهاء و اهل لغت که زباد را حیوانی دانسته اند که زباد از او دوشیده میشود اشتباه کرده اند، زیرا آن حیوان گربه ای است دشتی و درازتر و بزرگتر از گربۀ اهلی. و رنگ موی بدنش مایل بسیاهی است و آن را از بلاد هند و حبشه می آورند. و قرافی گوید زباد هر چند نام چیزی است حاصل از گربۀ وحشی اما مجازاً و بعلاقۀ مجاورت میتوان این نام را بر آن گربه نیز اطلاق کرد. و در لسان العرب آمده: زباد مانند گربه ای است کوچک که از نواحی هند می آورند و او را همچون گربۀ اهلی نگاه میدارند. بر نوک پستانش چیزی مانند دانه های بینی جوانان نورس بهم میرسد که با فشردن دکمۀ پستان مایعی شبیه زبد (کفک) بدست می آید و از آن، در ساختن عطر استفاده میکنند. ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه بنقل از زمخشری گوید: زباد گربه ای است. و چون خواهند زیلع را یعنی کسانی را که گربۀ زباد را میدوشند بخشم آرند گویند: یا زیلع یا زیلع الزباده ماتت. (تاج العروس). در مصطلحات نوشته که گربۀ زباد از گربۀ شهری اندکی کلان باشد و پوز آن قدری دراز بود و در زیر دم نافه دارد مقدار جوز خرد و تراوش مستی و سفید باشد زردی آمیز. (غیاث اللغات). یا حیوانی از جنس سنور که این بوی خوش از آن میگیرند. (ناظم الاطباء). ضریر انطاکی آرد: حیوانی (که زباد عرق او است) مانند گربۀ دشتی است برنگ سیاه و سفید. این حیوان بیشتر در مناطق حاره بخصوص در مقدشم از اعمال حبشه و نیز در اطراف چین زندگی می کند و در چراگاههای پاکیزه میچرد و بیشتر علوفه اش سنبل تازه است. بهترین انواع، زباد شمطری است از اعمال هند، و در شهرهائی که عرض آن زیاد است مانند روم دیده نمیشود. زباد این حیوان در مناطق معتدل بوی فراوان ندارد و خالی از تندی نیست. زباد شمطری (سوماترایی) بهترین زبادها است. طریقۀ گرفتن زباد از گربۀ زباد آن است که گربه را در قفس آهنی میکنند. سپس او را ببازی و جست وخیز وامیدارند. تا زباد از وی روان گردد. (از تذکرۀ انطاکی). ابن بیطار آرد: گربه ای است معروف به زرگتر از گربۀ اهلی و آنرا از صحرا شکار کنند و گوشت به او خوارنند و چون عرق بر بدنش نشیند عرق میان رانهایش را بگیرند... (از مفردات ابن بیطار). مؤلف اختیارات بدیعی آرد: جانوری است شکل گربه اما سر وی کوچک بود و آنرا گربۀ زباد خوانند. (اختیارات بدیعی). حمداﷲ مستوفی آرد: سنور الزباد مانند گربۀ خنج اهلی است اندکی درازتر. در اطراف سینۀ او عرقی حاصل شود... و از همه اندام گربۀ زباد بوی خوش آید. (نزهه القلوب چ لندن ج 1 ص 26). دمیری آرد: گربۀ زباد مانند گربۀ خانگی است جز آنکه دارای دمی درازتر و پیکری بزرگ تر و مویی است بسیاهی مایل و گاه نیز این گربه را ازهند و سند می آرند و چرک چسبنده و سیاه و خوشبویی...از او میگیرند. و رویانی و ماوردی گویند: گربه ای است دریائی و صواب آن است که گربۀ زباد از حیوانات صحرائی است و بنابر این در شرع اسلام از حیوانات حرام گوشت است، مانند گربۀ خانگی. (از حیوه الحیوان دمیری ذیل سنورالزباد). در میزان الادویه آمده: جانوری است بشکل گربه و از وی کوچک بود و آنرا گربۀ زباد نیز خوانند. و هندش زباب دمیده وشاخ نامند. (میزان الادویه تألیف حکیم عین الملک شیرازی مؤلف الفاظ الادویه: زباد بدون ضبط). بستانی آرد: نام گربۀ زباد بفرنگی زباد است. این حیوان که دارای پیکری بین گربه و سگ است از گوشت خواران است و دارای سری دراز، منخرینی گشاد و کیسه ای است زیر دبر که بوسیلۀ دری بخارج متصل میشود و از داخل دو کیسه غددی بدان وصل میشود که زباداز خویش مترشح میسازند و آن کیسه را از ترشح خود پرمیکنند. مادۀ زباد را در هر هشت روز یکبار بایستی بنرمی از آن کیسه استخراج کرد. محل پرورش گربۀ زباد مناطق حاره مانند آفریقا و مخصوصاً حبشه و هند شرقی و اطراف چین و عربستان است. و جانورشناسان زبادها راخاندانی مستقل از گوشت خواران میدانند که دارای این نشانیها میباشند: 1- شمارۀ دندانهای آن (غالباً) به 40 میرسد: 11 قواطع و 14 انیاب و 11 طواحن. 2- زبان آنها خشن و دارای زائده هایی شوکی. 3- ناخن هایی دارند که هنگام راه رفتن راست میایستد. 4- عموماً دارای کیسه ای در اطراف مقعد میباشند که مادۀ خوشبوی از آن ترشح میکند. زبادها به انواع مختلف تقسیم میشوند که مهم ترین آنها نوعی است که نام آن به لاتینی ویوراسیوت است و گربۀ زباد حقیقی است، تعداد و نیروی انگشتان این نوع از زباد و دندانهای آسیای آن مانند دیگر انواع و گاه نیز در پاره کردن گوشت ناتوان تر است. این نوع از زباد از گیاههای خوش بوی تغذیه میکند و نیز خود بر دو نوع است و هر نوع منشعب بچند شعبه میباشد. نوع اول گربۀ زباد معمولی است که گویند نزد عرب نفوسی و نزد اهل حبشه قنقان و نزد اهل گینه قسطور نام دارد و در نزد فرنگیان زباد مطلق همان است. درازای پیکر این نوع به استثناء دم بدو قدم میرسد. تدبب خرطومش کمتر از تدبب خرطوم روباه است و دارای گوشهایی گرد، مویی دراز، خشن و سنجابی و سیاه و سفید، دمی تیره و کوتاه تر از پیکر خویش است، رنگ سرش سفید است مگر اطراف چشم و روی و پاهایش که اسمر است. بر پشت این نوع زباد رگی است که در همه طول پشتش امتداد دارد و در افریقا در نواحی مداری (نزدیک بخط مدار) مانند مصر یافت میشود. در این نوع علاوه بر کیسۀمحتوی زباد، در نزدیکی سوراخ مخرج دو سوراخ وجود دارد که رطوبتی سیاه و بد بوی از آن ترشح میکند. از زمینهای پست و مرطوب گریزان است و پیوسته در دشتهای مرتفع و یا کوههای بلند بسر میبرد. در سرعت مانند سگ ودر سبکی همچون گربه میدود، چشمانش قوی است و در شب بخوبی می بیند، شجاع و متهور است. برای شکار پرندگان و دیگر جانوران پستاندار کوچک، شبها بلانه های ایشان حمله میبرد و بروز در پی ایشان میدود، و از یک فاصله نسبهً زیادی با یک جهش اسیرشان میسازد. بیشتر از راه شکار حیوانات صحرائی تغذیه میکند و گاه نیز بناچاربه آبادانیها نزدیک میشود و شغال وار بدنبال ماکیانی تنها و دورافتاده میگردد. در صورت فشار گرسنگی در منازل نیز داخل میشود و هر حیوانی بدست آورد میکشد و اگر بهیچوجه حیوان بدست نیاورد بخوردن میوه ها و ریشه های نازک درختان قناعت میکند. زباد را با کوشش بسیارمیتوان تا حدودی اهلی ساخت ولی نه تا آنجا که خود در پی صاحبش روان گردد و یا از نزدیکی به انسان اجتناب نکند. زباد ماده، معمولاً در هر بار دو یا سه بچه می آورد و مدت حمل را نمیداند و با روش تربیت فرزند (برخلاف دیگر حیوانات) آشنا نیست. نوع دوم: گربۀ زباد عربی است که عرب آنرا گربۀ زبادو یا گربۀ مشکین مینامد. این نوع از نوع اول خردتراست و درازای بدنش باستثنای دم از 15 قیراط تجاوز نمیکند و دمش از نوع نخست درازتر است و روی آن حلقه هایی سیاه دیده میشود. پوست این نوع برنگ تیره و مایل بزردی است. و دارای خالهایی سیاه و نزدیک بهم است بطوریکه خطهای سیاهی تشکیل میدهد. شکمش سنجابی است و عصائب دارد که تا سینه و پشت و صورتش را فرا گرفته است. این نوع از زباد در هند شرقی و بخصوص جزائر فیلیپین ملبار و سیام و جاوه و سوماترا و سیلان زندگی می کند. چون در روز بخوبی نمیبیند، روزها را در باغها میخوابد و شبها در طلب صید بتکاپوی برمیخیزد. گربۀ مشکین پرندگان کوچک و سفید را برای شکار ترجیح میدهد و بهنگام ناچاری از میوه ها و ریشه های درخت سدجوع میکندو در باقی خواص با نوع نخست مشترک است. (از دائره المعارف بستانی) : دهد خاک راه تو بوی ز باد اگربشنود بوی خلقت ز باد. منیری (درشرفنامه ذیل ز باد). رجوع به نخبه الدهر دمشقی ص 159 شود عرقی و چرکی باشد که آن رااز میان پای جانوری گیرند و آن جانور بگربه مانند باشد لیکن سر او از سر گربه کوچکتر است و آن عرق بغایت خوشبوی میباشد و از جملۀ عطریات مشهور است. (برهان قاطع). جنسی از عطریات که از لای گربه پدید آید. (شرفنامۀ منیری). بعضی آن چیز را که از گربۀ زباد گرفته میشود زباد نام داده اند. (از فرهنگ نظام). نوعی بوی خوشی است که از حیوانی شبیه گربه به نام گربۀ زباد دوشیده میشود. (اقرب الموارد). غالیه، مشک زباد که از ستردن چرکهای زیر دم گربۀ زباد بدست می آید. (اشتینگاس ص 68). زباد عرق خصبۀ حیوانی که آن نوعی ازگربۀ صحرایی باشد و آن عرق خوشبو دارد و سیاه رنگ و سفید بزردی مایل نیز باشد بقوام شهد. (از بحرالجواهر و کشف و مؤید و منتخب و سروری و مدار و در برهان بضم و فتح). مؤلف گوید که به هندی آن را مشک بلائی گویند و یکی از آشنایان من آنرا دیده است. (غیاث اللغات). آن عرقی است که از میان هر دو پای جانوری گیرند. (میزان الادویه). نوعی از بوی خوش و فقهاء و لغویانی که زباد را نام حیوانی که مادۀ خوش بوی از آن دوشیده شود دانسته اند بغلط رفته اند، زیرا آن حیوان همان گربه است و زباد نام خوشبوئی یعنی چرکی است که زیر دم، بر کنار مخرج (دبر) آن حیوان فراهم میگردد. وبرای بدست آوردن آن، حیوان مذکور را طوری نگه میدارند که هیچگونه حرکت نکند سپس ماده خوشبوی را بوسیله... از آن محل جدا میسازند. (منتهی الارب). عرق خوشبوی که از گربۀ زباد که دشتی باشد و از این گربه های شهر کوچکتر گیرند. (آنندراج). خوشبویی معروف است که ازگربۀ دشتی حاصل شود. (فرهنگ رشیدی). زباد عرقی است شبیه به چرک، سیاه و چسبنده که زیر دم گربۀ صحرائی مخصوصی و بر مخرج و میان رانهای آن فراهم میگردد و پس از نگاه داشتن حیوان بیشتر بوسیله ملعقه و گاه نیز بوسیلۀ پارچه و یا سکۀ نازکی آن ماده را از بدن حیوان جدا میکنند. و قرافی درباره گرد آمدن زباد برمخرج آن حیوان ابراز نظر کند و گوید: در این صورت این ماده متنجس است. در کتاب طبایع الحیوان آمده: اگرارفاغ و خواصر و مغابن آن گربۀ دشتی را جستجو کنی رطوبتی خواهی یافت که چون از بدن آن حیوان جدا گردد دارای بویی خوش مانند مشک ناب است و بسیار اندک است. و فقهاء و اهل لغت که زباد را نام حیوانی دانسته اندکه عطر از او دوشیده شود، بغلط افتاده اند زیرا آن حیوان گربه ای است صحرائی، اندکی از گربۀ اهلی بزرگترمایل بسیاهی. و قرافی گوید میتوان گفت: گربۀ زباد را مجازاً زباد نامیده اند بعلاقۀ مجاورت، بنابراین غلط نیست و نظیر آن این آیت است در قرآن: فَاَنْبَتْنا فیها حبا و عِنَباً و قضباً... (قرآن 27/80 و 28). در سخنان زمخشری و دیگر ائمۀ زبان و لغت عربی نیز نظیر آن فراوان دیده میشود. (تاج العروس). در بحر الجواهر آمده: زباد عرق خوشبوی حیوانی است شبیه گربه. این عرق سیاه رنگ و عسلی است و گویند چرکی است در رحم آن حیوان و نیز گویند نوعی از عطر است که در میان دو ران گربۀ دشتی که در صحراهای حبشه زندگی میکند، گرد می آید. (از بحر الجواهر). ضریر انطاکی آرد: زبادعرق حیوانی است شبیه گربۀ دشتی که از دگمه های کوچک میان دو رانش گرفته میشود بدین گونه که حیوان را درحالیکه در قفس است ببازی میگیرند، در نتیجۀ بازی، زباد در ملعقه هایی از طلا یا نقره که قبلاً آنرا آماده ساخته اند سیلان می یابد... بهترین انواع زباد آن است که از گربۀ زباد شمطری (سوماطرایی) گرفته میشود. رنگ این قسم از زباد، سیاه مایل بسرخی و دارای درخشندگی است. و پست ترین نوع زباد آن است که حیواناتی بسیارخرد در آن یافت میشوند. نیز از مشخصات این نوع آن است که چون دست بدان آلوده گردد پاک نمیشود و اگر با آب بشویند بوی آن زائل نمیگردد زباد را با محلول ظفردر ساختن غالیه و برخی از عطریات بکار میبرند. (از تذکره ضریر انطاکی). حمداﷲ مستوفی آرد: عرقی که در اطراف سینۀ سنور الزباد (گربۀ زباد) حاصل شود و آنرا بر چوبی مالند زباد بود و در میان منافذ بول و غایطش منفذی دیگر است، ازو هم زباد میدهد (یعنی گربه زباد میدهد). و بمرتبه فروتر از آن عرق بود و از همه اندام گربۀ زباد بوی خوش آید. (نزهه القلوب مقالۀ اول چ لندن ص 16: سنورالزباد). دمیری آرد: زباد شبیه به چرکی سیاه و چسبنده و خوشبوی است. و با چیزی مانندمشک آمیخته است. زباد از زیر بغل ها و میان رانها و زیر دم و اطراف سوراخ مقعد گربۀ مخصوصی بدست می آید. ماوردی و ویانی گویند: زباد شیر گربه ای است که از دریا می آورند، بوی آن مانند مشک است و رنگ آن چون شیرسفید است. اهل دریا آن را بجای عطریات استعمال میکنند. درباره طهارت زباد دو وجه است و صواب آن است که پاک است مخصوصاً اگر گربۀ زباد از حیوانات دریائی باشد (از حیوه الحیوان دمیری: سنور). در تحفۀ حکیم مؤمن آمده: زباد نوعی از عطریات سیاه مایل بسرخی و سایل. در بلاد حبشه و اقاصی هند از حیوانی گیرند که مشهور بزباد و چون حرکت زیاد دهند (آن حیوان را) از مابین دو ران او از عضوی شبیه به پستان مائیتی حاصل میشود در غایت خوشبویی در سوم گرم و در یبوست معتدل ومنشف و مقوی دل و بسیار مفرح و مقوی حواس و جهت تسهیل ولادت، نیم درهم او را با قدری زعفران و مرق گوشت فربه مرغ مجرب داشته اند و جهت غشی و خفقان و توحش و جنون و درد فم معده و مقعد و طلای او جهت نضج دمل و التیام قرحه و با روغن بادام تلخ جهت حفظ صحت سامعه و تقویت آن مفید و بوئیدن او جهت زکام و تمریخ او بر قضیب مانع حمل زنان و مداومت بوییدن او مورث بدخلقی و ضیق النفس و مصدع محرور و مصلحه صندل و کافور و اغذیۀ باردۀ و بدلش غالیه. (تحفۀ حکیم مؤمن و تذکرۀ ضریر انطاکی). بستانی آرد: مادۀ خوشبوی و عسلی است که از کیسۀ میان شرح و اعضاء تناسل جانوری معروف به گربۀ زباد استخراج میشود. این ماده سخت سفید مانند کفک شیر و چون چندی بر آن بگذرد گرم و تیره میگردد. بوی زباد مشکین و گاه آمیخته به بویی میباشدکه اندکی تند و زننده است. در کارخانه های عطرسازی برای رفع بوی بد آن، مادۀ دیگر در آن می آمیزند. زباددر آب حل نمیشود و تنها در الکل قابل ذوب است. نوع خوب زباد بسهولت بر برگ پهن میشود. در زبادهائی که معمولاً در بازارها است مواد معدنی دیگر مانند نشادر وستیارن و بیلنتن، یک مادۀ مخاطی، مادۀ راتینجی، روغن طیار، یک مادۀ زردرنگ، زیر کربنات و زیر فسفات، و آهک و اکسید آهن داخل میکنند. زیرا زباد بتنهائی نادر و گران است. زباد دارای خاصیت تحریک شدید است. و لذا در بیماریهای عصبی و نیز برای ساختن داروهای نشاطآور و مقوی حواس تجویز میشود... اکنون بهیچ وجه استعمال آن بعنوان دارو تجویز نمیشود و تنها در عطرهااز آن استفاده میشود. (از دائره المعارف بستانی) نوعی است از بوی خوش. (مهذب الاسماء) (آنندراج). جنسی از عطریات که از کرب بید پدید آید. (الفاظ الادویه) سبزیجاتی را که نپخته میخورند (احرار بقول) زباد نامند. (تاج العروس)
دختر بسطام بن قیس است. (منتهی الارب). دختر بسطام بن قیس و همسر ولید بن عبد الملک است و شاعر درباره همو گوید: لعمر بنی شیبان اذینکحونه زباد لقدما قصروا بزباد و این را مبرد در کامل آورده است. (تاج العروس) ابن کعب جاهلی است. (منتهی الارب) (تاج العروس) جد محمد بن احمد بن زباد مذاری. محدث است و زبداء نیز نقل شده و ثانی اشهر است. (منتهی الارب) (تاج العروس). رجوع به زبداء و محمد بن احمد و مذاری شود
دختر بسطام بن قیس است. (منتهی الارب). دختر بسطام بن قیس و همسر ولید بن عبد الملک است و شاعر درباره همو گوید: لعمر بنی شیبان اذینکحونه زباد لقدما قصروا بزباد و این را مبرد در کامل آورده است. (تاج العروس) ابن کعب جاهلی است. (منتهی الارب) (تاج العروس) جد محمد بن احمد بن زباد مذاری. محدث است و زبداء نیز نقل شده و ثانی اشهر است. (منتهی الارب) (تاج العروس). رجوع به زبداء و محمد بن احمد و مذاری شود
شهری است بمغرب. (منتهی الارب) (آنندراج). شهری است بمغرب. از آنجاست مالک بن خیر اسکندرانی. (تاج العروس بنقل از ابوحاتم بن حیان). زباد موضعی است در افریقیه. از آنجاست مالک بن حبر. (از معجم البلدان)
شهری است بمغرب. (منتهی الارب) (آنندراج). شهری است بمغرب. از آنجاست مالک بن خیر اسکندرانی. (تاج العروس بنقل از ابوحاتم بن حیان). زباد موضعی است در افریقیه. از آنجاست مالک بن حبر. (از معجم البلدان)
بویک بویه ای که از کلن گربه دشتی (سنور الزباد) می تراود سر شیر، گل ستاره ای ماده معطری که از غده مشک جانوری استخراج میشود و چون مقداری کم آنرا در یک ماده روغنی حل کنند عطر بسیار خوشبوی و گرانبهایی به مقدار فراوانی بدست می آید. مدفوع جانور مذبور چون در موقع خروج از مقعد طبیعه با غده مترشحه مشک این حیوان تماس یابد بسیار خوشبوست بدین جهت مدفوع خشک شده جانور را هم به نام نوعی مشک به بازار عرضه کنند، پستانداری است از تیره گوشتخواران جزو راسته زبادها در ناحیه میان دو راه این حیوان غده ای وجود دارد که از آن غده مایعی خوشبو و بسیار معطر ترشح میشود که به نام نوعی مشک به بازار عرضه میگردد قد این حیوان باندازه گربه است و پشمهایش خاکستری و دارای خطوط سیاه رنگی میباشد. جانور مذکور در نواحی بسیار گرم آسیا و آفریقا میزید گربه زباد قط الزباد سنور الزباد رباح
بویک بویه ای که از کلن گربه دشتی (سنور الزباد) می تراود سر شیر، گل ستاره ای ماده معطری که از غده مشک جانوری استخراج میشود و چون مقداری کم آنرا در یک ماده روغنی حل کنند عطر بسیار خوشبوی و گرانبهایی به مقدار فراوانی بدست می آید. مدفوع جانور مذبور چون در موقع خروج از مقعد طبیعه با غده مترشحه مشک این حیوان تماس یابد بسیار خوشبوست بدین جهت مدفوع خشک شده جانور را هم به نام نوعی مشک به بازار عرضه کنند، پستانداری است از تیره گوشتخواران جزو راسته زبادها در ناحیه میان دو راه این حیوان غده ای وجود دارد که از آن غده مایعی خوشبو و بسیار معطر ترشح میشود که به نام نوعی مشک به بازار عرضه میگردد قد این حیوان باندازه گربه است و پشمهایش خاکستری و دارای خطوط سیاه رنگی میباشد. جانور مذکور در نواحی بسیار گرم آسیا و آفریقا میزید گربه زباد قط الزباد سنور الزباد رباح
یزید بن خمیرالزبادی. بگفتۀ عبدالغنی بن سعید منسوب است به زباد، بطنی از اولاد کعب بن حجر بن اسود بن کلاع. یزید از پدرش خمیربن یزید روایت دارد و حیویه بن شریح مصری از او نقل حدیث کرده است. (از انساب سمعانی)
یزید بن خمیرالزبادی. بگفتۀ عبدالغنی بن سعید منسوب است به زباد، بطنی از اولاد کعب بن حجر بن اسود بن کلاع. یزید از پدرش خمیربن یزید روایت دارد و حیویه بن شریح مصری از او نقل حدیث کرده است. (از انساب سمعانی)
مالک بن خیر اسکندرانی. از زباد مغرب است. (تاج العروس). مالک بن خبر زیادی اسکندرانی. محدث است از ابوفیل معافری و دیگران روایت دارد و حیوه بن شریح و ابوحاتم بن حیان از او نقل حدیث کرده اند. وی منسوب به زباد (موضعی در افریقیه) است و حازمی او را منسوب به ذوالکلاع دانسته است. (از معجم البلدان چ وستنفلد). در لسان المیزان آمده: مالک بن خیر زبادی در طبقۀ ابن وهب و زید بن حباب و رشدین است و از حیوه بن شریح روایت دارد و بوسیلۀ ابوقبیل از عباده این خبر رامرفوعاً نقل کرده: لیس منا من لم یبجل کبیرنا. ابن قطان گوید: کسی بوثاقت او تصریح نکرده است. مالک بن خبر در 153 هجری قمری درگذشت. (از لسان المیزان). سمعانی آرد: مالک بن خیر زبادی اسکندرانی بگفتۀ ابوحاتم بن حیان منسوب است به زباد، موضعی در مغرب، و از مالک بن سعید و ابوقبیل روایت دارد و حیویه بن شریح و عبدالله بن وهب از او نقل حدیث کرده اند. (از انساب سمعانی ذیل زباذی). رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل زباد شود
مالک بن خیر اسکندرانی. از زباد مغرب است. (تاج العروس). مالک بن خبر زیادی اسکندرانی. محدث است از ابوفیل معافری و دیگران روایت دارد و حیوه بن شریح و ابوحاتم بن حیان از او نقل حدیث کرده اند. وی منسوب به زباد (موضعی در افریقیه) است و حازمی او را منسوب به ذوالکلاع دانسته است. (از معجم البلدان چ وستنفلد). در لسان المیزان آمده: مالک بن خیر زبادی در طبقۀ ابن وهب و زید بن حباب و رشدین است و از حیوه بن شریح روایت دارد و بوسیلۀ ابوقبیل از عباده این خبر رامرفوعاً نقل کرده: لیس منا من لم یبجل کبیرنا. ابن قطان گوید: کسی بوثاقت او تصریح نکرده است. مالک بن خبر در 153 هجری قمری درگذشت. (از لسان المیزان). سمعانی آرد: مالک بن خیر زبادی اسکندرانی بگفتۀ ابوحاتم بن حیان منسوب است به زباد، موضعی در مغرب، و از مالک بن سعید و ابوقبیل روایت دارد و حیویه بن شریح و عبدالله بن وهب از او نقل حدیث کرده اند. (از انساب سمعانی ذیل زباذی). رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل زباد شود
جمع واژۀ زبد، شترمرغی که بالای هر دو چشم آن پر سپید باشد، مرد باریک و کشیده ابرو. (منتهی الارب). باریک و دراز ابرو. آنک ابروش باریک باشد و دراز و نیکو. (تاج المصادر بیهقی). کمان ابرو. (زوزنی). آنک ابرویش باریک باشد. (مهذب الاسماء). مؤنث: زجّاء. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). ج، زج ّ. (مهذب الاسماء)
جَمعِ واژۀ زَبد، شترمرغی که بالای هر دو چشم آن پر سپید باشد، مرد باریک و کشیده ابرو. (منتهی الارب). باریک و دراز ابرو. آنک ابروش باریک باشد و دراز و نیکو. (تاج المصادر بیهقی). کمان ابرو. (زوزنی). آنک ابرویش باریک باشد. (مهذب الاسماء). مؤنث: زَجّاء. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). ج، زُج ّ. (مهذب الاسماء)
حیثم بن سنبی بر طبق ضبط ابوسعید بن یونس. وعبدالغنی بن سعید نام پدر حیثم را سبنی (به تقدیم باء) ضبط کرده و من خود این ضبط را از ابویوسف یعقوب بن مبارک نیز شنیده ام. (از انساب سمعانی ذیل زبادی)
حیثم بن سنبی بر طبق ضبط ابوسعید بن یونس. وعبدالغنی بن سعید نام پدر حیثم را سبنی (به تقدیم باء) ضبط کرده و من خود این ضبط را از ابویوسف یعقوب بن مبارک نیز شنیده ام. (از انساب سمعانی ذیل زبادی)
جمع ابد، با رونق، جائی که آب و گیاه دارد معمور دایر برپا مقابل ویران خراب: قریه آباد کشورآباد، مزروع کاشته، پر مشحون ممتلی: خزانه آباد، سالم تن درست، بسامان منظم، مرفه در رفاه، آبادی معموره مقابل ویرانه خرابه: (به آباد و ویرانه جایی نماند) (فردوسی)، آفرین، احسنت، مرحباخ زه، آباد بر آن شاه، بصورت پسوند در آخر نامها مکان در آید بمعنی بنا شدهء... معمور . . .: علی آباد حسن آباد جعفر آباد. یا آباد بودن، معمور بودن دایر بودن بر پا بودن مقابل ویران بودن خراب بودن، مزروع بودن کاشته بودن، پر بودن ممتلی بودن: (... گنجش آباد باد) (فردوسی)، سالم بودن تن درست بودن، 5 بسامان بودن منظم بودن، مرفه بودن در رفاه بودن جمع ابد جاوید بودنها
جمع اَبد، با رونق، جائی که آب و گیاه دارد معمور دایر برپا مقابل ویران خراب: قریه آباد کشورآباد، مزروع کاشته، پر مشحون ممتلی: خزانه آباد، سالم تن درست، بسامان منظم، مرفه در رفاه، آبادی معموره مقابل ویرانه خرابه: (به آباد و ویرانه جایی نماند) (فردوسی)، آفرین، احسنت، مرحباخ زه، آباد بر آن شاه، بصورت پسوند در آخر نامها مکان در آید بمعنی بنا شدهء... معمور . . .: علی آباد حسن آباد جعفر آباد. یا آباد بودن، معمور بودن دایر بودن بر پا بودن مقابل ویران بودن خراب بودن، مزروع بودن کاشته بودن، پر بودن ممتلی بودن: (... گنجش آباد باد) (فردوسی)، سالم بودن تن درست بودن، 5 بسامان بودن منظم بودن، مرفه بودن در رفاه بودن جمع ابد جاوید بودنها