جدول جو
جدول جو

معنی زانت - جستجوی لغت در جدول جو

زانت
شهری است که مرکز جزیره زانت بشمار میرود و بر ساحل شرقی بندر امین واقع است و در سال 1887 مرکز رئیس اسقفهای کاتولیک ایطالیا و جمعیت آن 20هزار بوده است، (از دائره المعارف بستانی)، مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: زانت اسکله ای است پرجنب و جوش در ساحل شرقی جزیره زانت - انتهی، مؤلف ملحقات المنجد آرد: لنگرگاه زانت مرکز جزیره زانت و دارای 220000 تن جمعیت است، (از ملحقات المنجد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ژانت
تصویر ژانت
(دخترانه)
نام مستعار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زانا
تصویر زانا
(پسرانه)
دانشمند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زینت
تصویر زینت
(دخترانه)
آنچه برای آرایش و زیبا کردن به کار می رود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زانی
تصویر زانی
زنا کننده، زناکار، کسی که از راه حرام با جنس مخالف خود مقاربت کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رزانت
تصویر رزانت
باوقار بودن، سنگین بودن، آهستگی و وقار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قانت
تصویر قانت
فرمان برنده، فرمان بردار، مطیع و متواضع به خداوند، نمازخوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زانو
تصویر زانو
مفصل بین ران و ساق پا که پا از آنجا خم و راست می شود، خمیدگی میان لوله
به زانو درآمدن: کنایه از مغلوب شدن
به زانو درآوردن: مغلوب کردن
زانو زدن: زانو بر زمین نهادن، به زانو نشستن، دو زانو نشستن، کنایه از نشستن روی دو زانو برای ادب و فروتنی یا التماس نزد کسی
پس زانو نشستن: کنایه از بر زمین نشستن و زانوها را در بغل گرفتن به حالت غم و اندوه، برای مثال پس زانو منشین و غم بیهوده مخور / که ز غم خوردن تو رزق نگردد کم و بیش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زانه
تصویر زانه
جیرجیرک، زنجره، حشره ای سبز رنگ و شبیه ملخ که نوع نر آن به وسیلۀ اندام نازکی در زیر شکم صدای تیز و بلندی در کشتزارهای غله تولید می کند، سیرسیرک، جرواسک، چزد، جزد، زلّه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زینت
تصویر زینت
آرایش، آنچه با آن آرایش کنند، پیرایه، زیور
فرهنگ فارسی عمید
زانتوس، کسانتوس، نهری بوده که از کوه ایده واقع در غرب شهر ترواده سرچشمه می گرفته و دارای دو منبع آب گرم و سرد بوده است، معنی این کلمه بیونانی اشقر است بمناسبت رنگ مخصوص آب آن و یا رنگ پشم گوسفندانی که در کنار آن چرا میکردند واز آب آن می آشامیدند، (از دائره المعارف بستانی)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
کسانتس. شهری است در لیکیا که اکنون کونیک خوانده میشود و هرباغوس که از سران لشکر کورش بود پس از نبردی سخت آن را گشود و ویران ساخت. این شهر مسقطالرأس بروکلوس فیلسوف است. (از دائره المعارف بستانی)
لغت نامه دهخدا
(حُ نَ)
رجوع به حزانه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ نَ)
رزانه. آهستگی و گرانباری و سنگینی. (ناظم الاطباء). آهستگی و گرانباری. (غیاث اللغات) (بحر الجواهر). آهستگی. (از کشاف زمخشری). سنگینی. آهستگی. (فرهنگ فارسی معین)، آرمیدگی و استواری و وقار. (ناظم الاطباء). سنجیدگی و ثابت قدمی. آرمیدگی و استواری. (غیاث اللغات). استحکام. وقار. متانت. (یادداشت مؤلف). بردبار و صاحب وقار شدن. (فرهنگ نظام). باوقار بودن.سنگین بودن. وقار. (فرهنگ فارسی معین) :
کوه است بارزانت و نار است باعلو
باد است باسیاست و آب است باصفا.
مسعودسعد.
چون کاری آغاز کند (شیر) ... در تقریر فواید و منافع آن مبالغت کنم تا شادی او به متانت رأی و رزانت عقل خویش بیفزاید. (کلیله و دمنه). از حصافت عقل و رزانت رأی و نیت صافی و مکرمت وافی ناصرالدین همین توقع داریم که خانه یکی داند و طریق مجانبت یکسو نهد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 242)، خردمندی. (از کشاف زمخشری) :
قابل و لاحق رزانت او
مهبط وحی حق امانت او.
سنایی
لغت نامه دهخدا
پرهیز گار، فرمان برنده، نیایشگر، خاموش فرمانبردار فرمان برنده، دعا خواننده در نماز، جمع قانتین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فانت
تصویر فانت
مطیع، فرمانبرنده، دعا خواننده در نماز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانت
تصویر خانت
دغایی نادرستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زینت
تصویر زینت
آنچه که بدان آرایش کنند پیرایه زیور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرنت
تصویر زرنت
پیر و فرتوت و شکسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زانو
تصویر زانو
مفصل بین راه و ساق پا را زانو گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زانی
تصویر زانی
زناکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزانت
تصویر رزانت
آهستگی و گرانباری و سنگینی، با وقار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وانت
تصویر وانت
((نِ))
ماشین باری کوچک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قانت
تصویر قانت
((نِ))
مطیع، فرمانبردار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زینت
تصویر زینت
((نَ))
آرایش، آن چه با آن آرایش کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زانو
تصویر زانو
مفصل بین ران و ساق پا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زانی
تصویر زانی
زناکار، جمع زناه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رانت
تصویر رانت
درآمدی که از فرصت ها و موقعیت های برتر به دست آمده باشد، ثروت حاصل از کار غیرتولیدی و بادآورده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رزانت
تصویر رزانت
((رَ نَ))
باوقار بودن، سنگین بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زینت
تصویر زینت
آرایه
فرهنگ واژه فارسی سره
استواری، سنگینی، معقولی، وقار، وقر
متضاد: سبکی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از زینت
تصویر زینت
Adornment, Emblazonment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زینت
تصویر زینت
украшение , гербование
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زینت
تصویر زینت
Verzierung, Wappenführung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زینت
تصویر زینت
прикраса , гербування
دیکشنری فارسی به اوکراینی