- زاغولو
- دارای چشمان زاغ
معنی زاغولو - جستجوی لغت در جدول جو
- زاغولو
- کسی که چشمان زاغ دارد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زاغ چشم
آلتی است آهنین سر کج و دسته دار که بدان زمین کنند و در قدیم در جنگ نیز بکار میبردند
عیاری مکاری
منگوله، دستار
طره و ریشۀ دستار، منگوله، شاشوله، برای مثال شاغولۀ دستار تو اینجا نخرند / دستار نگهدار و برو بر سر پیچ (ابن یمین - ۶۵۲)
آلتی است آهنی، سر کج و دسته دار که با آن زمین را بکنند
منسوب به زاول. از مردم زاول زابلی، زبان مردم زابلستان زابلی، مقامی است در موسیقی و آن شعبه نوزدهم از شعب بیست و چهارگانه موسیقی قدیم است
گلی که به جهت کمان گروهه گلوله کرده باشند مهره کمان گروهه
لکلک
مکار، حیله گر
گلوله ای است فلزی که باریسمان از گونیا بیاویزند تا بدان راستی و کجی دیوار یا پایه بنا را معلوم کنند توسط بنایان
نردبان، پلکان، سقف و پوشش بالای پلکان
غالوک، مهره ای از جنس سنگ یا گل، زالوک
زابلی، در موسیقی از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
شاغول، گلولۀ فلزی آویخته به نخ که در بنّایی برای امتحان کردن کجی یا راستی پایه و دیوار به کار می برند، شاقول، شاهول
زینه پایه سقف دارنردبان مسقف، پوششی که دربام خانه روی نردبان سازند تا برف و باران برآن نبارد
مکار، حیله گر، دغول
گلی که به جهت کمان گروهه گلوله کرده باشند، مهره کمان گروهه
((وَ))
فرهنگ فارسی معین
لک لک، لقلق، زاغور، حاجی لک لک، پرنده ای است با پاهای بلند و گردن دراز که در جاهای بلند لانه درست می کند و خزندگان و حشرات را شکار می کند، کنایه از سخنان هرزه و یاوه
ابزاری در بنایی برای تراز کردن دیوار و آن قطعه فلزی مخروطی شکل است که به انتهای ریسمان بنایی بسته می شود
نردبان، سقف و پوشش بالای پلکان
مکار، حیله گر
شعبه ایست از موسیقی قدیم زاولی
کرمی است که چون بر بدن چسبانند خون فاسد را بمکد
ترکی کودک، دلدار
دارندگان، صاحبان
کرمی کوچک و سیاه رنگ که در آب زندگی می کند و با مکنده های روی بدنش خون جانوارن را می مکد
زرو، زلو، جلو، شلک، شلکا، شلوک، خرسته، مکل، دیوک، دیوچه، دشتی، علق
زرو، زلو، جلو، شلک، شلکا، شلوک، خرسته، مکل، دیوک، دیوچه، دشتی، علق
جانوری است آبزی از رده کرم های حلقوی که در دو سر بدن دارای بادکش هایی است که به وسیله آن ها خود را به حیوانات می چسباند و خون آنان را می مکد