جدول جو
جدول جو

معنی زارقون - جستجوی لغت در جدول جو

زارقون
زرقون است، (آنندراج) (فرهنگ دزی)، رجوع به زرقون شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جارگون
تصویر جارگون
پوست جوز بویا، قشر دوم جوز بویا که در طب قدیم کاربرد دارویی داشته، بسباسه، بزباز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیرفون
تصویر زیرفون
زیزفون، درختی زینتی، با برگ های منفرد و دندانه دار و نوک تیز و گل های سفید خوش بو که مصرف دارویی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زبرقان
تصویر زبرقان
هلال ماه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غاریقون
تصویر غاریقون
نوعی قارچ که بر روی تنه یا درون بعضی درختان کهنه و سال خورده و پوسیده مانند درخت بلوط و انجیر می روید، در طب برای معالجۀ امراض معده، کبد، سپرز، قولنج و دفع سم به کار می رود، غاریقون، اغاریقون، آغاریقون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زاریدن
تصویر زاریدن
ناله و زاری کردن، زاری کردن، گریۀ زار کردن، برای مثال سعدی اگر خاک شود همچنان / نالۀ زاریدنش آید به گوش (سعدی۲ - ۴۷۴)، عیبش مکنید هوشمندان / گر سوخته خرمنی بزارد (سعدی۲ - ۶۱۹)
فرهنگ فارسی عمید
دهی از دهستان قره قریون بخش حومه شهرستان ماکو در 32 هزارگزی جنوب خاوری ماکو و 6 هزارگزی باختر صوفی بشوت. دره کوهستانی، معتدل، مالاریایی با210 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و توتون و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی آن گلیم بافی و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ج 4)
لغت نامه دهخدا
نام دیهی است از ماوراءالنهر که جنگ امیر تیمور با قمرالدین در آنجا واقع گردید، رجوع به حبیب السیر ج 3 جزء 3 ص 134 شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان درکاسعیده بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری، محلی است کوهستانی و جنگلی و هوای آن مرطوب ومالاریائی واقع در 18 هزارگزی شمال کیاسر و 3 هزارگزی شمال راه عمومی کیاسر بساری سکنۀ آن در حدود 200 تن و مذهب آنها شیعه و زبانشان مازندرانی و فارسی است، آب آنجا از چشمه و رود خانه گرم آب، محصولات غلات وبرنج است، شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان کرباس و شال بافی و راه مالرو میباشد معدن زغال سنگ نیز در آنجا وجود دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان خبر بخش بافت شهرستان سیرجان واقع در 70 هزارگزی جنوب باختری بافت سر راه مالرو خبر بدشت بر، محلی است کوهستانی و سردسیر و سکنۀ آن 180 تن و زبانشان فارسی و مذهبشان شیعه است آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه مالرو میباشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان هنزا بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت واقع در نه هزارگزی باختر ساردوئیه و یک هزارگزی جنوب راه مالرو ساردوئیه ببافت سکنۀ آن 100 تن است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
نام دهی است نزدیک بسطام از لطائف. (غیاث اللغه). رجوع به خرقان شود:
رفت درویشی ز شهر طالقان
بهر صیت بوالحسن تا خارقان.
مولوی (مثنوی).
بوی خوش آمد مراو را ناگهان
در سواد ری ز حد خارقان.
مولوی (مثنوی)
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟)
ترخان چینک نک (مغول) یکی از بزرگان مغول که در قوریلتای بزرگ تیمورقاآن حاضر بود. (جامعالتواریخ رشیدی چ بلوشه ج 2 ص 588 و ص 63 تعلیقات فرانسه)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
رجوع به ارقطیون شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
جمع واژۀ بارز، در حال رفع: یوم هم بارزون. (قرآن 40 / 16)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان نازلو بخش شهرستان ارومیه که در هزاروسیصد گزی شمال باختری ارومیه و یک هزارگزی باختر شوسۀ ارومیه بسلماس واقع است، منطقه ای است جلگه و معتدل با 130 تن سکنه، آبش از نازلوچای و محصولش غلات، توتون، چغندر، کشمش، حبوبات و شغل مردمش زراعت و صنایع دستی اهالی جوراب بافی و راهش ارابه رو می باشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
بیونانی دوایی است که آن را شوکران خوانند و آن تخم بیخ رومی است و از تفت که از ولایت یزد است آورند و آن را دورس تفتی گویند، (برهان) (آنندراج)، شوکرانست، (فهرست مخزن الادویه)، مأخوذ از یونانی، شوکران، (ناظم الاطباء) (دمزن)، بیخ تفتی، تخم بیخ رومی، (دمزن)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
جمع واژۀ حالق در حالت رفعی
لغت نامه دهخدا
(رِ)
جمع واژۀ سارق در حالت رفعی. رجوع به سارق شود
لغت نامه دهخدا
به لغت دمشق نوعی از درخت سنجد بی ثمر است، (تحفۀ حکیم مؤمن)، رجوع به زیرفون و زیزفون شود، زرقون، شنگرفی، (از دزی ج 1 ص 618)، رجوع به زرقون و زرگون شود
لغت نامه دهخدا
رودی است در بلاد ایغور که از کوههای قراقورم سرچشمه گیرد. (جهانگشای جوینی ج 1 ص 39، 42 و 192) (تاریخ مغول ص 4، 7 و 16) ، راهی است در پس کوه حضن، و آن کوهی است بین نجد و حجاز. (معجم البلدان) (منتهی الأرب)
لغت نامه دهخدا
حنا. (تحفۀ حکیم مؤمن). ارقان. ایرقان. ورقان. فقولیان. برنا. یرنا. (فهرست مخزن الأدویه). رجوع بحنا شود.
لغت نامه دهخدا
(زَ)
به لغت سریانی سرنج را گویند و آن رنگی است معروف که نقاشان و جدول کشان بکار برند و آن را به رومی سیلیقون خوانند. (برهان) (آنندراج). سیری کوم، محتملاً در فارسی ’آزرگون’ (آذرگون) رنگ آتش یا صحیح تر ’زرگون’ رنگ طلا، سفیداب سرخ، سرنج... (دزی ج 1 ص 589). اسم مغربی اسرنج است. (تحفۀ حکیم مؤمن). زرجون. زرگون. سرنج. اسرنج. سندوقس. سلیقون. اسرب محروق. سرب سوخته. اسفیداج محروق. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) .رجوع به ترجمه ضریر انطاکی و لکلرک ج 2 ص 208 شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
زرگون. یکی از دو تن علمای موسیقی است که موسیقی ایران را به اندلس بردند و عالم دیگر علون بود و این دو در ایام حکم ابن هشام بودند. (نفخ الطیب ج 2 ص 753، یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از باریقون
تصویر باریقون
یونانی شوکران سیکران بیخ تفت تودریون از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی سریانی گشته و به تازی رفته زرگون سرنجی به رنگ سرنج رنگی است که نقاشان و جدول کشان بکار برند سرنج سلیقون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جارکون
تصویر جارکون
پارسی تازی گشته جار گونت از گیاهان بسباسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جارگون
تصویر جارگون
بسباسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاریدن
تصویر زاریدن
زاری کردن نالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زریقون
تصویر زریقون
شنجرف مصنوعی سریقون
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی گشته غارچ چمنی سماروغ دشتی قارچی از تیره بازیدیومیست ها که در جنگل ها و چمن زارها فراوان است و بیشتر بروی اشجار سال خورده می روید. این قارچ را به نام قارچ چمن نیز می نامند و دارای گونه های بسیار است که در برخی از آنها خوراکی و برخی مصارف دارویی دارند اغارقه قارچ صحرایی قارچ معمولی قارچ چمنی الطرثوث الاحمر الحلو اغاریقون. یا غاریقون ابیض. گونه ای غاریقون که بر روی تنه برخی گیاهان تیره کاج می روید این قارچ به صورت توده مخروطی شکل و مدور بر روی درختان مذکور ظاهر می شود. وزنش گاهی بالغ بر یک کیلوگرم می گردد و معمولا پوشیده از یک طبقه پوستی ضخیم و سخت می باشد، ماده موثر این قارچ صمغی به نام آگاریسین است. قارچ مذکور درای اثری مسهلی قوی است ولی فقط امروزه جهت رفع عرق شبانه مسلولان از آن استفاده می شود غرقو قرقو کمسه اغاریقون منق غاریقون طبی. یا غاریقون بلوط. گونه ای غاریقون که بر روی انواع بید و سفیدار و بلوط و راش می روید. از قطعات خشک شده این قارچ در زخم بندی و بریدگی ها و محل نیش زالو به جهت جلوگیری از جریان خون استفاده می کنند. قطعات خشک شده قارچ مزبور به نام آمادو موسوم است صونان قو قاو قارچ خون بند قارچ آتش زنه قارچ آتش افروز. یا غاریقون خوراکی. گونه ای غاریقون که در چمن زارها می روید و گاهی به جهت استفاده تغذیه در اروپا آن را کشت می دهند. این قارچ ها دارای پایه نسبتا ضخیم و استوانه یی شکل و کوتاه و سفید رنگ است. کلاهکش زرد کاهی رنگ و گاهی سفید یا خرمایی رنگ می باشد، پوست روی آن به آسانی کنده می شود و در زیر آن تیغه های نامساوی به نظر می آید. ابتدا رنگ نسج گیاهی زیر پوست آن سفید یا صورتی رنگ است و بعدا در مجاورت هوا تیره می شود. این قارچ دارای طعم مطبوعی است و معمولا به نام قارچ خوراکی موسوم است سماروغ سمارغ قارچ خوراکی. یا غاریقون طبی. غاریقون ابیض
فرهنگ لغت هوشیار
روی، هفت جوش که عبارت از آلیاژ فلز می باشد و آنها عبارتند از: طلا و نقره و مس و قلع و سرب و آهن و روی، مس زرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سارقین
تصویر سارقین
جمع سارق در حالت نصبی و جری دزدان
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی از درخت سنجد است و آنرا ثمر و میوه نباشد و بیشتر در دمشق یافت میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبرقان
تصویر زبرقان
ماه شب چهارده، کم ریش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاریدن
تصویر زاریدن
((دَ))
زاری کردن
فرهنگ فارسی معین