- زائو
- زنی که تازه زاییده زاج زاچ
معنی زائو - جستجوی لغت در جدول جو
- زائو
- زنی که تازه زاییده، زاج، زاچ، زجه
- زائو
- زن تازه زایمان کرده، زاهو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بر طرف شونده
رنگ کار رنگرز
شیربیشه، همرس ناسره (همرس درم) زوزن نبهره
زن زیارت کننده
زیاد شوند، اضافه
زنی که تازه زاییده زاج زاچ
مفصل بین راه و ساق پا را زانو گویند
کرمی است که چون بر بدن چسبانند خون فاسد را بمکد
مفصل بین ران و ساق پا که پا از آنجا خم و راست می شود، خمیدگی میان لوله
به زانو درآمدن: کنایه از مغلوب شدن
به زانو درآوردن: مغلوب کردن
زانو زدن: زانو بر زمین نهادن، به زانو نشستن، دو زانو نشستن، کنایه از نشستن روی دو زانو برای ادب و فروتنی یا التماس نزد کسی
پس زانو نشستن: کنایه از بر زمین نشستن و زانوها را در بغل گرفتن به حالت غم و اندوه، برای مثال پس زانو منشین و غم بیهوده مخور / که ز غم خوردن تو رزق نگردد کم و بیش
به زانو درآمدن: کنایه از مغلوب شدن
به زانو درآوردن: مغلوب کردن
زانو زدن: زانو بر زمین نهادن، به زانو نشستن، دو زانو نشستن، کنایه از نشستن روی دو زانو برای ادب و فروتنی یا التماس نزد کسی
پس زانو نشستن: کنایه از بر زمین نشستن و زانوها را در بغل گرفتن به حالت غم و اندوه،
ویژگی آنچه ضرورت ندارد، غیرضروری، فزون، فراوان، اضافه
کرمی کوچک و سیاه رنگ که در آب زندگی می کند و با مکنده های روی بدنش خون جانوارن را می مکد
زرو، زلو، جلو، شلک، شلکا، شلوک، خرسته، مکل، دیوک، دیوچه، دشتی، علق
زرو، زلو، جلو، شلک، شلکا، شلوک، خرسته، مکل، دیوک، دیوچه، دشتی، علق
زن تازه زایمان کرده، زائو
مفصل بین ران و ساق پا
جانوری است آبزی از رده کرم های حلقوی که در دو سر بدن دارای بادکش هایی است که به وسیله آن ها خود را به حیوانات می چسباند و خون آنان را می مکد
کسی که به زیارت مکان های مقدس می رود، زیارت کننده، دیدار کننده
قوی و زیر دست و پر زور را گویند
قوی، نیرومند، توانا، زبردست، استاد، برای مثال اشک می راند او که ای هندوی زاو / شیر را کردی اسیر دمّ گاو (مولوی - ۱۰۲۸) ، زو، شکاف، رخنه، درۀ کوه، برای مثال وز آنجا کشیدن سوی زاو کوه / برآن کوه البرز بردن گروه (فردوسی۴ - ۲۴۵)
قوی، نیرومند
شکاف، رخنه، دره کوه