جدول جو
جدول جو

معنی ریویدن - جستجوی لغت در جدول جو

ریویدن(لَ اَسَ دَ)
آزاد شدن. خلاص شدن. مرخص شدن. معاف شدن. (ناظم الاطباء) ، معزول گشتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روییدن
تصویر روییدن
سبز شدن و برآمدن گیاه از زمین، رستن، نمو کردن، رشد کردن بعضی از اجزای بدن مثلاً روییدن مو، کنایه از بیرون آمدن چیزی از چیز دیگر مثلاً از گردنش سری دیگر رویید، کنایه از به وجود آمدن، ایجاد شدن، رویاندن، پروردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غریویدن
تصویر غریویدن
بانگ برآوردن، فریاد زدن، خروشیدن، برای مثال غریویدن کوس گردون شکاف/ زمین را برافکند پیچش به ناف (نظامی۵ - ۹۶۷)، خرامان غریوید و بردش نماز / بپرسیدش از رنج های دراز (فردوسی - ۲/۳۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریشیدن
تصویر ریشیدن
ریختن، پاشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریزیدن
تصویر ریزیدن
ریختن، جریان یافتن مایعی معمولاً از یک مکان بلند یا از یک محفظه به جایی پایین تر، جاری کردن مایع یا هر چیز سیال، وارد کردن پول به حساب، واریز کردن، داخل کردن مواد ذوب شده در قالبی خاص، پوسیدن، تجزیه شدن، جدا شدن چیزی از چیز دیگر مثلاً موهایش ریخت، قرار دادن مایع یا هر چیز سیال درون ظرف مثلاً چند تا چایی ریخت، به طور ناگهانی و به زور به جایی وارد شدن مثلاً مامورها ریختند، از بین رفتن مثلاً ترسم ریخت، افشاندن چیزی بر چیز دیگر مثلاً موهایش را ریخته بود روی صورتش، به طور فراوان و زیاد وجود داشتن مثلاً می گفتند آنجا پول ریخته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریسیدن
تصویر ریسیدن
ابریشم یا پشم یا پنبه را تاب دادن و به شکل نخ یا ریسمان درآوردن، تابیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیویدن
تصویر شیویدن
آمیختن، آمیخته شدن، مخلوط شدن، لرزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مَدْ دا کَ دَ)
فریاد زدن. شور و غوغا کردن. (برهان قاطع) (آنندراج). آواز بلند برداشتن. (فرهنگ خطی متعلق به کتاب خانه لغت نامه). غریو کردن:
غریویدن آمد ز توران سپاه
ز سر برگرفتند گردان کلاه.
فردوسی.
شد آن انجمن زار و گریان بر او
برآمد غریویدن های و هو.
اسدی (گرشاسب نامه).
برآمد ده و افکن و گیر و رو
غریویدن کوس و پیکار و غو.
اسدی (گرشاسب نامه).
طپانچه همی کوفت بر روی و چشم
غریوید بسیار ازدرد و خشم.
شمسی (یوسف و زلیخا).
غریویدن کوس گردون شکاف
زمین را برافکند پیچش به ناف.
نظامی.
، نالیدن. زاری کردن. گریستن:
غریوید بسیار و بردش نماز
بپرسیدش از رنجهای دراز.
فردوسی.
غریویدن چنگ و بانگ رباب
برآمد ز ایوان افراسیاب.
فردوسی.
غریوید یوسف دگرباره زار
بغلطید بر خاک چون کشته مار.
شمسی (یوسف و زلیخا).
به مهر دلش تنگ در بر گرفت
وزآن پس غریویدن از سر گرفت.
شمسی (یوسف و زلیخا).
غریویدن آن فروزان چراغ
همی کرد یعقوب را دل به داغ.
شمسی (یوسف و زلیخا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از روییدن
تصویر روییدن
سر زدن از زمین، سبز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیویدن
تصویر شیویدن
آمیخته شدن، آمیختن
فرهنگ لغت هوشیار
پنبه یا پشم را با دوک ریسیدن تافتن تابیدن:) می آسوده در مجلس همی گشت رخ میخواره همچون می همی رشت (ویس و رامین)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غریویدن
تصویر غریویدن
غریو کردن فریاد زدن آواز بلند برداشتن، نالیدن و گریستن زاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غریویدن
تصویر غریویدن
((غَ دَ))
فریاد زدن، نالیدن و گریستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریشیدن
تصویر ریشیدن
((دَ))
زخم شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریشیدن
تصویر ریشیدن
ریشه ریشه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریسیدن
تصویر ریسیدن
((دَ))
رشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روییدن
تصویر روییدن
((دَ))
نمو کردن، رشد کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روییدن
تصویر روییدن
Sprout
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از روییدن
تصویر روییدن
germer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از روییدن
تصویر روییدن
ontspruiten
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از روییدن
تصویر روییدن
filizlenmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از روییدن
تصویر روییدن
싹트다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از روییدن
تصویر روییدن
芽が出る
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از روییدن
تصویر روییدن
לגדול
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از روییدن
تصویر روییدن
tumbuh
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از روییدن
تصویر روییدن
उगना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از روییدن
تصویر روییدن
прорастать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از روییدن
تصویر روییدن
sprießen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از روییدن
تصویر روییدن
brotar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از روییدن
تصویر روییدن
germogliare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از روییدن
تصویر روییدن
brotar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از روییدن
تصویر روییدن
发芽
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از روییدن
تصویر روییدن
kiełkować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از روییدن
تصویر روییدن
проростати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از روییدن
تصویر روییدن
kuota
دیکشنری فارسی به سواحیلی