جدول جو
جدول جو

معنی ریمله - جستجوی لغت در جدول جو

ریمله
(لِ)
نام یکی از دهستانهای بخش حومه شهرستان خرم آباد. این دهستان در شمال شهرستان واقع و حدود آن از شمال، بخش سلسله. از خاور، دهستان ده پیر. از باختر، سفیدکوه و دهستان ناوه کش و از جنوب، خرم آباد است. موقعیت طبیعی: تپه ماهور و کوهستانی. هوا: معتدل و سردسیر. آب آن از رود خانه خرم آباد و چشمه ها. بلندترین کوههای آن سیاه و سفیده کوه است و دارای 38 آبادی و حدود 6400 تن سکنه است. دیه های مهم آن سراب تلخ پیر حیاتی، پاپی خالدار بالا و قلعه نوریمله است. ساکنان از طایفۀ حسنوند و بیرالوندو طوایف مختلفند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ریمه
تصویر ریمه
چرک سفیدی که در گوشۀ چشم یا میان مژه ها جمع می شود، قی، خیم، رمص، ژفک، کیغ
فرهنگ فارسی عمید
(رُ لَ)
خط سیاه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خطوط سیاه بر پشت و رانهای غزال. (از متن اللغه). ج، رمل، ارمال. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی از بخش حومه شهرستان خرم آباد. 24 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و سراب و محصول عمده آنجا غلات و صیفی و لبنیات و صنایع دستی زنان فرش و سیاه چادر بافی است. ساکنان از طایفۀ بیرالوند هستند و ییلاق و قشلاق می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(رَ مَ)
قصبه ای است به یمن. (منتهی الارب). ناحیه ای است به یمن. (از معجم البلدان) ، قلعه ای است در قصبۀ ریمه. (از منتهی الارب) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ)
چرک کنج چشم و میان مژگانها. (از برهان) (ناظم الاطباء). به معانی ریم است. (انجمن آرا) (آنندراج). رمص. رمض. ژفک
لغت نامه دهخدا
(رَ لَ)
دختر ابی عوف بن صبره بن سعید بن سعد و زن مطلب بن ازهر بن عوف الزهری بود. وی در مکه اسلام آورد و به حبشه مهاجرت کرد. (از الاصابه فی تمییز الصحابه جزء 8 ص 86)
دختر معاویه بن ابی سفیان بود. (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 124). یکی از سه دختر معاویه بشمار می رفت
دختر وقیعه بن حرام بن غفار بن ملیل و مادر ابوذر غفاری بود. (الاصابه جزء 7 ص 86)
دختر خطاب بن نفیل القرشی العدویه و خواهر عمر بن الخطاب بود. وی از جمله زنانی است که با شوی خود سعید بن زید بن عمرو بن نفیل به دین اسلام گروید. رجوع به الاصابه جزء 8 ص 84 شود
الکبری. دختر علی بن ابیطالب (ع) بود از ام سعید بنت عروه بن مسعود الثقفیه. (مجمل التواریخ و القصص ص 455). و در تجارب السلف ص 41دو دختر بنام رمله به علی (ع) نسبت داده شده است
لغت نامه دهخدا
(رَ لَ)
سرزمینی است در ارض نجد ازآن بنی وبر. (از معجم البلدان)
دهی است در سوریه در جبل سمعان. (از اعلام المنجد)
لغت نامه دهخدا
(رَ لَ)
ریگ. (دهار). ریگ و آن اخص از رمل است. (از منتهی الارب). قطعه ای از رمل. (از متن اللغه). یک توده از ریگ. (ناظم الاطباء) ، قطعه ای از زمین که ریگ بر آن بالا آمده باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ نُرَ)
دهی است از دهستان ریمله بخش حومه شهرستان خرم آباد، واقع در 22هزارگزی شمال باختری خرم آباد و 10هزارگزی باختر اتومبیل رو خرم آباد به کرمانشاه. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل مالاریایی است. سکنۀ آن 300 تن است. آب آن از چشمه ها و محصول آن غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان سیاه چادربافی است. راه اتومبیل رو دارد و ساکنین از طایفۀ بیرالوند بوده برای تعلیف به ییلاق قشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(حُ رَ مِ لَ)
مصغر حرمل. درختی است مانندانار کوچک و برگ آن نرم تر از برگ انار است و ریزه های آن از ریزه های درخت عشر کوچک تر باشد، و چون خشک شود بصورت نرم تر از پنبه درآید که متکای شاهان از آن پر کنند و به اشراف هدیه کنند و آنرا باد به آسانی حمل میکند. (تاج العروس). و این همان نرم خاشاکی است که امروز آن را با آهک مخلوط کرده برای سفید کردن دیوار درون گرمابه ها بکار برند و آنرا در تهران لویی و در بروجرد کره پو خوانند
لغت نامه دهخدا
(رُ مَ لَ)
سمعانی گوید: دهی است از بیت المقدس و عده ای بدانجا منسوبند. (از معجم البلدان چ بیروت ج 3 ص 72). و رجوع به سمعانی در ذیل رمیلی شود
سکونی گوید: منزلی است در راه بصره بسوی مکه بعد از ضریه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ مَ / مُ لَ / لِ)
کجاوه مانندی باشد که پر از میوه و سبزی و امثال آن کنند و بر پشت چاروا بندندو از جایی به جایی برند. (برهان) (از جهانگیری) (ازفرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج). صندوقی چوبین که از میوه و سبزی پر کرده بر پشت چارپایان ازجایی به جایی حمل کنند. (ناظم الاطباء) :
زیمله بر تو نهاده ست آن خسیس
چون کشی گر خر نگشتی زیمله.
ناصرخسرو (دیوان ص 385).
، بعضی بمعنی بار گفته اند و این نیز به بیت (شاهد معنی قبل) مناسبت دارد. (فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ریمه
تصویر ریمه
چرک کنج چشم و میان مژگانها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمله
تصویر رمله
ریگ یک دانه یا یک توده سمیره سیاه (سمیره خط)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریمه
تصویر ریمه
((مِ))
چرک کنج چشم و میان مژگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زیمله
تصویر زیمله
((زَ یْ مَ))
کجاوه مانندی که برای حمل بار بر پشت الاغ می بستند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریمل
تصویر ریمل
((مِ))
نام تجاری ماده ای که با آن مژه ها را آرایش می کنند
فرهنگ فارسی معین