جدول جو
جدول جو

معنی ریغل - جستجوی لغت در جدول جو

ریغل
(غَ)
تنک. نازک. باریک. لاغر. نحیف. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ریغل
باریک و لاغر و نحیف
تصویری از ریغل
تصویر ریغل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ریال
تصویر ریال
واحد پول ایران، برابر با یک دهم تومان، واحد پول عربستان، عمان، قطر و یمن، در دورۀ قاجار، واحد پول معادل یک قران و پنج شاهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریغال
تصویر ریغال
زیغال، قدح، پیاله، قدح شراب خوری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریغو
تصویر ریغو
انسان یا حیوانی که اسهال و شکم روش داشته باشد و خود یا دیگری را آلوده سازد، ریخ آلوده، ریخو، ریخن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریل
تصویر ریل
مسیر فلزی یا چوبی، روی زمین یا در هوا که مخصوص حرکت واگون بار یا مسافر است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریغ
تصویر ریغ
کینه، دشمنی، نفرت، برای مثال جهان ویژه کردم به برنده تیغ / چرا دارد از من به دل شاه ریغ (فردوسی - ۵/۱۶۲)
راغ، دامن کوه، صحرا، برای مثال همه کوه و غار و در و دشت و ریغ / برافکنده دست و سر و ترک و تیغ (اسدی - لغت نامه - ریغ)
فرهنگ فارسی عمید
غبار، گرد و خاک، (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
قدح، (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (برهان) (آنندراج) :
شکفته لاله تو ریغال بشکفان که همی
به دور لاله به کف برنهاده به ریغال،
رودکی،
رجوع به زیغال شود، کشکول، (ناظم الاطباء) (آنندراج) (برهان)
لغت نامه دهخدا
(تَلْ)
ریال. (ناظم الاطباء). آب دهان ریختن کودک از دهن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به ریال شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
تیرآهن. تیرهای آهنی که در راه آهن تعبیه کنند عبور قطار راه آهن را. (از یادداشت مؤلف). هریک از تیرهای آهنی که در مسیر راه آهن روی زمین کار گذارند تا واگون از روی آن حرکت کند. (فرهنگ فارسی معین). تیرهای آهنی که در دو رسته به فاصله 1435 میلیمتر (به استثنای روسیۀ شوروی و یکی دو کشور دیگر که فاصله ریلها بیشتر است) به موازات هم در طول قرار دهند بر زبر تیرهای چوبی که از عرض نهاده باشند و اصطلاحاً تراورس گویند.
- ریل گذاری، عمل قرار دادن تیرهای آهن روی الوارهای (تراورسهای) افقی در طول
لغت نامه دهخدا
نوع جبلی افسنتین است و گویند نوعی از برنجاسف و قیصوم است، (از تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(تَ کَءْ ءُ)
مکیدن شیر مادر و یا خاص است به مکیدن بزغاله شیر مادر را بی آنکه وی را رها کرده باشند. (ناظم الاطباء) (از المنجد) (از منتهی الارب). شیر خوردن بزغاله. (دهار) (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
آگندگی و پری خوشه از دانه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
نوعی از علف شور و سلمه. ج، ارغال. (ناظم الاطباء). نوعی از علف شور یا آن سرمق است که معرب سلمه باشد. (از منتهی الارب) (آنندراج). سرم. سرمق. (السامی فی الاسامی). سلمه. گیاهی است. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(صی یَ)
خرمائی که بعض آن به بعض چسبیده، چون که بشکافند از آن خطوط نمودار شود و کم است که اینچنین درغیر برنی یافت شود. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
- طین صیغل، گلی که بعض آن بر بعض نشسته باشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ریخو، ریخن، (ناظم الاطباء)، ریخ زننده، در تداول عامه، آنکه از بیماری و ضعف از آلودن خویش خودداری نکند، که خود باز نداند داشت، که بسیار برنشیند، که جامه پلید کند، (یادداشت مؤلف)، رجوع به ریخو و ریخن شود، سخت ضعیف و حقیر، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
ابومحمد بن عبداﷲ بن ابراهیم، از قضات اسکندریه بود، (از منتهی الارب) (یادداشت مؤلف)، رجوع به ابومحمد ریغی ... شود
لغت نامه دهخدا
(رَبَ)
زن پرگوشت به ناز و نعمت پرورده، ماده شتر فربه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
آب دهن، (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، و رجوع به ریل شود
لغت نامه دهخدا
یک نوع پول مسکوک که سابقاً درایران رواج داشته و معادل با یک قران و پنج شاهی بوده چه هر قرانی بیست شاهی است و ریال بیست وپنج شاهی، (از ناظم الاطباء)، واحد پول که در زمان محمدشاه قاجار (1250- 1264 ه، ق،) از مسکوکات نقره و معادل 125 دینار و در اواخر قاجاریه معادل یک قران و پنج شاهی بود، (فرهنگ فارسی معین)، پول ایرانی معادل بیست شاهی و یک دهم تومان، قران، واحد رسمی کنونی پول ایران که عبارت از صد دینار است، (از یادداشت مؤلف)، اصلاً اسپانیایی، ریال به معنی لغوی شاهی (فرانسوی: رویال) و آن به مسکوکات نقره اطلاق می شد، معرب آن هم ’ریال’ است، این کلمه از زمان تسلط اسپانیاییان و پرتقالیان در خلیج فارس و مراودۀ ایشان باایرانیان وارد فارسی شده، اکنون واحد پول نقرۀ ایران و معادل صد دینار برابر یک قران، عشر یک تومان است، (از حاشیۀ برهان چ معین)، رجوع به مقالۀ پول آقای پورداود در هرمزدنامه شود، پول عثمانی و عراقی که در قدیم رایج بوده و انواعی داشته، رجوع به نقودالعربیه ص 85، 95، 142 و 173- 175 شود
لغت نامه دهخدا
(تَ لْ)
آب ریختن از دهن کودک، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
یکنوع پول مسکوک که سابقا در ایران رواج داشته و معادل با یک قران و پنجشاهی بوده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریغو
تصویر ریغو
آنکه خود را ملوث سازد گه ظلود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریغ
تصویر ریغ
کینه، دشمنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رغل
تصویر رغل
سلمه از گیاهان سرمک آکندگی خوشه پردانگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریغ
تصویر ریغ
دامن کوه، صحرا
فرهنگ فارسی معین
((رَ یا رِ))
هر یک از تیرهای آهنی که در مسیر راه آهن روی زمین کار گذارند تا واگن از روی آن حرکت کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریغ
تصویر ریغ
ریق، مدفوع، گه، سرگین
ریغش در آمدن: کنایه از ضعیف و ناتوان گردیدن
ریغ رحمت را سر کشیدن: کنایه از مردن و فوت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریال
تصویر ریال
واحد پول ایران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریغو
تصویر ریغو
کسی که اسهال دارد و نمی تواند خود را کنترل کند، کنایه از آدم ضعیف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریمل
تصویر ریمل
((مِ))
نام تجاری ماده ای که با آن مژه ها را آرایش می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریغ
تصویر ریغ
کینه، نفرت، ریخ
فرهنگ فارسی معین
از دهستان سجادرود بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که اغلب اسهال دارد، اسهالی
فرهنگ گویش مازندرانی