کینه، دشمنی، نفرت، برای مثال جهان ویژه کردم به برنده تیغ / چرا دارد از من به دل شاه ریغ (فردوسی - ۵/۱۶۲) راغ، دامن کوه، صحرا، برای مثال همه کوه و غار و در و دشت و ریغ / برافکنده دست و سر و ترک و تیغ (اسدی - لغت نامه - ریغ)
کینه، دشمنی، نفرت، برای مِثال جهان ویژه کردم به برنده تیغ / چرا دارد از من به دل شاه ریغ (فردوسی - ۵/۱۶۲) راغ، دامن کوه، صحرا، برای مِثال همه کوه و غار و در و دشت و ریغ / برافکنده دست و سر و ترک و تیغ (اسدی - لغت نامه - ریغ)
قدح، (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (برهان) (آنندراج) : شکفته لاله تو ریغال بشکفان که همی به دور لاله به کف برنهاده به ریغال، رودکی، رجوع به زیغال شود، کشکول، (ناظم الاطباء) (آنندراج) (برهان)
قدح، (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (برهان) (آنندراج) : شکفته لاله تو ریغال بشکفان که همی به دور لاله به کف برنهاده به ریغال، رودکی، رجوع به زیغال شود، کشکول، (ناظم الاطباء) (آنندراج) (برهان)
تیرآهن. تیرهای آهنی که در راه آهن تعبیه کنند عبور قطار راه آهن را. (از یادداشت مؤلف). هریک از تیرهای آهنی که در مسیر راه آهن روی زمین کار گذارند تا واگون از روی آن حرکت کند. (فرهنگ فارسی معین). تیرهای آهنی که در دو رسته به فاصله 1435 میلیمتر (به استثنای روسیۀ شوروی و یکی دو کشور دیگر که فاصله ریلها بیشتر است) به موازات هم در طول قرار دهند بر زبر تیرهای چوبی که از عرض نهاده باشند و اصطلاحاً تراورس گویند. - ریل گذاری، عمل قرار دادن تیرهای آهن روی الوارهای (تراورسهای) افقی در طول
تیرآهن. تیرهای آهنی که در راه آهن تعبیه کنند عبور قطار راه آهن را. (از یادداشت مؤلف). هریک از تیرهای آهنی که در مسیر راه آهن روی زمین کار گذارند تا واگون از روی آن حرکت کند. (فرهنگ فارسی معین). تیرهای آهنی که در دو رسته به فاصله 1435 میلیمتر (به استثنای روسیۀ شوروی و یکی دو کشور دیگر که فاصله ریلها بیشتر است) به موازات هم در طول قرار دهند بر زبر تیرهای چوبی که از عرض نهاده باشند و اصطلاحاً تراورس گویند. - ریل گذاری، عمل قرار دادن تیرهای آهن روی الوارهای (تراورسهای) افقی در طول
مکیدن شیر مادر و یا خاص است به مکیدن بزغاله شیر مادر را بی آنکه وی را رها کرده باشند. (ناظم الاطباء) (از المنجد) (از منتهی الارب). شیر خوردن بزغاله. (دهار) (تاج المصادر بیهقی)
مکیدن شیر مادر و یا خاص است به مکیدن بزغاله شیر مادر را بی آنکه وی را رها کرده باشند. (ناظم الاطباء) (از المنجد) (از منتهی الارب). شیر خوردن بزغاله. (دهار) (تاج المصادر بیهقی)
نوعی از علف شور و سلمه. ج، ارغال. (ناظم الاطباء). نوعی از علف شور یا آن سرمق است که معرب سلمه باشد. (از منتهی الارب) (آنندراج). سرم. سرمق. (السامی فی الاسامی). سلمه. گیاهی است. (دهار)
نوعی از علف شور و سلمه. ج، ارغال. (ناظم الاطباء). نوعی از علف شور یا آن سرمق است که معرب سلمه باشد. (از منتهی الارب) (آنندراج). سرم. سرمق. (السامی فی الاسامی). سلمه. گیاهی است. (دهار)
خرمائی که بعض آن به بعض چسبیده، چون که بشکافند از آن خطوط نمودار شود و کم است که اینچنین درغیر برنی یافت شود. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). - طین صیغل، گلی که بعض آن بر بعض نشسته باشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
خرمائی که بعض آن به بعض چسبیده، چون که بشکافند از آن خطوط نمودار شود و کم است که اینچنین درغیر برنی یافت شود. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). - طین صیغل، گلی که بعض آن بر بعض نشسته باشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
ریخو، ریخن، (ناظم الاطباء)، ریخ زننده، در تداول عامه، آنکه از بیماری و ضعف از آلودن خویش خودداری نکند، که خود باز نداند داشت، که بسیار برنشیند، که جامه پلید کند، (یادداشت مؤلف)، رجوع به ریخو و ریخن شود، سخت ضعیف و حقیر، (یادداشت مؤلف)
ریخو، ریخن، (ناظم الاطباء)، ریخ زننده، در تداول عامه، آنکه از بیماری و ضعف از آلودن خویش خودداری نکند، که خود باز نداند داشت، که بسیار برنشیند، که جامه پلید کند، (یادداشت مؤلف)، رجوع به ریخو و ریخن شود، سخت ضعیف و حقیر، (یادداشت مؤلف)
یک نوع پول مسکوک که سابقاً درایران رواج داشته و معادل با یک قران و پنج شاهی بوده چه هر قرانی بیست شاهی است و ریال بیست وپنج شاهی، (از ناظم الاطباء)، واحد پول که در زمان محمدشاه قاجار (1250- 1264 ه، ق،) از مسکوکات نقره و معادل 125 دینار و در اواخر قاجاریه معادل یک قران و پنج شاهی بود، (فرهنگ فارسی معین)، پول ایرانی معادل بیست شاهی و یک دهم تومان، قران، واحد رسمی کنونی پول ایران که عبارت از صد دینار است، (از یادداشت مؤلف)، اصلاً اسپانیایی، ریال به معنی لغوی شاهی (فرانسوی: رویال) و آن به مسکوکات نقره اطلاق می شد، معرب آن هم ’ریال’ است، این کلمه از زمان تسلط اسپانیاییان و پرتقالیان در خلیج فارس و مراودۀ ایشان باایرانیان وارد فارسی شده، اکنون واحد پول نقرۀ ایران و معادل صد دینار برابر یک قران، عشر یک تومان است، (از حاشیۀ برهان چ معین)، رجوع به مقالۀ پول آقای پورداود در هرمزدنامه شود، پول عثمانی و عراقی که در قدیم رایج بوده و انواعی داشته، رجوع به نقودالعربیه ص 85، 95، 142 و 173- 175 شود
یک نوع پول مسکوک که سابقاً درایران رواج داشته و معادل با یک قران و پنج شاهی بوده چه هر قرانی بیست شاهی است و ریال بیست وپنج شاهی، (از ناظم الاطباء)، واحد پول که در زمان محمدشاه قاجار (1250- 1264 هَ، ق،) از مسکوکات نقره و معادل 125 دینار و در اواخر قاجاریه معادل یک قران و پنج شاهی بود، (فرهنگ فارسی معین)، پول ایرانی معادل بیست شاهی و یک دهم تومان، قران، واحد رسمی کنونی پول ایران که عبارت از صد دینار است، (از یادداشت مؤلف)، اصلاً اسپانیایی، ریال به معنی لغوی شاهی (فرانسوی: رویال) و آن به مسکوکات نقره اطلاق می شد، معرب آن هم ’ریال’ است، این کلمه از زمان تسلط اسپانیاییان و پرتقالیان در خلیج فارس و مراودۀ ایشان باایرانیان وارد فارسی شده، اکنون واحد پول نقرۀ ایران و معادل صد دینار برابر یک قران، عشر یک تومان است، (از حاشیۀ برهان چ معین)، رجوع به مقالۀ پول آقای پورداود در هرمزدنامه شود، پول عثمانی و عراقی که در قدیم رایج بوده و انواعی داشته، رجوع به نقودالعربیه ص 85، 95، 142 و 173- 175 شود