جدول جو
جدول جو

معنی ریغال - جستجوی لغت در جدول جو

ریغال
زیغال، قدح، پیاله، قدح شراب خوری
تصویری از ریغال
تصویر ریغال
فرهنگ فارسی عمید
ریغال
قدح، (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (برهان) (آنندراج) :
شکفته لاله تو ریغال بشکفان که همی
به دور لاله به کف برنهاده به ریغال،
رودکی،
رجوع به زیغال شود، کشکول، (ناظم الاطباء) (آنندراج) (برهان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زیغال
تصویر زیغال
قدح، پیاله، قدح شراب خوری، برای مثال شکفت لاله، تو زیغال بشکفان که همی / به دور لاله به کف برنهاده به، زیغال (رودکی - ۵۰۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریال
تصویر ریال
واحد پول ایران، برابر با یک دهم تومان، واحد پول عربستان، عمان، قطر و یمن، در دورۀ قاجار، واحد پول معادل یک قران و پنج شاهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریبال
تصویر ریبال
اسد، شیر درنده، صارم، قسوره، ضرغام، شیر ژیان، هرماس، اصلان، هژبر، هزبر، شیر شرزه، همام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیغال
تصویر تیغال
آشیانۀ پرندگان، لانۀ مرغ
شکرتیغال، ماده ای سفید و شیرین که توسط حشره ای بر روی شاخ و برگ گیاهی خاردار با گل های آبی رنگ به همین نام تولید می شود و مصرف دارویی دارد، خارشکر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیغال
تصویر پیغال
نیزه، نیزۀ کوتاه، پیکان، سنان، برای مثال دریغ آن سر و برز و آن یال او / هم آن تیر و آن تیغ و پیغال او (اسدی - لغت نامه - پیغال)
فرهنگ فارسی عمید
در بدیع آن است که شاعر قبل از آوردن قافیه مقصود خود را بیان کرده باشد و بعد برای تمام کردن شعر کلمه ای بیاورد که زائد به نظر آید
فرهنگ فارسی عمید
یک نوع پول مسکوک که سابقاً درایران رواج داشته و معادل با یک قران و پنج شاهی بوده چه هر قرانی بیست شاهی است و ریال بیست وپنج شاهی، (از ناظم الاطباء)، واحد پول که در زمان محمدشاه قاجار (1250- 1264 ه، ق،) از مسکوکات نقره و معادل 125 دینار و در اواخر قاجاریه معادل یک قران و پنج شاهی بود، (فرهنگ فارسی معین)، پول ایرانی معادل بیست شاهی و یک دهم تومان، قران، واحد رسمی کنونی پول ایران که عبارت از صد دینار است، (از یادداشت مؤلف)، اصلاً اسپانیایی، ریال به معنی لغوی شاهی (فرانسوی: رویال) و آن به مسکوکات نقره اطلاق می شد، معرب آن هم ’ریال’ است، این کلمه از زمان تسلط اسپانیاییان و پرتقالیان در خلیج فارس و مراودۀ ایشان باایرانیان وارد فارسی شده، اکنون واحد پول نقرۀ ایران و معادل صد دینار برابر یک قران، عشر یک تومان است، (از حاشیۀ برهان چ معین)، رجوع به مقالۀ پول آقای پورداود در هرمزدنامه شود، پول عثمانی و عراقی که در قدیم رایج بوده و انواعی داشته، رجوع به نقودالعربیه ص 85، 95، 142 و 173- 175 شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
تیز رفتن، (از ’وغ ل’) (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، زود رفتن و شتافتن در آن، (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
آب دهن، (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، و رجوع به ریل شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
داه و کنیز. (ناظم الاطباء). داه. (منتهی الارب).
- ابنارغال، دو کوه اند نزدیک ضریه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
جماشی بود، آن که پنهانک دوست را بیند گویند کیغالکی کرد، (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 330)، رجوع به کنغال و کنغالگی شود
لغت نامه دهخدا
رئبال، شیر بیشه، (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، شیر که اسد باشد، (آنندراج) (منتهی الارب)، رجوع به رئبال شود، گرگ، (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء)،
پلید:لص ریبال، دزد خبیث، (آنندراج)، ذئب ریبال، ای خبیث، (منتهی الارب)، گیاه پیچیده، (ناظم الاطباء)، گیاه مالیده و درهم پیچیده، (آنندراج) (منتهی الارب)، پیرمرد ضعیف و ناتوان، (ناظم الاطباء) (از آنندراج)، دزد، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
ریچاله، به معنی ریچار است، (ناظم الاطباء) (از برهان) (از غیاث اللغات)، مربا، (فرهنگ جهانگیری)، مربای دوشابی، (از برهان: کامه) :
زده گونه ریچال و ده گونه وا
گلوبندگی هریکی را سزا،
ابوشکور بلخی،
چنان آوریدیم چیزی حقیر
ز روغن ز ریچال و کشک و پنیر،
شمسی (یوسف و زلیخا)،
ز روغن ز ریچال و پشم و پنیر
یکی کاروان ساخت آن مرد پیر،
شمسی (یوسف و زلیخا)،
بتکوب، ریچالی است که از مغز گوز و سیر و ماست کنند و ترش باشد، (لغت فرس اسدی)، طعام، (شرفنامۀ منیری)، رجوع به ریچار و ریچاله شود
لغت نامه دهخدا
قدح بود، (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 326) (اوبهی)، قدح و پیالۀ بزرگ را گویند، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
شکفت لاله تو زیغال بشکفان که همی
به پیش لاله به کف بر نهاده به زیغال،
رودکی
لغت نامه دهخدا
آشیان جانوران را گویند و به این معنی به جای حرف ثالث (غ) ’خای’ نقطه دار هم به نظر آمده است، (برهان) (آنندراج)، آشیان جانوران، (ناظم الاطباء)، چیزی است دوایی، شبیه به نمک و همچو ترنجبین بر خار می بندد و بعضی گویند آشیان کرمی است که بر بوتۀ خار می سازد و در آن حلاوتی به اندک عفوصتی هست و به عربی سکرالعشر خوانند و بعضی گویند سکرالعشر صمغی است که ازدرخت عشر برمی آید، (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)، شکرالعشر به فارسی شکرک کوهی است، (از الفاظ الادویه)، گیاهی که به درون، شکر تیغال دارد و در درکه آن را تیغ قندک گویند، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
ترکی شدۀپیگال مجسمه ساز فرانسوی، تولد پاریس سال 1714 و وفات 1785 میلادی (قاموس الاعلام ترکی)، رجوع به پیگال شود
لغت نامه دهخدا
ظ، از آچمق ترکی گشودن، کلید، دست افزار فلزین که بدان چوب پنبۀ شیشه و پیچ و مهره های آهنین را باز کنند
لغت نامه دهخدا
از پیغ، بمعنی چیزی نوک تیز + ال، ادات نسبت، نیزه، (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) (اوبهی)، رمح:
دریغ آن سر و برز و آن یال او
هم آن تیر و آن تیغ و پیغال او،
(از فرهنگ اسدی)
لغت نامه دهخدا
در علم عروض آن است که شاعر معنی خویش تمام بگوید و چون بقافیت رسد لفظی بیارد که معنی بیت بدان مؤکدتر و تمامتر گردد چنانکه گفته اند:
آنکه بدرخشد چو مصقول آینه در آفتاب،
و شک نیست که لمعان آینۀ مصقول در آفتاب بیشتر و تمامتر باشد و لکن معنی بیت بذکر آفتاب احتیاج ندارد که تشبیه او آن مشبه را در روشنی و درخشیدن بآینۀ مصقول تمامست، (المعجم فی معاییر اشعار العجم چ مدرس رضوی ص 264)، رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و تعریفات جرجانی شود، بازایستادن از کاری، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی) (ناظم الاطباء)، وقف کردن بر مساکین چیزی را، خاموش بودن، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ایغال
تصویر ایغال
تند راه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
مطلق مربا، مربایی که از دوشاب پزند:) او را که عفت تو شایع است... و لذت ریچار تو معلوم... (روضه العقول)، مربا یا خوراکی که از چند چیز که از سازند، هر چیز که از شیر گوسفند پزند، هر سخن در هم و بر هم کلام نامربوط لیچار ریچال
فرهنگ لغت هوشیار
یکنوع پول مسکوک که سابقا در ایران رواج داشته و معادل با یک قران و پنجشاهی بوده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریغل
تصویر ریغل
باریک و لاغر و نحیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیغال
تصویر بیغال
بی پایان، بینهایت
فرهنگ لغت هوشیار
شیر بیشه، گیاه مالیده، پیر ناتوان، گرگ، دزد شیر اسد، گرگ ذئب جمع رآبل رآبیل ریابیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیغال
تصویر زیغال
قدح پیاله بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
نیزه رمح: دریغ آن سرو برز و آن یال او هم آن تیر و آن تیغ و پیغال او. (فر. اسدی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیغال
تصویر زیغال
قدح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تیغال
تصویر تیغال
آشیانه مرغان، دارویی که در گیاهی خاردار تولید می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیغال
تصویر پیغال
((پِ))
نیزه کوتاه، پیکان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیغال
تصویر بیغال
نیزه، رمح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایغال
تصویر ایغال
دور رفتن، به دور جای شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریال
تصویر ریال
واحد پول ایران
فرهنگ فارسی معین