جدول جو
جدول جو

معنی ریشگی - جستجوی لغت در جدول جو

ریشگی
(شَ / شِ)
رادیکال. (لغات فرهنگستان). رجوع به رادیکال شود
لغت نامه دهخدا
ریشگی
علامت رادیکال و آن نشانه استخراج ریشه دوم یا ریشه چند ام مقدار واقع در زیر رادیکال یا ریشگی است
فرهنگ لغت هوشیار
ریشگی
رادیکال
تصویری از ریشگی
تصویر ریشگی
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ریزگی
تصویر ریزگی
خردی، کوچکی
فرهنگ فارسی عمید
(شَ / شِ)
منسوب به بیشه. (یادداشت مؤلف) : و گوشت مرغ آبی و بیشگی فضول بسیار دارد. (الابنیه عن حقایق الادویه). رجوع به بیشه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
ریشمینه. ابریشمین. (ازناظم الاطباء). ریشمی و ریشمینه از عالم پشمی و پشمینه. (از آنندراج). رجوع به ریشمینه و ابریشمی شود
لغت نامه دهخدا
ریش بودن، مجروح بودن، زخمی بودن، زخم بودن، جراحت داشتن، (از یادداشت مؤلف) : اربیاسوس گوید: طویل (از زراوند) ریشی رحم را موافق تر است، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
دهی از بخش صفی آباد شهرستان سبزوار، دارای 110 تن سکنه، آب آن از قنات و محصول عمده آنجا غلات و پنبه و میوه و راه آن اتومبیل رو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
منسوب به ریگ، ریگدار، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی از بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه، 595 تن سکنه دارد، آب آن از قنات و محصول عمده آنجا غلات و پنبه و صنایع دستی آنان کرباس بافی و راه آن ماشین رو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از بخش فیض آباد شهرستان تربت حیدریه، 159 تن سکنه دارد، آب آن از قنات و محصول عمده آنجا غلات و صنایع دستی زنان جوال بافی و راه آن ماشین رو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تیره ای از طایفۀ جانکی سردسیر هفت لنگ، (جغرافیای سیاسی کیهان ص 75)، از طوایف ناحیۀ سرحدی بلوچستان و مرکب از 5600 خانوار است که در جنوب غربی دزداب الی جنوب کوه تفتان و شوراب مسکن دارند، از چند تیره ترکیب یافته است و از گله داری اعاشه می کنند، زبانشان بلوچی است و نسبت به مذهب بی علاقه می باشند، (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ریزگی
تصویر ریزگی
خردی، کوچکی
فرهنگ لغت هوشیار
ابریشمی
دیکشنری اردو به فارسی