شاید از کلمه ترکی و از مصدر بزمق باشد، و شاید تبزیج عربی بمعنی آراستن از این کلمه فارسی معرب است. (یادداشت بخط دهخدا). آرایش که زن روی خویش را کند از سفیداب و سرخاب و وسمه و زنگک و خال و سرمه و جز آن. چاسان فاسان. تزین. تحفل. توالت
شاید از کلمه ترکی و از مصدر بزمق باشد، و شاید تبزیج عربی بمعنی آراستن از این کلمه فارسی معرب است. (یادداشت بخط دهخدا). آرایش که زن روی خویش را کند از سفیداب و سرخاب و وسمه و زنگک و خال و سرمه و جز آن. چاسان فاسان. تزین. تحفل. توالت
سیاست، تنبیه، مجازات: از حلقۀ او به گوشمالی گوش ادبم مباد خالی، نظامی، رجوع به گوشمال شود، - گوشمالی دادن، گوشمال دادن، رجوع به گوشمال دادن شود، ، در اصطلاح موسیقی کوک کردن و به ارتعاش درآوردن سیم یا زه ذوات الاوتار یا سازهای زهی: مالشی بایست ما را زان که بربط را همی گوشمالی شرط باشد تا درآید در نوا، سنایی
سیاست، تنبیه، مجازات: از حلقۀ او به گوشمالی گوش ادبم مباد خالی، نظامی، رجوع به گوشمال شود، - گوشمالی دادن، گوشمال دادن، رجوع به گوشمال دادن شود، ، در اصطلاح موسیقی کوک کردن و به ارتعاش درآوردن سیم یا زه ذوات الاوتار یا سازهای زهی: مالشی بایست ما را زان که بربط را همی گوشمالی شرط باشد تا درآید در نوا، سنایی