جدول جو
جدول جو

معنی ریشلیو - جستجوی لغت در جدول جو

ریشلیو
(شِ یُ)
کاردینال آرمان ژان دوپلسیس. وزیر لویی سیزدهم، یکی از بزرگترین سیاستمداران فرانسه (1585- 1642 میلادی). وی کشیش لوسون و خطیب دینی (1614 میلادی) و کاردینال (1622 میلادی) و نخست وزیر (1624 میلادی) بود. ریشلیو با وجود مخالفت نجبا سه امررا وجهۀ همت خود قرار داد و در اجرای آنها موفق گشت: 1- مغلوب کردن پرتستانها که بمنزلۀ حزب سیاسی بودند. 2- پست کردن بزرگان. 3- تنزیل خاندان اتریش. درسال 1631 میلادی هدف توطئه قرار گرفت ولی خردمندی شاه او را نجات داد و ملکه و ملکۀ مادر مجبور شدند که ازدربار دور گردند. وی موجد حکومت مطلقۀ سلطنتی است و امتیازات اشراف را در ایالات بوسیلۀ تمرکز اداری وتفتیش از بین برد. ریشلیو حامی ادبیات بود و آکادمی فرانسه را او تأسیس کرد. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیشلیک
تصویر شیشلیک
ششلیک، گوشت گاو یا گوسفند که به سیخ بزنند و روی آتش کباب کنند، کباب سیخی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریشو
تصویر ریشو
کسی که ریش دراز دارد، ریش دار، ریشور
فرهنگ فارسی عمید
(شَ / شِ)
رادیکال. (لغات فرهنگستان). رجوع به رادیکال شود
لغت نامه دهخدا
شنجار را گویند، (فرهنگ جهانگیری)، اشخار، قلیا، شنجار، (ناظم الاطباء) (از برهان)، قلیا و اشخار را گویند و آن رستنی باشد برگ آن سیاه و بیخ و ریشه آن سطبر، (انجمن آرا) (آنندراج) :
چون علاج دماغ گنده کند
داروی او شراب ریلو باد،
کمال الدین اسماعیل (از انجمن آرا)،
رجوع به مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
مرد بزرگ ریش، ضد کوسه، (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از انجمن آرا)، بلمه، پرریش، ریش تپه، بزرگ ریش، لحیانی، آنکه ریش بزرگ و انبوه دارد، مقابل کوسه، (یادداشت مؤلف) :
چه مدبر و چه مقبل چه صادق و چه منکر
چه صامت و چه ناطق چه کوسه و چه ریشو،
مولوی،
- امثال:
من کوسه و تو ریشو،
، آنکه ریش دارد، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
دهی از بخش صفی آباد شهرستان سبزوار، دارای 110 تن سکنه، آب آن از قنات و محصول عمده آنجا غلات و پنبه و میوه و راه آن اتومبیل رو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
ریش بودن، مجروح بودن، زخمی بودن، زخم بودن، جراحت داشتن، (از یادداشت مؤلف) : اربیاسوس گوید: طویل (از زراوند) ریشی رحم را موافق تر است، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
یولیه. ژوئیه. نام ماه هفتم از ماههای رومی. (از الموسوعه ذیل مادۀ تقویم). رجوع به یولیه و یولیوس و ژوئیه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
ریشمینه. ابریشمین. (ازناظم الاطباء). ریشمی و ریشمینه از عالم پشمی و پشمینه. (از آنندراج). رجوع به ریشمینه و ابریشمی شود
لغت نامه دهخدا
کباب سیخی، طرز تهیۀ آن چنین است: مقداری گوشت راستۀ قرمز و به اندازۀ یک چهارم آن دنبه را قطعه قطعه کرده با پیاز خردشده مخلوط نمایند و نصف روز در محل خنکی بگذارند و روی آنرا سرکه و نمک و فلفل ریزند تاسرد شود و سپس چهار قطعه گوشت و یک قطعه دنبه بترتیب به سیخ باریک و بلند کشیده مانند کبابهای معمولی روی آتش پزند و آبدار بردارند و در قاب گذاشته روی آن را کره و پیاز خردکرده نهند، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(شِ یُ)
آرمان دلاپرت (1696- 1788 میلادی). مارشال فرانسه. نوۀ برادر کاردینال ریشلیو. وی مردی حاضرجواب و بذله گو ولی مرموز بود. او در دورۀ نیابت سلطنت و عهد لویی پانزدهم دخالت مؤثر در امور داشت و پرت ماهون را تسخیر کرد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ریولیت
تصویر ریولیت
فرانسوی سپید سنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیشلی
تصویر شیشلی
ترکی گابگهی (قفقازی) ششبندان
فرهنگ لغت هوشیار
علامت رادیکال و آن نشانه استخراج ریشه دوم یا ریشه چند ام مقدار واقع در زیر رادیکال یا ریشگی است
فرهنگ لغت هوشیار
کباب سیخی ترکی سیخی کباب سیخی کباب سیخی طرز تهیه آن چنین است مقداری گوشت راسته قرمز و به اندازه یک چهارم آن دنبه را قطعه قطعه کرده با پیاز خرد شده مخلوط نمایند و نصف روز در محلی خنک گذارند و روی آن سرکه و نمک و فلفل ریزند تا سرد شود سپس چهار قطعه گوشت و یک قطعه دنبه بترتیب بسیخ باریک و بلند کشیده مانند کبابهای معمولی دروی آتش پزند و آبدار بردارند و در قاب گذاشته روی آن کره و پیاز خرد کرده نهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریشو
تصویر ریشو
مردی که ریش دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیشلیک
تصویر شیشلیک
کباب معمولاً از گوشت گوسفند یا گاو به صورت قطعه های نازک ساطوری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریشگی
تصویر ریشگی
رادیکال
فرهنگ واژه فارسی سره
ابریشمی
دیکشنری اردو به فارسی