مربوط به خراسان مثلاً موسیقی خراسانی، از مردم خراسان، در علوم ادبی در ادبیات فارسی، سبکی که دارای ویژگی هایی چون سادگی الفاظ، روانی عبارات، خالی بودن مضامین از تخیلات دورازذهن و مقید نبودن به صنایع بدیعی است مانند اشعار رودکی، عنصری، فرخی و منوچهری، سبک ترکستانی
مربوط به خراسان مثلاً موسیقی خراسانی، از مردم خراسان، در علوم ادبی در ادبیات فارسی، سبکی که دارای ویژگی هایی چون سادگی الفاظ، روانی عبارات، خالی بودن مضامین از تخیلات دورازذهن و مقید نبودن به صنایع بدیعی است مانند اشعار رودکی، عنصری، فرخی و منوچهری، سبک ترکستانی
مربوط به ایران، از مردم ایران، تهیه شده در ایران، مجموعه ای از زبان های هند و ایرانی، شامل زبان های اوستایی، فارسی باستان، فارسی میانه، سغدی، پهلوی، تاجیکی، پشتو، بلوچی، کردی و فارسی
مربوط به ایران، از مردم ایران، تهیه شده در ایران، مجموعه ای از زبان های هند و ایرانی، شامل زبان های اوستایی، فارسی باستان، فارسی میانه، سُغدی، پهلوی، تاجیکی، پشتو، بلوچی، کردی و فارسی
قسمی از برد. (یادداشت مؤلف). گویا نوعی پارچه بوده است که در میسان از بلاد مصر می بافته اند: از وی (از روم جامۀ دیبا و سندس و میسانی و طنفسه و جوراب وشلوار بندهای با قیمت بسیار خیزد. (حدود العالم)
قسمی از بُرد. (یادداشت مؤلف). گویا نوعی پارچه بوده است که در میسان از بلاد مصر می بافته اند: از وی (از روم جامۀ دیبا و سندس و میسانی و طنفسه و جوراب وشلوار بندهای با قیمت بسیار خیزد. (حدود العالم)
حاصل مصدر از رساندن و رسانیدن و معمولاًهمراه پیشاوندی بیاید، مانند: نامه رسانی و جز آن. - نامه رسانی، عمل نامه رسان. شغل نامه رسان. - ، در اصطلاح اداری ایران به اداره یا دایره یا شعبه و قسمتی گویند که ابلاغ و ارسال نامه های اداره یا مؤسسه یا وزارتخانه را بعهده دارد
حاصل مصدر از رساندن و رسانیدن و معمولاًهمراه پیشاوندی بیاید، مانند: نامه رسانی و جز آن. - نامه رسانی، عمل نامه رسان. شغل نامه رسان. - ، در اصطلاح اداری ایران به اداره یا دایره یا شعبه و قسمتی گویند که ابلاغ و ارسال نامه های اداره یا مؤسسه یا وزارتخانه را بعهده دارد
منسوب به نیسان است. - ابر نیسانی، باران نیسانی. ابر و بارانی که در ماه نیسان پدیدآید و ببارد. باران بهاری که دشت و باغ را طراوت و سرسبزی دهد. رجوع به نیسان شود: ز اشک ابرنیسانی به دیبا شاخ شد معلم ز بوی باد آذاری به عنبر شاخ شد معجون. رودکی. ابری آمد چو ابر نیسانی کرد بر سبزه ها درافشانی. نظامی. سبزپوشی چو فصل نیسانی سرخ روئی چو صبح نورانی. نظامی. جز یک ابر تو کابر نیسانی است آن دگر ابرها زمستانی است. نظامی
منسوب به نیسان است. - ابر نیسانی، باران نیسانی. ابر و بارانی که در ماه نیسان پدیدآید و ببارد. باران بهاری که دشت و باغ را طراوت و سرسبزی دهد. رجوع به نیسان شود: ز اشک ابرنیسانی به دیبا شاخ شد معلم ز بوی باد آذاری به عنبر شاخ شد معجون. رودکی. ابری آمد چو ابر نیسانی کرد بر سبزه ها درافشانی. نظامی. سبزپوشی چو فصل نیسانی سرخ روئی چو صبح نورانی. نظامی. جز یک ابر تو کابر نیسانی است آن دگر ابرها زمستانی است. نظامی
نوعی رسم الخط. نام خطی از خطوط عربی شبیه به ثلث با اندک اختلافی. (یادداشت مؤلف). یکی از خطوط اسلامی که ابن بواب آن را اختراع کرد. (فرهنگ فارسی معین) ، شراب خوشبوی. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). شراب رقیق اخضر خوشبوی صافی و صرف و لطیف القوام. (از غیاث اللغات) (آنندراج) (یادداشت مؤلف). شراب صرف است، خوشبوی و خوش طعم. (از اختیارات بدیعی) : شراب ریحانی دل و معده را قوی کند بلاها بشکند. (نوروزنامه). ریزی بریز از آن می ریحانی سرشک وز بوی جرعه کن دم ریحان صبحگاه. خاقانی. راح ریحانی ار بدست آری تو و ریحان و راح و رای صبوح. خاقانی. در صبوح آن راح ریحانی بخواه دانۀ مرغان روحانی بخواه. خاقانی. ازگل پارسیم غنچۀ عیشی نشکفت حبذا دجلۀ بغداد و می ریحانی. حافظ. ، نوعی از زمرد جید، لیکن در رتبه دون زمرد ظلمانی باشد. (یادداشت مؤلف). زمردی سبز روشن است به رنگ برگ ریحان. (جواهرنامه). و رجوع به الجماهر ص 161 شود، قسمی از تنباکوی سوختنی که به عطریات معطر کنند. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، یک قسم برنج است که در گیلان به این اسم معروف است. (یادداشت مؤلف) ، بوستانبان. (شرفنامۀ منیری) ، گل فروش. (شرفنامۀ منیری). منسوب به ریحان که ریحان فروشی را می رساند. (از انساب سمعانی) : ای عجب در گلشنی کانجا سمن را نیست بار می رود ریحانی و خار مغیلان می برد. سلمان ساوجی (از شرفنامه). ، منسوب است به ریحان که مردی است. (از انساب سمعانی)
نوعی رسم الخط. نام خطی از خطوط عربی شبیه به ثلث با اندک اختلافی. (یادداشت مؤلف). یکی از خطوط اسلامی که ابن بواب آن را اختراع کرد. (فرهنگ فارسی معین) ، شراب خوشبوی. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). شراب رقیق اخضر خوشبوی صافی و صرف و لطیف القوام. (از غیاث اللغات) (آنندراج) (یادداشت مؤلف). شراب صرف است، خوشبوی و خوش طعم. (از اختیارات بدیعی) : شراب ریحانی دل و معده را قوی کند بلاها بشکند. (نوروزنامه). ریزی بریز از آن می ریحانی سرشک وز بوی جرعه کن دم ریحان صبحگاه. خاقانی. راح ریحانی ار بدست آری تو و ریحان و راح و رای صبوح. خاقانی. در صبوح آن راح ریحانی بخواه دانۀ مرغان روحانی بخواه. خاقانی. ازگل پارسیم غنچۀ عیشی نشکفت حبذا دجلۀ بغداد و می ریحانی. حافظ. ، نوعی از زمرد جید، لیکن در رتبه دون زمرد ظلمانی باشد. (یادداشت مؤلف). زمردی سبز روشن است به رنگ برگ ریحان. (جواهرنامه). و رجوع به الجماهر ص 161 شود، قسمی از تنباکوی سوختنی که به عطریات معطر کنند. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، یک قسم برنج است که در گیلان به این اسم معروف است. (یادداشت مؤلف) ، بوستانبان. (شرفنامۀ منیری) ، گل فروش. (شرفنامۀ منیری). منسوب به ریحان که ریحان فروشی را می رساند. (از انساب سمعانی) : ای عجب در گلشنی کانجا سمن را نیست بار می رود ریحانی و خار مغیلان می برد. سلمان ساوجی (از شرفنامه). ، منسوب است به ریحان که مردی است. (از انساب سمعانی)
منسوب به نیسان. یا ابر نیسانی. ابری که در ماه نیسان پدید آید: ز گریه ابر نیسانی دم سرد زمستانی چه حیلت کرد کز بپرده مدام آورد مستان را (دیوان کبیر 45: 1)
منسوب به نیسان. یا ابر نیسانی. ابری که در ماه نیسان پدید آید: ز گریه ابر نیسانی دم سرد زمستانی چه حیلت کرد کز بپرده مدام آورد مستان را (دیوان کبیر 45: 1)