جدول جو
جدول جو

معنی ریختنی - جستجوی لغت در جدول جو

ریختنی
پاشیدنی، افشاندنی، هر چیزی که بتوان آن را از ظرفی به ظرف دیگر ریخت
هر ظرف یا آلتی که آن را از چدن یا فلز دیگر در قالب ریخته باشند
تصویری از ریختنی
تصویر ریختنی
فرهنگ فارسی عمید
ریختنی
(تَ)
پاشیدنی. و افشاندنی و افگندنی و هر چیز که قابل و سزاوار جریان و افشان باشد. (ناظم الاطباء).
- دورریختنی، هر چیز بیکار و بیفایده. (ناظم الاطباء).
، نثار خواه گل باشد و یا زر. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از برهان). کنایه از نثار باشد. (انجمن آرا) :
وز مژه در پای شه ارجمند
ریختنی های گهر می فکند.
امیرخسرو دهلوی (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
ریختنی
آنچه که بتوان آنرا از ظرفی وارد ظرف دیگر کرد، آلت یا ظرفی که از فلزی در قالبی ریخته باشند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ریختن
تصویر ریختن
جریان یافتن مایعی معمولاً از یک مکان بلند یا از یک محفظه به جایی پایین تر
جاری کردن مایع یا هر چیز سیال
کنایه از وارد کردن پول به حساب، واریز کردن
داخل کردن مواد ذوب شده در قالبی خاص
پوسیدن، تجزیه شدن
جدا شدن چیزی از چیز دیگر مثلاً موهایش ریخت،
قرار دادن مایع یا هر چیز سیال درون ظرف مثلاً چند تا چایی ریخت،
کنایه از به طور ناگهانی و به زور به جایی وارد شدن مثلاً مامورها ریختند،
کنایه از از بین رفتن مثلاً ترسم ریخت،
افشاندن چیزی بر چیز دیگر مثلاً موهایش را ریخته بود روی صورتش،
کنایه از به طور فراوان و زیاد وجود داشتن مثلاً می گفتند آنجا پول ریخته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریختگی
تصویر ریختگی
ریزش، ریخته بودن، حالت و چگونگی هر چیز ریخته شده
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
شایستۀ میختن. لایق میختن. شاشیدنی. (از یادداشت مؤلف). رجوع به میختن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ/ تِ)
ریزش و سفک. (ناظم الاطباء). ریزش. (فرهنگ فارسی معین) ... برد و حال نیک نشان دهد (برآمدن نفث به یکبار) یکی ریختگی ماده دوم برآنکه قوه قوی است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، هر چیز روان شدۀ در قالب ریخته. (از ناظم الاطباء)، در قالب قرار گرفتن فلز. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ)
درخور گریختن. آنکه یا آنچه بگریزد
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مقابل ریختنی. رجوع به ریختنی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
درخور پیختن. رجوع به پیختن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
درخور ریسیدن. قابل رشتن و ریسیدن. شایستۀ ریشتن. (از یادداشت مؤلف). رجوع به رشتن و ریشتن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ریختن
تصویر ریختن
جاری کردن و روان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیختنی
تصویر پیختنی
در خور پیختن لایق پیختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریختگی
تصویر ریختگی
ریزش، در قالب قرار دادن فلز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریختگی
تصویر ریختگی
((رِ تِ))
ریزش، در قالب قرار گرفتن فلز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریختن
تصویر ریختن
((تَ))
سرازیر کردن آب یا هر مایع دیگری، پاشیدن، پراکنده ساختن، انداختن، افکندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریختن
تصویر ریختن
Cascade, Cast, Pour, Shed, Spill
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ریختن
تصویر ریختن
cascade, jeter, verser, renverser
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ریختن
تصویر ریختن
mtiririko, kutupa, kumwaga, kumwagika
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ریختن
تصویر ریختن
şelale yapmak, atmak, dökmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ریختن
تصویر ریختن
폭포처럼 흐르다 , 던지다 , 붓다 , 쏟다 , 쏟다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ریختن
تصویر ریختن
滝を作る , 投げる , 注ぐ , こぼす
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ریختن
تصویر ریختن
ליצור מפל , לירות , לשפוך , שפוך , לשפוך
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ریختن
تصویر ریختن
terjun bebas, melempar, menuangkan, menumpahkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ریختن
تصویر ریختن
झरना बनाना , फेंकना , डालना , गिराना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ریختن
تصویر ریختن
каскадировать , бросать , лить , проливать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ریختن
تصویر ریختن
waterval maken, gooien, gieten, morsen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ریختن
تصویر ریختن
cascada, lanzar, verter, derramar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ریختن
تصویر ریختن
cascata, lanciare, versare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ریختن
تصویر ریختن
cascata, lançar, verter, derramar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ریختن
تصویر ریختن
倾泻 , 扔 , 倒 , 撒 , 溢出
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ریختن
تصویر ریختن
kaskadować, rzucać, wlewać, wylewać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ریختن
تصویر ریختن
каскадувати , кидати , лити , проливати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ریختن
تصویر ریختن
kaskadieren, werfen, gießen, vergießen, verschütten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ریختن
تصویر ریختن
น้ำตก , ขว้าง , เท , เท , หก
دیکشنری فارسی به تایلندی