جدول جو
جدول جو

معنی ریخت - جستجوی لغت در جدول جو

ریخت
شکل، قیافه، هیئت، شکل
تصویری از ریخت
تصویر ریخت
فرهنگ واژه فارسی سره
ریخت
شکل و قیافه
تصویری از ریخت
تصویر ریخت
فرهنگ لغت هوشیار
ریخت
((خْ))
شکل و قیافه
ریخت کسی از دنیا برگشتن: کنایه از بسیار بدشکل و بدقواره شدن
تصویری از ریخت
تصویر ریخت
فرهنگ فارسی معین
ریخت
شکل، هیکل، قیافه
ریخت و پاش: ایجاد بی نظمی در جایی، زیاده روی در خرج کردن، اسراف، تبذیر
تصویری از ریخت
تصویر ریخت
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

روان شده سرازیر گشته، پاشیده شده، ذوب شده، شربتی و دارویی که با شکر پرورده شده، تخم مرغ برشته، ساروج، نوعی شعر ملمع از فارسی و هندی (مستعمل در هند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریختن
تصویر ریختن
جاری کردن و روان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریختن
تصویر ریختن
جریان یافتن مایعی معمولاً از یک مکان بلند یا از یک محفظه به جایی پایین تر
جاری کردن مایع یا هر چیز سیال
کنایه از وارد کردن پول به حساب، واریز کردن
داخل کردن مواد ذوب شده در قالبی خاص
پوسیدن، تجزیه شدن
جدا شدن چیزی از چیز دیگر مثلاً موهایش ریخت،
قرار دادن مایع یا هر چیز سیال درون ظرف مثلاً چند تا چایی ریخت،
کنایه از به طور ناگهانی و به زور به جایی وارد شدن مثلاً مامورها ریختند،
کنایه از از بین رفتن مثلاً ترسم ریخت،
افشاندن چیزی بر چیز دیگر مثلاً موهایش را ریخته بود روی صورتش،
کنایه از به طور فراوان و زیاد وجود داشتن مثلاً می گفتند آنجا پول ریخته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریخته
تصویر ریخته
((تَ))
انداخته شده، پاشیده شده، ذوب شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریختن
تصویر ریختن
((تَ))
سرازیر کردن آب یا هر مایع دیگری، پاشیدن، پراکنده ساختن، انداختن، افکندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریخته
تصویر ریخته
ویژگی مایعی که در ظرف یا جایی جاری شده، ریخته شده، پراکنده شده، تکه تکه شده، کنایه از ازبین رفته، ذوب شده و به قالب درآمده، پوسیده و تجزیه شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریختن
تصویر ریختن
Cascade, Cast, Pour, Shed, Spill
دیکشنری فارسی به انگلیسی
каскадировать , бросать , лить , проливать
دیکشنری فارسی به روسی
kaskadieren, werfen, gießen, vergießen, verschütten
دیکشنری فارسی به آلمانی
каскадувати , кидати , лити , проливати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
kaskadować, rzucać, wlewać, wylewać
دیکشنری فارسی به لهستانی
倾泻 , 扔 , 倒 , 撒 , 溢出
دیکشنری فارسی به چینی
cascata, lançar, verter, derramar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
cascata, lanciare, versare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
cascada, lanzar, verter, derramar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
cascade, jeter, verser, renverser
دیکشنری فارسی به فرانسوی
waterval maken, gooien, gieten, morsen
دیکشنری فارسی به هلندی
झरना बनाना , फेंकना , डालना , गिराना
دیکشنری فارسی به هندی
terjun bebas, melempar, menuangkan, menumpahkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
سجّل , قذف , صبّ , سكب
دیکشنری فارسی به عربی
ליצור מפל , לירות , לשפוך , שפוך , לשפוך
دیکشنری فارسی به عبری
滝を作る , 投げる , 注ぐ , こぼす
دیکشنری فارسی به ژاپنی
폭포처럼 흐르다 , 던지다 , 붓다 , 쏟다 , 쏟다
دیکشنری فارسی به کره ای
şelale yapmak, atmak, dökmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
mtiririko, kutupa, kumwaga, kumwagika
دیکشنری فارسی به سواحیلی
น้ำตก , ขว้าง , เท , เท , หก
دیکشنری فارسی به تایلندی
জলপ্রপাত তৈরি করা , ছুঁড়ে ফেলা , ঢালানো , ফেলানো , ঢেলে দেওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
آبشار بنانا , پھینکنا , ڈالنا , گرانا , گرا دینا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ریخن
تصویر ریخن
آنکه اسهال دارد و آلوده کاری کند (انسان یا حیوان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریبت
تصویر ریبت
بدگمانی تهمت، اضطراب قلق، شک گمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریخن
تصویر ریخن
((خِ))
کسی که اسهال دارد
فرهنگ فارسی معین