ریختن: ریخت و پاش، (فرهنگ فارسی معین)، ژست، هیأت، شکل، هیکل، قیافه، صورت، و در آن نظر به تمام حجم نیز هست: چرا به این ریخت درآمده اید؟ (یادداشت مؤلف)، شکل و قیافه، اندام، (فرهنگ فارسی معین)، هیأت، وضع ظاهر، سر و پز، سر ولباس: خوش ریخت، بدریخت، (از فرهنگ لغات عامیانه)، - بدریخت، بدقیافه، بدشکل، بدگل، بدهیأت، مقابل خوش ریخت، (یادداشت مؤلف)، - بی ریخت، بیقواره، نازیبا، که فاقد تناسب اندام و زیبائی است، - خوش ریخت، خوشگل، زیبا، زیبااندام، (از یادداشت مؤلف)