جدول جو
جدول جو

معنی رگبی - جستجوی لغت در جدول جو

رگبی
راگبی، ورزشی گروهی که میان دو تیم پانزده نفره و در زمینی مستطیل شکل انجام می شود و هر گروه سعی می کند توپ بیضی شکل را وارد دروازۀ حریف کند، رگبی
تصویری از رگبی
تصویر رگبی
فرهنگ فارسی عمید
رگبی
(رَ)
راگبی. نوعی بازی فوتبال که در آن بردن توپ با دست مجاز است. میدان این بازی به شکل مستطیل و به وسعت 66*125 متر و عده بازیکنان هر طرف 15 تن و مدت آن 80 دقیقه است
لغت نامه دهخدا
رگبی
((رَ))
راگبی، فوتبال آمریکایی، نوعی ورزش که بین دو گروه پانزده نفره به همراه توپی بیضی شکل در میدانی به شکل مستطیل برگزار می شود
تصویری از رگبی
تصویر رگبی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ورزشی گروهی که میان دو تیم پانزده نفره و در زمینی مستطیل شکل انجام می شود و هر گروه سعی می کند توپ بیضی شکل را وارد دروازۀ حریف کند، رگبی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ربی
تصویر ربی
کلمۀ ندا، ای پروردگار من، ای خدای من
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رقبی
تصویر رقبی
نوعی حق انتفاع برای مدت معین که مالک در اختیار دیگری می گذارد
فرهنگ فارسی عمید
(رُ با)
جمع واژۀ ربیه. (ناظم الاطباء). رجوع به ربیه شود
جمع واژۀ ربیه و ربیّه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رُ با)
پهن ترین استخوانهای سینه و پهلو، داغی در پهلوی شتر. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جای زدن قلب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ حَ بی ی)
منسوب به صحرای وسیع. ج، رحبه. (ناظم الاطباء). منسوب است به رحبه که موضعی است در بادیه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
رب ّ. گاهی در قسم ’ب’ دوم را به ’ی’ بدل کنند، و منه قولهم: لا و ربیک لاافعل کذا، یعنی قسم بپروردگار تست... (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(رِبْ بی ی)
گروه بسیار. ج، ربّیّون. (یادداشت مرحوم دهخدا). واحد ربّیّین است، و هم الوف من الناس. هزارها. ج، ربّیّون. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، خدای ترس. (یادداشت مرحوم دهخدا). خداشناس. ربانی. ج، ربّیّون. (السامی فی الاسامی) ، دانشمند. دانشمند یهودان. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
ربا. معاملۀ ربا. (یادداشت مرحوم دهخدا) ممال ’ربا’:
سخن مجوی فزون زآنکه حق تست از من
که این ربی بود و نیستمان حلال ربی.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(رُبْ بی ی)
نسبت به قبایل پنجگانه رباب است لأن الواحد منهم ربه لأنک اذا نسبت الشی ٔ الی الجمع ردته الی الواحد کما تقول فی المساجد مسجدی الا ان تکون سمیت به رجلاً فلا رده الی الواحد کما یقول فی انمار انماری و فی کلاب کلابی. (منتهی الارب). نسبت به قبایل پنجگانه... ربّی است زیرا واحد آنها ربّه است. (از اقرب الموارد). پنج قبیله از عرب که یکی شده اند. (آنندراج). و رجوع به رباب و ربّه شود
لغت نامه دهخدا
(رُبْ بی)
فروشندۀ رب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رُبْ بی)
نام ماه جمادی الاّخر به جاهلیت. (السامی فی الاسامی). لیکن در منتهی الارب رب ّ بدون ’ی’ بدین معنی آمده است، آنهم نه به معنی جمادی الاّخره بلکه بمعنی جمادی الاولی. (یادداشت مرحوم دهخدا). ربّی ̍، شیره فروش. (منتهی الارب) (آنندراج) ، گویا نسبت است به بیع رب ّ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رُبْ بی)
حسن بن علی. محدث است. (ناظم الاطباء). محدثان در تاریخ اسلام به عنوان پیشگامان علم حدیث شناخته می شوند که در زمینه تشخیص احادیث صحیح از غیرصحیح، به تبحر رسیدند. این افراد با دقت فراوان در مورد اسناد روایات، ویژگی های راویان و شرایط نقل حدیث تحقیق می کردند تا از تحریف و اشتباهات جلوگیری کنند. مهم ترین ویژگی یک محدث این است که توانایی تحلیل دقیق احادیث را داشته باشد و با رعایت معیارهای علمی، روایت های صحیح را از ضعیف تمییز دهد.
لغت نامه دهخدا
(رُبْ با)
گوسپند بچه آورده، گوسپند بچه مرده. گوسپند نوزاده، و آن در بز و گوسفند وگاو و شتر بکار برده آید. ج، رباب و هو نادر قاله فی النهایه، نیکویی، نعمت، گره محکم، نام جمادی اولی و جمادی الاّخر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ربّی. و رجوع به ربّی شود
لغت نامه دهخدا
(رُ بی ی)
رباء. ربا. (ناظم الاطباء). رجوع به رباء و ربا شود
لغت نامه دهخدا
فزون شونده و گوالنده، (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، بر بلندی و پشته برآینده، (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ جَ)
دهی است از دهستان باباجانی بخش ثلاث شهرستان کرمانشاه. سکنۀ آن 200 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصولات عمده آن غلات و حبوب و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(رَ با / رُ با)
ترس. (ناظم الاطباء). اسم است از رهب . (از اقرب الموارد). ترس، اسم است رهبه را. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به رهبوت و رهبه شود
لغت نامه دهخدا
(رُ با)
عطا کردن چیزی باشد به کسی بدین شرط که هر کس از آن اول بمیرد آن چیز به ورثۀ او بازگردد یا دادن خانه یا زمین، کسی را که تا حیات خود از آن نفع گیرد و بعد مرگش به دیگری برسد، اوان تقول ان مت قبلی فهی لی و ان مت قبلک فهی لک و هی من المراقبه لاءن ّ کل واحد منهما یرقب لموت صاحبه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بخشیدن چیزی به کسی به شرطی که هرکدام مرد به ورثۀ او برسد، یا اگر یکی مرد از آن دیگری باشد. (از اقرب الموارد). عمری و رقبی و سکنی عبارت از یک نوع حق انتفاع است. قسمی وقف بر شخصی که واقف گوید: فلان خانه و مثل آن از تو، اگر من پیش از تو بمیرم همیشه از توو اگر من پس از تو بمیرم از من. تملیک بمدت حیات. (یادداشت مؤلف). رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود
لغت نامه دهخدا
(با)
دهی است به بغداد. (منتهی الارب) (معجم البلدان). دیهی است از دجیل بغداد. (از معجم البلدان). و نسبت بدان روبائی است
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مصدر به معنی رغب. (ناظم الاطباء). زاری نمودن بسوی کسی یا آن سؤال است به خواری و مذلت. (منتهی الارب) ، مزیت نهادن خود را بر دیگری: رغب بنفسه عنه. (منتهی الارب). رجوع به رغب شود
مصدر به معنی رغب. (ناظم الاطباء). رجوع به رغب شود
لغت نامه دهخدا
(رُ طَ)
احمد بن سلام رطبی. یکی از اکابر شافعیه است و نبیرۀ او قاضی ابواسحاق ابراهیم بن عبدالله بن احمد و برادرزاده اش احمد بن عبدالله رطبی روایت کرده از ابوالقاسم بن بسری. (منتهی الارب)
احمد بن عبدالرحمان بن عیسی هروی، معروف به رطبی. از نویسندگان قرن سیزدهم هجری قمری بود. او راست: منحه الاصحاب لمن اراد سلوک طریق الاصفیاء و الاحباب. (از معجم المطبوعات مصر ج 1)
لغت نامه دهخدا
شیخ حمدبن احمد بن بطال رکبی. او راست: النظم المستعذب فی شرح غریب المهذب (فقه شافعی) تألیف علامه ابواسحاق شیرازی فیروزآبادی. (از معجم المطبوعات مصر)
لغت نامه دهخدا
(رَ با)
جمع واژۀ روبان. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (معجم متن اللغه). و اصمعی گوید واحد آن (یعنی روبی) رائب است مثل هالک و هلکی ̍. (از منتهی الارب). مردمی که گشتن آنها را سست و ناتوان کند و از خواب گران گشته باشند. و قوم روبی، قوم گران جان شوریده و واحد آن روبان است و اصمعی گوید واحد آن رائب است مثل مائت و موتی ̍ و هالک و هلکی ̍. (از اقرب الموارد). رجوع به رائب و روبان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ربی
تصویر ربی
پرورش یافتن در بر کسی پروردگار من، خدایا، الهی، ای خدای من
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهبی
تصویر رهبی
ترس
فرهنگ لغت هوشیار
حق انتفاعی که بموجب عقدی از جانب مالک برای مدتی معین بشخصی داده شود حق رقبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روبی
تصویر روبی
فرانسوی یا کند (یا قوت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رطبی
تصویر رطبی
رطب بی استخوان: خرمای بی هسته خرمای بی خسته خرمای خشک و پست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رگوی
تصویر رگوی
پارچه یا جامه کهنه، کرباس، رگوک، رگوه
فرهنگ فارسی معین
((رُ با))
حق انتفاعی که به موجب عقدی از جانب مالک برای مدتی معین به شخصی داده شود
فرهنگ فارسی معین
نوعی خربزه ی بسیار شیرین محلی که محل کشت اصلی آن لنگرود است
فرهنگ گویش مازندرانی