جدول جو
جدول جو

معنی رکین - جستجوی لغت در جدول جو

رکین
محکم و استوار، پابرجا، ثابت و برقرار، باوقار
تصویری از رکین
تصویر رکین
فرهنگ فارسی عمید
رکین
(رُ)
دهی از دهستان وفس عاشقلو بخش رزن شهرستان همدان. سکنۀ آن 286 تن است. آب آن از قنات. محصول عمده آنجا غلات و لبنیات و انگور و صیفی. صنایع دستی زنان آنجا قالیبافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
رکین
(رُ کَ)
کلاکموش. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، موش. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
رکین
(رَ)
کوه بلنداطراف بزرگ جوانب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، مرد استواررای و آهسته و آرمیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مرد آهسته و آرمیده. (آنندراج) (غیاث اللغات). خردمند. (مهذب الاسماء). مرد آهسته. (دهار). موقر. باوقار. (فرهنگ فارسی معین). مرد استوار همانند کوه. (از اقرب الموارد). مجازاً رزین. ساکن. وقور. (یادداشت مؤلف) ، عالی الارکان. شدیدالارکان. استوار: رکن رکین. (یادداشت مؤلف). محکم و استوار. (آنندراج) (غیاث اللغات). رکن رکین،ستون استوار و محکم و ثابت و برقرار. (ناظم الاطباء) ، ثابت. برقرار. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
رکین
پابرجا، استوار
تصویری از رکین
تصویر رکین
فرهنگ لغت هوشیار
رکین
((رَ))
استوار، محکم، پابرجا، باوقار
تصویری از رکین
تصویر رکین
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارکین
تصویر ارکین
(پسرانه)
آزاد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تکین
تصویر تکین
(پسرانه)
تگین، پهلوان، دلاور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رزین
تصویر رزین
(پسرانه)
محکم، استوار، متین، باوقار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کرین
تصویر کرین
جرثقیل یا کرین (Crane) وسیله ای متحرک، چهار چرخه و مجهز به بازوی تاشویی که در انتهای آن سکویی قرار دارد. روی سکو دوربین قرار می گیرد و فیلم بردار، مدیر فیلم برداری و گاه حتی کارگردان هم پشت آن می نشینند. جرثقیل می تواند به جلو و عقب حرکت کند و بازو هم قادر به بالا و پایین رفتن است. عموما این دستگاه ها، برقی یا هیدرولیکی هستند، برخی از انواع آنها هم با دست راه می افتند. حرکت این وسیله نرم و روان است و میدان عمل وسیعی را در اختیار می گذارد. انواع کوچک این جرثقیل ها را تولیپ می نامند. تولیپ برای فیلم برداری در خارج از استودیو بسیار مفید است
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از پرکین
تصویر پرکین
انتقام جو، کسی که به دنبال انتقام است، کینه جو، کینه خوٰاه، کینه کش، کینه ور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرکین
تصویر چرکین
هر چیز ناپاک و چرک آلود، چرک دار، شوخگین، ریمناک، ریمن، ریم آلود، ویژگی زخمی که از آن چرک بیاید
فرهنگ فارسی عمید
(فَ)
دهی است از رستاق طبرش (تفرش) همدان و اصفهان. (از تاریخ قم ص 12)
لغت نامه دهخدا
(چِ)
چیزی کثیف. (آنندراج). هر چیز کثیف و پلید و ناپاک و ملوث. (ناظم الاطباء). چیز چرکدار. (فرهنگ نظام). چرک آلود. چرک آلوده. چرکن. چرکین. شوخگین. مدمّس. (منتهی الارب). رجوع به چرک و چرکن شود، ریم آلود. (ناظم الاطباء). چرگین. زخم و جراحت چرکدار. زخم چرکی. وضر. (منتهی الارب). رجوع به چرک و چرک آلوده و چرکن شود، زنگ زده و زنگ خورده و زنگ گرفته. (ناظم الاطباء) ، تیره شده، زشت و کریه المنظر. (ناظم الاطباء). رجوع به چرگین و چرکین شدن شود
لغت نامه دهخدا
(پُ)
پرحقد. حقود:
وزان پس چو آگاهی آمد بشاه
ز کردار افراسیاب و سپاه
که آمد بنزدیک او کاکله
ابا لشکری چون هزبر یله
که از تخم تورست پرکین و درد
بجوید همه روزگار نبرد.
فردوسی.
فرستاده زین روی برداشت پای
وزانروی پرکین بشد سوفرای.
فردوسی.
چو همدان گشسپ و یلان سینه نیز
برفتند پرکین و دل پرستیز.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(پِ)
سر ویلیام هنری) شیمی دان انگلیسی. مولد لندن بسال 1838 و وفات سنۀ 1907 میلادی وی نخستین بار رنگ آنیلین را کشف کرد
لغت نامه دهخدا
(عَ کَ)
ذوال عرکین، ستاره ای است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رشکین
تصویر رشکین
باغیرت، غیور
فرهنگ لغت هوشیار
درست (دینارزر) زمان رکن الدوله دیلمی، گوشه دار زوزن (درم درهم) یاهمرسی که به فرمان مهدی بنیاد گذار (موحدین) زده شد و چهار گوش بود سکه طلای منسوب به رکن الدوله دیلمی. توضیح: بعضی آنرا منسوب به رکن - نام کیمیاگری - دانسته اند، گوشه دار. یا درهمهای رکنی. درهمهای مربع که مهدی موسس حکومت موحدین دستور ضرب آنرا داد
فرهنگ لغت هوشیار
بردبار، ارجمند، استوار، کوشا، دردناک محکم پابرجا استوار، جزیل استوار مقابل رکیک کلام رصین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقین
تصویر رقین
نامه نبشته، شهروا (پول رائج)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکیه
تصویر رکیه
چاه آب دار
فرهنگ لغت هوشیار
کم عقل، ناکس سست، نازک جامه، بسودنی، فرومایه پست، کم دان، یاوه، بی رگ بدرگ (بی غیرت) سست ضعیف، ناکس کم همت پست حقیر، زشت قبیح سخیف (سخن) مقابل رصین جمع رکاک رککه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکیس
تصویر رکیس
واژگون، نگونسار، باز گردانیده، دور افکندنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخین
تصویر رخین
مهمیز، تازیانه
فرهنگ لغت هوشیار
نشانده چون نگین در انگشتری، سوار، همسوار دو ترکه، کرد پاره ای از زمین که کناره های آن را بلند کرده در آن سبزی کارند کشتزار، رده کویک (خرما بن) برخی از واژه نامه ها رکیب را دگر گشته (اماله) (رکاب) دانند: وهنگ گور گیاه از گیاهان حلقه مانندی از فلز (آهن نقره طلا) که در دو طرف زین مرکوب آویزند و بهنگام سواری پنجه های پا را در آن کنند جمع رکب، قسمتی از ماشین (اتومبیل سواری اتوبوس و غیره) که مسافران هنگام سوار شدن و پیاده شدن پابر آن گذارند، شتر سواری و مرکوب (جمع رکایب رکائب)، پیاله هشت پهلو، جام شراب مدور، نوعی حلقه طناب که پاها را در آن کنند و ضمن لغزاندن آن حلقه ها برروی طناب ثابت صعود نماید. سوار راکب، آنکه با دیگری بر یک مرکب سوار باشند. گور گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجین
تصویر رجین
زهر کشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکین
تصویر بکین
گنک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرکین
تصویر چرکین
آنچه که چرک آلود و ناپاک باشد، زخمی که از آن چرک آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرکین
تصویر چرکین
((چِ))
آنچه که چرک آلود و ناپاک باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکین
تصویر تکین
منفرد، مفرد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چرکین
تصویر چرکین
اکبیری
فرهنگ واژه فارسی سره
آلوده، پلشت، پلید، چرک، چرک آلود، ریم آلود، شوخگن، کثیف، ناپاک، نجس
متضاد: پاکیزه، تمیز
فرهنگ واژه مترادف متضاد
با عجله چیزی را چیدن یا جمع کردن و برداشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
قارچ، قارچ سمی، پایین صخره و کوه
فرهنگ گویش مازندرانی