- رَمَىٰ
- پرتاب کردن، پرتاب
معنی رَمَىٰ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پرتاب کردن، پرتاب، دور انداختن، شلّیک کردن، انداختن، نیزه انداختن
کباب پزیدن، کمی
چشمک زدن، مژه
کدگذاری کردن، کد
دیدن، نظر
کور کردن، عموی پدری من
شرح دادن، او روایت کرد، خاموش کردن
پرستاری کردن، چرا، حمایت کردن
پرتاب کردن، پرتاب