جدول جو
جدول جو

معنی روییدن - جستجوی لغت در جدول جو

روییدن
سر زدن از زمین، سبز شدن
تصویری از روییدن
تصویر روییدن
فرهنگ لغت هوشیار
روییدن
((دَ))
نمو کردن، رشد کردن
تصویری از روییدن
تصویر روییدن
فرهنگ فارسی معین
روییدن
سبز شدن و برآمدن گیاه از زمین، رستن، نمو کردن، رشد کردن بعضی از اجزای بدن مثلاً روییدن مو، کنایه از بیرون آمدن چیزی از چیز دیگر مثلاً از گردنش سری دیگر رویید، کنایه از به وجود آمدن، ایجاد شدن، رویاندن، پروردن
تصویری از روییدن
تصویر روییدن
فرهنگ فارسی عمید
روییدن
Sprout
تصویری از روییدن
تصویر روییدن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
روییدن
прорастать
دیکشنری فارسی به روسی
روییدن
sprießen
دیکشنری فارسی به آلمانی
روییدن
проростати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
روییدن
kiełkować
دیکشنری فارسی به لهستانی
روییدن
发芽
دیکشنری فارسی به چینی
روییدن
brotar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
روییدن
germogliare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
روییدن
brotar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
روییدن
germer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
روییدن
ontspruiten
دیکشنری فارسی به هلندی
روییدن
उगना
دیکشنری فارسی به هندی
روییدن
tumbuh
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
روییدن
نبت
دیکشنری فارسی به عربی
روییدن
לגדול
دیکشنری فارسی به عبری
روییدن
芽が出る
دیکشنری فارسی به ژاپنی
روییدن
싹트다
دیکشنری فارسی به کره ای
روییدن
filizlenmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
روییدن
kuota
دیکشنری فارسی به سواحیلی
روییدن
งอก
دیکشنری فارسی به تایلندی
روییدن
অঙ্কুরিত হওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
روییدن
اگنا
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پوییدن
تصویر پوییدن
طی کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بوییدن
تصویر بوییدن
بو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روبیدن
تصویر روبیدن
جاروب کردن و از گرد و غبار پاک ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوییدن
تصویر پوییدن
رفتن (نه بشتاب و نه نرم) : (بدو گفت شبگیر از ایدر بپوی بدین مرزبانان لشکر بگوی) (شا. بخ 2329: 8)
فرهنگ لغت هوشیار
پاک کردن چیزی به وسیله آب: غسل. یا شستمش و گذاشتمش کنار. جواب دندان شکن با او دادم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوییدن
تصویر شوییدن
شستن، چیزی را با آب پاکیزه ساختن، پارچه یا ظرف یا چیز دیگر را در آب مالیدن که پاک شود، شوییدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوییدن
تصویر گوییدن
گفتن، حرف زدن، سخن راندن، ادا کردن سخن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روییده
تصویر روییده
رسته، گیاهی که از زمین سر درآورده و سبز شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موییدن
تصویر موییدن
مویه کردن، گریه و زاری کردن، نوحه و شیون کردن، برای مثال بدرید جامه به تن زال زر / بمویید و بنشست بر خاک بر (فردوسی۲ - ۲۸۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوییدن
تصویر بوییدن
بوی چیزی را به قوۀ بویایی دریافتن، بو کردن، بو کشیدن
فرهنگ فارسی عمید