جدول جو
جدول جو

معنی رویارو - جستجوی لغت در جدول جو

رویارو
روبارو، رو به رو، برابر هم، روی در روی، در مقابل، برای مثال مهتری گر به کام شیر در است / شو خطر کن ز کام شیر بجوی ی یا بزرگی و عزّ و نعمت و جاه / یا چو مردانت مرگ رویاروی (حنظلۀ بادغیسی - شاعران بی دیوان - ۴)
تصویری از رویارو
تصویر رویارو
فرهنگ فارسی عمید
رویارو
برابر، روبرو
تصویری از رویارو
تصویر رویارو
فرهنگ لغت هوشیار
رویارو
برابر، روبرو، متقابل، محاذی، مقابل
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روژیار
تصویر روژیار
(دخترانه)
آفتاب، خورشید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از روجیار
تصویر روجیار
(پسرانه)
روژیار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از روارو
تصویر روارو
کثرت آمد و شد، آمد و شد مردم در جایی، پیاپی و باشتاب رفتن، گروهی از مردم یا سپاهیان، برای مثال زمین از بار آهن خم گرفته / هوا را از روارو دم گرفته (نظامی۲ - ۲۵۴)
روارو برآمدن: فریاد روارو بلند شدن، بانگ بروبرو زدن، برای مثال روارو برآمد که بگشای راه / که آمد نوآیین یکی پیشگاه (فردوسی - ۲/۳۷۳)
روارو زدن: فریاد بروبرو برآوردن، برای مثال وقت بیاید که روارو زنند / سکۀ ما بر درمی نو زنند (نظامی۱ - ۶۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رویاروی
تصویر رویاروی
برابر هم، رو به رو، روی در روی، روبارو، رو در رو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روبارو
تصویر روبارو
برابر هم، رو به رو، رویاروی، روی در روی، رو در رو، از مقابل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روتاری
تصویر روتاری
گردنده، انجمنی که در سال ۱۹۰۵ میلادی از صاحبان صنایع و بازرگانان بزرگ به منظور کمک به امور خیریه در شهر شیکاگو تشکیل شد و به تدریج در اغلب کشورهای جهان شعبه هایی تاسیس کرد. در تهران نخستین باشگاه روتاری در سال ۱۹۵۶ تاسیس شد
فرهنگ فارسی عمید
(یُ دُ اُ رُ)
ناحیه ای است در جنوب غربی مراکش برابرجزایر قناری در ساحل اقیانوس اطلس تحت الحمایۀ اسپانیا که 190000 تن جمعیت دارد. کرسی آن ویلاسیسنروس است. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
از قبیل تقابل است، مواجهه، تصاریف: دنیا یا روزگار هزار رو وارو دارد، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
کنایه از شرم حضور، (آنندراج)، رودربایستی، از ’رو داری’ آن خواهند که امروز از ’رودربایستی’ اراده کنند، (از امثال و حکم دهخدا) :
نباشد سخت باطن چشم روداری ز احبابش
بود آیینۀ فولاد کی حاجت به سیمابش،
تأثیر (از آنندراج)،
- امثال:
هرکه روداری کند خانه داری نکند، یعنی هر که در ادارۀ امور و دقت در خرج و دخل خانه شرم و حیا را ملاحظه کند قادر به حسن ادارۀ امور و برقراری نظم و نسق صحیح و ترتیب خانه مرفه و پراسباب و اثاث نخواهد بود، رجوع به امثال و حکم شود،
، پروریی، بیحیایی، گستاخی، وقاحت، مرتبه و درجه و جاه و جلال و شأن، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
روبرو، مقابل، مواجه، (ناظم الاطباء)، محاذی: و شرغ با سکجکت روباروی است، (تاریخ بخارا ص 16)،
حمله روباروی باید کرد چون شیر عرین
روبه آسا چند از این در هر پسی دستان و فن،
اثیر اخسیکتی،
قباله، روباروی، رأیته قبیلاً، یعنی روباروی و آشکارا دیدم او را، (منتهی الارب)، و رجوع به روبرو و روبارو شود
لغت نامه دهخدا
(رُ وا)
روبارو. روبرو. مقابل و مواجه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی است واقع در 10500 گزی شمال مرکز غوریان از ولایت هرات در 61 درجه و 26 دقیقه و 45 ثانیه طول شرقی و 34 درجه و 25 دقیقه و 46 ثانیه عرض شمالی. (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
لغت نامه دهخدا
(رویْ وَ)
ده از بخش رزاب شهرستان سنندج. آب آن از چشمه و دارای 100 تن سکنه و محصول عمده آنجا انواع میوه و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
روبرو، مواجه، مقابل، (از آنندراج)، روباروی:
همه چون سبزه روبارو نشسته
چو داغ لاله هم زانو نشسته،
زلالی (از آنندراج)،
رجوع به روباروی و روبرو شود
لغت نامه دهخدا
(رُ رَ)
اکلیل است از تیره لابیه و قسمت قابل مصرف آن سرشاخه های گلدار. مادۀ موثره: اسانس. موارد استعمال: سرشاخه های گلدار تازه - الکاوولنه ررسرشاخه های خشک: اسپس وولنه رر. (از کارآموزی داروسازی ص 212)
لغت نامه دهخدا
مقابل زیرکاری، مقابل توکاری در کشیدن سیم برق در دیوار، در اصطلاح بنایی و راهسازی، اعمال رویین بنایی یا راهی، مانند کاهگل و سفیدکاری و رنگ کردن در بنا، و سیمان و اسفالت کاری در راه و جاده سازی، (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
مواجه و روبروی و مقابل، (ناظم الاطباء) (از یادداشت مؤلف) :
یا بزرگی و عز و نعمت و جاه
یا چو مردانت مرگ رویاروی،
حنظلۀ بادغیسی،
خوبیش از بهار زیباروی
خانه و باغ برده رویاروی،
نظامی
لغت نامه دهخدا
روزبروز: المیاومه، چیزی بروزاروز فرادادن، (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(گِ رِ تَ / تِ)
دریاگرفتگی. دریارونده. رونده در دریا. آنکه در دریا رود. دریاگذار. دریاپیما. از عالم (از قبیل) آتش رو و موکب رو. (آنندراج). سفرکننده در دریا. (ناظم الاطباء). دریانورد:
کله خود دریاروان چون حباب
بر آراسته خود همه روی آب.
ملاعبداﷲهاتفی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
نوعی از بازی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
یک نوع علفی است. (ناظم الاطباء). نوعی رستنی است. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گویاری
تصویر گویاری
شغل گاوبان نگاهبانی گاو محافظت گاو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رویگری
تصویر رویگری
عمل و شغل رویگر صفاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روارو
تصویر روارو
کثرت آمد و شد خلق، آمد و رفت مردم روبرو، مقابل و مواجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رویاروی
تصویر رویاروی
روبرو مقابل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رویگری
تصویر رویگری
((گَ))
عمل و شغل رویگری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روارو
تصویر روارو
((رَ))
آمد و شد مردم در جایی، کثرت آمد و شد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رویاروی
تصویر رویاروی
روبرو، مقابل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رویانی
تصویر رویانی
جنینی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رویارویی
تصویر رویارویی
تضاد، مقابله، مواجه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رویایی
تصویر رویایی
مواجهه
فرهنگ واژه فارسی سره
تقابل، دیدار، صف آرایی، معارضه، مقابله، ملاقات، مواجهه
فرهنگ واژه مترادف متضاد