جدول جو
جدول جو

معنی روگردانی - جستجوی لغت در جدول جو

روگردانی
(گَ)
برگشتگی. (ناظم الاطباء). روی گردانی. اعراض. و رجوع به روی گردانی شود، ترک. (ناظم الاطباء). و رجوع به روگردان و روگردانیدن و روی گردانی شود، مهاجرت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
روگردانی
اعراض، تمرد، رویگردانی، سرپیچی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرگردانی
تصویر سرگردانی
سرگشتگی، حیرت، آوارگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روگردان
تصویر روگردان
آنکه از چیزی گریزان و نسبت به آن بی علاقه است، روگرداننده، اعراض کننده، نافرمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوگردانک
تصویر گوگردانک
سرگین گردان، حشره ای سیاه و پردار، بزرگ تر از سوسک های خانگی که در بیابان های گرم پیدا می شود و بیشتر روی سرگین حیوانات می نشیند و آنرا با چرخاندن حمل میکند، سرگین غلتان، سرگین گردانک، خروک، خبزدو، خبزدوک، خزدوک، کوزدوک، چلاک، چلانک، کستل، گوگار، گوگال، تسینه گوگال، بالش مار، کوز، جعل، قرنبا
فرهنگ فارسی عمید
(مُ رَ / رِ دَ / دِ)
آنکه از چیزی برگردد و ترک آن را کند. (ناظم الاطباء). معرض. ترک کننده. (یادداشت مؤلف).
- روگردان شدن از کاری یا چیزی، منصرف شدن از آن. ترک گفتن آن را. (از یادداشت بخط مؤلف). روی برگرداندن: بضرورت روگردان شده میل سمرقند نمود. (تذکرۀ دولتشاه ص 364).
شوند لاله و گل چون چراغ روگردان
ز من به گلشن ایام اگر نسیم شوم.
سلیم (از آنندراج).
- روگردان نبودن از کاری، اعراض نکردن از آن. ترک نگفتن آن را. امتناع و اباء نداشتن از آن: از یک لنگری پلو، از یک قرابه شراب رو گردان نیست. (از یادداشت بخطمؤلف). روگرداننده. نافرمان و سرکش و مخالف و یاغی. (ناظم الاطباء). روی گردان. و رجوع به روی گردان شود.
، در هندوستان قماشی را گویند که پشت و روی کسان داشته باشد و چون از طرفی مستعمل شود آن را باژگونه کرده از طرف دیگر بدوزند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از آبگردانی
تصویر آبگردانی
تغییر دادن آب و هوا از لحاظ صحی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رو گردان
تصویر رو گردان
اعراض کننده، نافرمان سرکش مخالف یاغی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روی گردانی
تصویر روی گردانی
عمل روی گرداندن اعراض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرگردانی
تصویر سرگردانی
سر گشتگی حیرانی، آوارگی دربدری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روگردان
تصویر روگردان
((گَ))
دوری کننده، سرکش، روی گردان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رویگردان
تصویر رویگردان
بی اعتنا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رویگردانی
تصویر رویگردانی
بی اعتنایی، اعراض
فرهنگ واژه فارسی سره
اعراض، تمرد، روگردانی، سرپیچی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از سرگردانی
تصویر سرگردانی
Bewilderment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سرگردانی
تصویر سرگردانی
perplexité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سرگردانی
تصویر سرگردانی
হতবুদ্ধিতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از سرگردانی
تصویر سرگردانی
ความงุนงง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از سرگردانی
تصویر سرگردانی
kebingungan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از سرگردانی
تصویر سرگردانی
mshangao
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از سرگردانی
تصویر سرگردانی
şaşkınlık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از سرگردانی
تصویر سرگردانی
困惑
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از سرگردانی
تصویر سرگردانی
תדהמה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سرگردانی
تصویر سرگردانی
당황
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از سرگردانی
تصویر سرگردانی
розгубленість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سرگردانی
تصویر سرگردانی
उलझन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سرگردانی
تصویر سرگردانی
verwarring
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سرگردانی
تصویر سرگردانی
desconcierto
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سرگردانی
تصویر سرگردانی
perplessità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سرگردانی
تصویر سرگردانی
perplexidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سرگردانی
تصویر سرگردانی
困惑
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سرگردانی
تصویر سرگردانی
zakłopotanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سرگردانی
تصویر سرگردانی
Verwirrung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سرگردانی
تصویر سرگردانی
недоумение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سرگردانی
تصویر سرگردانی
حیرانی
دیکشنری فارسی به اردو