جدول جو
جدول جو

معنی رونما - جستجوی لغت در جدول جو

رونما
هدیه ای که هنگام دیدن روی عروس یا نوزاد می دهند
تصویری از رونما
تصویر رونما
فرهنگ فارسی عمید
رونما
((نَ یا نِ))
پول یا هدیه ای که به هنگام دیدن روی عروس یا نوزاد دهند
تصویری از رونما
تصویر رونما
فرهنگ فارسی معین
رونما
هدی های که به عروس داده شود
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روما
تصویر روما
(دخترانه و پسرانه)
آسمان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رهنما
تصویر رهنما
راهنما، آنکه راهی را به دیگری نشان می دهد و او را راهنمایی می کند، راه نماینده، رهبر، پیشوا، نقشه یا هر چیز دیگر که کسی از روی آن راه و مقصد خود را پیدا می کند
فرهنگ فارسی عمید
(تَ / تِ)
راه نما. رهنمون. رهبر. ره نمای. ره نماینده. (یادداشت مؤلف). دلیل و هادی و نمایندۀ راه و مرشد. (ناظم الاطباء). رهبر و هادی و دلیل. (آنندراج) :
خیال تو همه شب ره به کوی من دارد
اگرچه بخت مرا رهنما به کوی تو نه.
خاقانی.
ماه بی گفتن چو باشد رهنما
چون بگوید شد ضیا اندر ضیا.
مولوی.
، ناخدا و ملاح و بدرقه. (ناظم الاطباء). رجوع به رهنمای و راهنما شود
لغت نامه دهخدا
(رَ نُ / نِ / نَ)
غلامحسین بن محمد. دانشمند مشهور عصر حاضر و متخصص در فنون ریاضی (تولد در شیراز 1299 ه. ق. وفات در تهران 1365 هجری قمری / 1325 ه. ش.). پدرغلامحسین، میرزا محمد از علمای روحانی عهد ناصرالدین شاه قاجار بود. وی پس از کسب تحصیلات مقدماتی در شیراز همراه پدر به تهران آمد و به نزد نجم الدوله عبدالغفار، علوم ریاضی را تکمیل کرد و در آن رشته متخصص گردید. رهنما از سال 1321 ه. ق. تا پایان عمر در مدارس مختلف تهران (علمیه، دارالفنون، مدرسه ایران و آلمان، مدرسه علوم سیاسی، دارالمعلمین مرکزی، دانشکدۀ فنی) به تدریس ریاضیات، هیأت، فیزیک و شیمی اشتغال داشت، و مدتی هم ریاست دانشکدۀ فنی (تهران) را به عهده داشت. در سال 1324 ه. ش در سه کابینه سمت وزارت فرهنگ به عهدۀ او بود. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
به لغت زند انار و رومان است. (از برهان) (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رهنما
تصویر رهنما
راهنما، رهبر، ره نماینده، هادی، دلیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رو نما
تصویر رو نما
پول یا هدیه ای که به هنگام دیدن روی عروس یا نوزاد دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهنما
تصویر رهنما
((رَ نَ یا نِ یا نُ))
پیشوا، هادی، بلد، بلد راه، کسی که مسیر را می داند، راهنما
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رهنما
تصویر رهنما
هادی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درونمایه
تصویر درونمایه
محتویات، محتوا، محتوی، مضمون
فرهنگ واژه فارسی سره
بلد، راهنما، هادی، هدایتگر، قافله سالار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از ماه های تبری، اولین ماه تبری، آنرا
فرهنگ گویش مازندرانی
دادن رونما به عروس
فرهنگ گویش مازندرانی
راه های باریک سینه ی کوه
فرهنگ گویش مازندرانی
راهنما، رهبر
دیکشنری اردو به فارسی
گریه کردن
دیکشنری اردو به فارسی