جدول جو
جدول جو

معنی رومل - جستجوی لغت در جدول جو

رومل
(مِ)
اروین. مارشال آلمانی (متولد 1891 متوفی 1944 میلادی) وی در جنگ جهانی دوم فرمانده سپاهیان آلمانی در افریقا و در جبهۀ نرماندی بود و فتوحات درخشان نصیب او شد، ولی چون با هیتلر در ادارۀ امور جنگ هم عقیده نبود به امر او انتحار کرد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
رومل
(مِ)
رودیست در الجزایر که شهر قسطنطنیه را مشروب میسازد و به بحرالروم (مدیترانه) میریزد و 25 کیلومتر طول دارد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روما
تصویر روما
(دخترانه و پسرانه)
آسمان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رومی
تصویر رومی
از مردم روم، تهیه شده در روم، زبان و خط لاتین، (صفت نسبی، منسوب به روم شرقی و مخصوصاً آسیای صغیر) اهل روم شرقی، در موسیقی گوشه ای در بیات ترک، کنایه از سفید و روشن، نوعی پارچۀ گران قیمت، کنایه از خورشید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رودل
تصویر رودل
امتلای معده، پری معده، یبوست مزاج، اختلال دستگاه گوارش که احتیاج به خوردن مسهل پیدا شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روال
تصویر روال
روش، اسلوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رومال
تصویر رومال
پارچه ای که با آن دست و روی را پاک کنند، دستمال، روپاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روبل
تصویر روبل
پول رایج روسیه، صد کوپک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رومه
تصویر رومه
موهایی که اطراف اندام تناسلی مرد یا زن می روید، موی زهار، رمکان، رم، روم، رنب، رنبه، برای مثال شد جای جای ریخته از ننگ روی او / ریشی که ننگ دارد از او رومۀ زهار (سوزنی - ۴۱)
فرهنگ فارسی عمید
(شَ مَ)
لغتی است در شمال یا شمال که بادی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ)
قلعه ای است به یمن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). از حصارهای یمن است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
جواسفرم. جم اسپرم را نامند. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به آن کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
ژان پی یر. نام ژنرال فرانسوی. وی بسال 1768م. در کاهر متولد شد و بسال 1815م. در تولوز بقتل رسید
لغت نامه دهخدا
(حَ مَ)
نام زنی است که سگی را که پاس او میداشت چندان گرسنه داشت تا سگ دم خویش بخورد و این مثل گویند:گرسنه تر از سگ حومل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ مَ)
نام موضعی است:
قفا نبک من ذکری حبیب و منزل
بسقط اللوی بین الدخول فحومل.
امروءالقیس
لغت نامه دهخدا
(حَ مَ)
سیل که آب آن صاف باشد. (ناظم الاطباء). سیل که آب صاف دارد. (منتهی الارب). سیل صافی. (اقرب الموارد) ، اول هر چیزی، ابر سیاه از بسیاری آب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ابر سیاه بسیار باران
لغت نامه دهخدا
پسر راسل و او پسر آیند و او پسر قفند از ملوک هندوستان بود که در زمان اسکندر میزیست و از اسکندر صلح خواست. رجوع به مجمل التواریخ و القصص صص 119- 124 شود
لغت نامه دهخدا
دهی از بخش کاغذکنان شهرستان خلخال، آب آن از دو رشته چشمه، محصول آنجا غلات و حبوب، صنایع دستی زنان آنجا گلیم و جاجیم بافی، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رومال
تصویر رومال
پارچه ای که بدان روی را پاک کنند، دستمال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روبل
تصویر روبل
پول رایج روسیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روال
تصویر روال
آب دهان، آب دهان ستور روش سیرت، نظم ترتیب. آب دهان (ستور و غیره)
فرهنگ لغت هوشیار
امتلا معده پری معده. توضیح: تنبلی و خستگی عضلات معده یا ضعف اعصاب معده که موجب کندکاری جدار عضلانی آن شود و بالنتیجه سبب دیر گذشتن غذا از معده گردد پری و انباشته بودن معده از پر خوری و بالنتیجه ضعف جدار آن با پری معده امتلا معده ثقل
فرهنگ لغت هوشیار
بادبان، شهروند رم منسوب به روم (پایتخت ایتالیا) از مردم روم رمی، منسوب به روم (آسیای صغیر) از مردم آسیای صغیر. یا رومی و زنگی روز و شب. یا رومی و هندی روز و شب، نوعی جامه، آهنگهایی که از مملکت عثمانی به ایران آمده و اغلب وزن دو ضربی دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رومه
تصویر رومه
سریشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شومل
تصویر شومل
باد سرد باد اپاختر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صومل
تصویر صومل
گاوه از گیاهان از تیره گاو زبان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سومل
تصویر سومل
وستر کهنه (وستر عبا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رومال
تصویر رومال
((ص فا. اِ.))
پارچه ای که با آن روی و دست را پاک کنند، روپاک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رومی
تصویر رومی
([ع - فا]]، )
منسوب به روم، سفیدپوست، کنایه از روز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روال
تصویر روال
((رُ یا رِ))
آب دهان (ستور و غیره)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روال
تصویر روال
((رَ))
قاعده، روش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روبل
تصویر روبل
واحد پول روسیه و بعضی از کشورهای مشترک المنافع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رودل
تصویر رودل
((دِ))
اختلال دستگاه گوارش، پری معده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریمل
تصویر ریمل
((مِ))
نام تجاری ماده ای که با آن مژه ها را آرایش می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روال
تصویر روال
روش
فرهنگ واژه فارسی سره