شترمرغ نر. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب). شترمرغ، زیرا او نخست بالهای خود را می گسترد و بعد می دود. (از اقرب الموارد) ، مرغی که آن را خاطف ظله گویند. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). خاطف ظله، دم برآب زنک. دم جنبانک. (یادداشت مؤلف). خاطف ظله. (اقرب الموارد)
شترمرغ نر. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب). شترمرغ، زیرا او نخست بالهای خود را می گسترد و بعد می دود. (از اقرب الموارد) ، مرغی که آن را خاطف ظله گویند. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). خاطف ظله، دم برآب زنک. دم جنبانک. (یادداشت مؤلف). خاطف ظله. (اقرب الموارد)
ثقبه، منفذ، رخنه، شکاف، معبر، (ناظم الاطباء)، ثقبه، (منتهی الارب) (دهار)، جحر، (دهار)، کنام: معاویه السلمی گفت: یا رسول اﷲ دشمن اندر حصار چنان بود که دده اندر سوراخ، (ترجمه تاریخ طبری بلعمی)، ز سوراخ چون مار بیرون کشی همی دامن خویش در خون کشی، فردوسی، چون برون جست لوز از سوراخ شد سموره به نزد او گستاخ، عنصری، کرده گلو پر ز باد قمری سنجاب پوش کبک فروریخته مشک بسوراخ گوش، منوچهری، آن سوراخ بکندند و قلعه ویران کردند، (تاریخ بیهقی)، آنکه شد یکبار زهرآلود از سوراخ مار بار دیگر گرد آن سوراخ کی آرد گذر، امیرمعزی، نهاده اند زن و بچۀ من از سرما بسان سگ بچه بتفوز بر در سوراخ، سوزنی، - سوراخ بینی، منخر، - سوراخ سوز، ثقبه و پستانک اسلحۀ آتشی، (ناظم الاطباء)، ، لانه: زآن روز که پردۀ تو جان دیدم سوراخ بجان خویش در کردم، عطار، دگر ره گر نداری طاقت نیش مکن انگشت در سوراخ کژدم، سعدی، زآنکه هرگز دوبار مؤمن را نگزد مار در یکی سوراخ، جامی، - امثال: با زبان خوش مار از سوراخ بیرون می آورد، سوراخ دعا را گم کرده است، سوراخش کن بینداز گردنش، سوراخ مار بهزار دینار، سوراخ موش بصد دینار خریدن، یعنی در وقت اضطرار و بیچارگی که جای فراخ بدست نیاید در جای تنگ که در آن امنیت متصور باشد بهر قیمت یا کرا بدست آید، (آنندراج)
ثقبه، منفذ، رخنه، شکاف، معبر، (ناظم الاطباء)، ثقبه، (منتهی الارب) (دهار)، جحر، (دهار)، کنام: معاویه السلمی گفت: یا رسول اﷲ دشمن اندر حصار چنان بود که دده اندر سوراخ، (ترجمه تاریخ طبری بلعمی)، ز سوراخ چون مار بیرون کشی همی دامن خویش در خون کشی، فردوسی، چون برون جست لوز از سوراخ شد سموره به نزد او گستاخ، عنصری، کرده گلو پر ز باد قمری سنجاب پوش کبک فروریخته مشک بسوراخ گوش، منوچهری، آن سوراخ بکندند و قلعه ویران کردند، (تاریخ بیهقی)، آنکه شد یکبار زهرآلود از سوراخ مار بار دیگر گرد آن سوراخ کی آرد گذر، امیرمعزی، نهاده اند زن و بچۀ من از سرما بسان سگ بچه بتفوز بر در سوراخ، سوزنی، - سوراخ بینی، منخر، - سوراخ سوز، ثقبه و پستانک اسلحۀ آتشی، (ناظم الاطباء)، ، لانه: زآن روز که پردۀ تو جان دیدم سوراخ بجان خویش در کردم، عطار، دگر ره گر نداری طاقت نیش مکن انگشت در سوراخ کژدم، سعدی، زآنکه هرگز دوبار مؤمن را نگزد مار در یکی سوراخ، جامی، - امثال: با زبان خوش مار از سوراخ بیرون می آورد، سوراخ دعا را گم کرده است، سوراخش کن بینداز گردنش، سوراخ مار بهزار دینار، سوراخ موش بصد دینار خریدن، یعنی در وقت اضطرار و بیچارگی که جای فراخ بدست نیاید در جای تنگ که در آن امنیت متصور باشد بهر قیمت یا کرا بدست آید، (آنندراج)
تخم دارویی است که آن را به شیرازی آهودوستک خوانند و برگ آن مانند کرفس باشد. گزندگی عقرب را نافع است. (برهان) (آنندراج). قسمی از خرای بری است. (تحفۀ حکیم مؤمن). خرا. دینارویه. فاناقس. اسقلیپوس و بعضی گویندخرا، زوفرا نباشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). انیسون بری. (ناظم الاطباء). رجوع به ترجمه صیدنه و اختیارات بدیعی و خرا و دینارویه و لکلرک ج 2 ص 225 شود
تخم دارویی است که آن را به شیرازی آهودوستک خوانند و برگ آن مانند کرفس باشد. گزندگی عقرب را نافع است. (برهان) (آنندراج). قسمی از خرای بری است. (تحفۀ حکیم مؤمن). خرا. دینارویه. فاناقس. اسقلیپوس و بعضی گویندخرا، زوفرا نباشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). انیسون بری. (ناظم الاطباء). رجوع به ترجمه صیدنه و اختیارات بدیعی و خرا و دینارویه و لکلرک ج 2 ص 225 شود
در تاج العروس آمده است: ذومرخ وادیی است بحجاز و در حدیث ذومراخ ذکر شده است و ابن منظور و ابن الاثیر آنرا بضم میم ضبط کرده اند و آن وادیی است نزدیک مزدلفه و بعضی گفته اند کوهی بمکه و بحاء مهمله هم آمده است
در تاج العروس آمده است: ذومرخ وادیی است بحجاز و در حدیث ذومَراخ ذکر شده است و ابن منظور و ابن الاثیر آنرا بضم میم ضبط کرده اند و آن وادیی است نزدیک مزدلفه و بعضی گفته اند کوهی بمکه و بحاء مهمله هم آمده است
آنچه روی فرش اندازند تازه و تمیز ماندن فرش را. (یادداشت مؤلف). پارچه ای از پشم و کتان یا پنبه که بر روی فرش اطاق گسترند تا فرش گرانبها از نور آفتاب و پاخوردگی حفظ شود یا عیب فرش پوشیده ماند، و آن به مقتضای فصل تغییرپذیر است. (فرهنگ فارسی معین) ، کفش راحتی که در خانه پا کنند
آنچه روی فرش اندازند تازه و تمیز ماندن فرش را. (یادداشت مؤلف). پارچه ای از پشم و کتان یا پنبه که بر روی فرش اطاق گسترند تا فرش گرانبها از نور آفتاب و پاخوردگی حفظ شود یا عیب فرش پوشیده ماند، و آن به مقتضای فصل تغییرپذیر است. (فرهنگ فارسی معین) ، کفش راحتی که در خانه پا کنند
عازم حرکت و سفر. (فرهنگ نظام). رجوع به روبراه شدن و روبراه کردن شود، آماده. (آنندراج). آماده و مهیا و حاضر برای کار، مرتب و منظم و آراسته. (ناظم الاطباء) ، شخص مطیع امین مشغول به کار خود. (از فرهنگ نظام) ، برگشته از رفتار نادرست و خلاف
عازم حرکت و سفر. (فرهنگ نظام). رجوع به روبراه شدن و روبراه کردن شود، آماده. (آنندراج). آماده و مهیا و حاضر برای کار، مرتب و منظم و آراسته. (ناظم الاطباء) ، شخص مطیع امین مشغول به کار خود. (از فرهنگ نظام) ، برگشته از رفتار نادرست و خلاف
جایی که در آن رودخانه و چشمه و زهاب بسیار باشد، (برهان قاطع) (آنندراج)، چه لاخ جای انبوهی و بسیاری چیزی است مانند دیولاخ و سنگلاخ، (آنندراج)، از: رود + لاخ (پسوند مکان) ترکیب یافته است، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
جایی که در آن رودخانه و چشمه و زهاب بسیار باشد، (برهان قاطع) (آنندراج)، چه لاخ جای انبوهی و بسیاری چیزی است مانند دیولاخ و سنگلاخ، (آنندراج)، از: رود + لاخ (پسوند مکان) ترکیب یافته است، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
کنایه از بعد طلوع صبح است که نزدیک بطلوع آفتاب باشد. (برهان قاطع). صبح صادق یا روز روشن است. (از آنندراج) : دوش تا روز فراخ آن صنم تنگ دهان لب چون لاله همی داشت ز می لاله ستان. ازرقی (از آنندراج)
کنایه از بعد طلوع صبح است که نزدیک بطلوع آفتاب باشد. (برهان قاطع). صبح صادق یا روز روشن است. (از آنندراج) : دوش تا روز فراخ آن صنم تنگ دهان لب چون لاله همی داشت ز می لاله ستان. ازرقی (از آنندراج)
رخنه، شکاف سوراخ موش داره موش هم گوش داره: کنایه از توجه دادن به حفظ زبان و دور و بر و ملاحظه فضول و خبرچین و مثل آن نمودن سوراخ دعا را گم کردن: کنایه از مصلحت و خیر و راه را گم کردن
رخنه، شکاف سوراخ موش داره موش هم گوش داره: کنایه از توجه دادن به حفظ زبان و دور و بَر و ملاحظه فضول و خبرچین و مثل آن نمودن سوراخ دعا را گم کردن: کنایه از مصلحت و خیر و راه را گم کردن