- روسیاه
- کسی که صورت و روی او سیاه باشد، بدهکار، عاصی، گنهکار و بد افعال، بدبخت
معنی روسیاه - جستجوی لغت در جدول جو
- روسیاه
- کسی که چهره اش سیاه باشد، کنایه از عاصی، گناهکار
- روسیاه
- کنایه از گناهکار، شرمسار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
افرا
دستاویز
کسی که او را بوسیده باشند مقبل
افرا
چسبیده، ملصق برای مکیدن، وابسته (بدیگری)، لغزیده، معقد لخته شده
جمع راسیه، ایستاها کوه های استوار
جاروب شده روفته
جانوری است آبی
فرانسوی تیره روناس
آماده، حاضر و مهیا برای کار، مرتب و منظم و آراسته
بمعنی مجموعه اخلاق و رفتار و کیفیات نفسانی و حالات روانی اطلاق میشود
خوراک روزانه: رزق روزیانه روزرینه، توشه، نسیب قسمت حظ
تابیده شده تافته
هرچیز که از روی ساخته شده باشد، محکم استوار
آنکه دارای پر سیاه رنگ است سیاه پر مقابل پر سفید
متخلخل و سبک شده بر اثر طول زمان یا علتی دیگر، عفن متعفن
فرانسوی انجمن سازمان
شپشگیان
از الحان قدیم ایرانی
چسبیده، چیزی که به چیز دیگر چسبیده باشد، برای مثال چو الماس دوسیده شد بر کباب / به جنبش درآمد ز هر سو عقاب (نظامی۶ - ۱۱۱۸)
موسیجه، پرنده ای شبیه فاخته، قمری، ماسوچه
پرنده ای شبیه فاخته، قمری، ماسوچه، موسیچهبرای مثال چو موسیجه همه سر بر هوا کش / چو دم سنجه همه دم بر زمین زن (خاقانی - ۳۱۹)
رسته، گیاهی که از زمین سر درآورده و سبز شده
پارچه ای که با آن دست و رو را خشک کنند، حوله
ازهم دررفته، پوده شده در اثر کهنگی و فرسودگی
ماش، دانه ای گرد به رنگ سبز که از حبوبات و خوارکی است
روزی، رزق و خوراک هرروزه، غذای روزانه، توشه، نصیب، قسمت
روزی، رزق و خوراک هرروزه، غذای روزانه، توشه، نصیب، قسمت