بهروزی. (انجمن آرا) (آنندراج). سعادت. (انجمن آرا) (آنندراج). خوشبختی. نیکبختی: یاربادت توفیق روزبهی با تو رفیق دوستت باد شفیق دشمنت غیشه و نال. رودکی. در چهرۀ او روزبهی بود پدیدار در ابر گرانبار پدیداربود نم. فرخی. بتندرستی و شاهنشهی و روزبهی همی گذار جهان را بکام و تو مگذر. فرخی. تندرستیش باد و روزبهی کامگاری و قدرت و امکان. فرخی. هرچند که من نشان خوبی و روزبهی می بینم اندر تو. (قابوسنامه). چون مه کاست شب از شب بترم پیش شما کز سرروزبهی روزبهائید شما. خاقانی. گردولت و بخت باشد و روزبهی در پای تو سر ببازم ای سرو سهی. سعدی. هرکسی روزبهی می طلبد از ایام علت آن است که هر روز بتر می بینم. حافظ. آثار روزبهی در ناصیۀ ایام مبارکش واضح. (المضاف الی بدایع الازمان). - سرای روزبهی، عالم امر که تنزل و آفت ندارد. (انجمن آرا) (آنندراج) : لا و هو زان سرای روزبهی بازگشتند جیب و کیسه تهی. سنایی (از آنندراج)
بهروزی. (انجمن آرا) (آنندراج). سعادت. (انجمن آرا) (آنندراج). خوشبختی. نیکبختی: یاربادت توفیق روزبهی با تو رفیق دوستت باد شفیق دشمنت غیشه و نال. رودکی. در چهرۀ او روزبهی بود پدیدار در ابر گرانبار پدیداربود نم. فرخی. بتندرستی و شاهنشهی و روزبهی همی گذار جهان را بکام و تو مگذر. فرخی. تندرستیش باد و روزبهی کامگاری و قدرت و امکان. فرخی. هرچند که من نشان خوبی و روزبهی می بینم اندر تو. (قابوسنامه). چون مه کاست شب از شب بترم پیش شما کز سرروزبهی روزبهائید شما. خاقانی. گردولت و بخت باشد و روزبهی در پای تو سر ببازم ای سرو سهی. سعدی. هرکسی روزبهی می طلبد از ایام علت آن است که هر روز بتر می بینم. حافظ. آثار روزبهی در ناصیۀ ایام مبارکش واضح. (المضاف الی بدایع الازمان). - سرای روزبهی، عالم امر که تنزل و آفت ندارد. (انجمن آرا) (آنندراج) : لا و هو زان سرای روزبهی بازگشتند جیب و کیسه تهی. سنایی (از آنندراج)
خوشبخت، بهروز، از موبدان بهرام گور ساسانی، از شخصیتهای شاهنامه، نام اصلی سلمان فارسی از یاران معروف پیامبر (ص)، نام اصلی ابن مقفع دانشمند معروف ایرانی قرن دوم
خوشبخت، بهروز، از موبدان بهرام گور ساسانی، از شخصیتهای شاهنامه، نام اصلی سلمان فارسی از یاران معروف پیامبر (ص)، نام اصلی ابن مقفع دانشمند معروف ایرانی قرن دوم
دربان، پاسبان درگاه، نگهبان بارگاه پادشاه پرده دار مقرّب پادشاه که در همۀ اوقات می توانسته به حضور سلطان برود و واسطۀ میان شاه و مردم باشد، پردگی، پردگین، حاجب، سادن، ایشیک آقاسی، آغاجی نوبتی
دربان، پاسبان درگاه، نگهبان بارگاه پادشاه پرده دار مقرّب پادشاه که در همۀ اوقات می توانسته به حضور سلطان برود و واسطۀ میان شاه و مردم باشد، پَردِگی، پَردِگین، حاجِب، سادِن، ایشیک آقاسی، آغاجی نوبتی
دهی است از دهستان دلگان بخش بزمان شهرستان ایرانشهر واقع در 92هزارگزی جنوب غربی بزمان و در کنار راه مالرو بمپور به کهنوج، در جلگه واقع و گرمسیر است، سکنۀ آن 250 تن است که مذهب تسنن دارند، آب آن از قنات تأمین میشود و محصولش غلات و خرما و لبنیات، و شغل اهالی زراعت و گله داری است وراه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان دلگان بخش بزمان شهرستان ایرانشهر واقع در 92هزارگزی جنوب غربی بزمان و در کنار راه مالرو بمپور به کهنوج، در جلگه واقع و گرمسیر است، سکنۀ آن 250 تن است که مذهب تسنن دارند، آب آن از قنات تأمین میشود و محصولش غلات و خرما و لبنیات، و شغل اهالی زراعت و گله داری است وراه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
از زنان شاعر در اوایل قرن دهم و معاصر سلطان سلیم بوده است. از اشعار اوست: هر زمان دارم هلاکی با حیات آمیخته زان تغافلها که کردی التفات آمیخته. تغافل از بتان بی وفا مطلوب میباشد وزین سنگین دلان بی التفاتی خوب میباشد. (از مجالس النفائس ص 400). و رجوع به فرهنگ سخنوران شود نام اصلی عبدالله بن مقفعمکنی به ابوعمرو و ابومحمد و مشهور به ابن المقفع دانشمند معروف ایرانی بود. رجوع به ابن المقفع شود پسر ساسان از فرمانروایان ایرانی عربستان در زمان ساسانیان بوده است. رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 180 شود نام وزیر بهرام گور پادشاه ساسانی. (از فرهنگ شاهنامه)
از زنان شاعر در اوایل قرن دهم و معاصر سلطان سلیم بوده است. از اشعار اوست: هر زمان دارم هلاکی با حیات آمیخته زان تغافلها که کردی التفات آمیخته. تغافل از بتان بی وفا مطلوب میباشد وزین سنگین دلان بی التفاتی خوب میباشد. (از مجالس النفائس ص 400). و رجوع به فرهنگ سخنوران شود نام اصلی عبدالله بن مقفعمکنی به ابوعمرو و ابومحمد و مشهور به ابن المقفع دانشمند معروف ایرانی بود. رجوع به ابن المقفع شود پسر ساسان از فرمانروایان ایرانی عربستان در زمان ساسانیان بوده است. رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 180 شود نام وزیر بهرام گور پادشاه ساسانی. (از فرهنگ شاهنامه)
نکنی. اسدی طوسی در ذیل کلمه شاشه باین بیت او تمثل جسته است: ناگاه برآرند ز کنج تو خروشی گردند همه جمله و بر ریش تو شاشه. (از فرهنگ اسدی چ دبیرسیاقی ص 68). شاید این شاعر همان روزبه بن عبداﷲ نکتی باشد. رجوع بهمین نام شود
نکنی. اسدی طوسی در ذیل کلمه شاشه باین بیت او تمثل جسته است: ناگاه برآرند ز کنج تو خروشی گردند همه جمله و بر ریش تو شاشه. (از فرهنگ اسدی چ دبیرسیاقی ص 68). شاید این شاعر همان روزبه بن عبداﷲ نکتی باشد. رجوع بهمین نام شود
بختیار. (ناظم الاطباء). خوشروز و خوشبخت. (فرهنگ شاهنامه). بهروز. (آنندراج). سعید. نیکبخت: توهم پای در مرز ایران منه چو خواهی که مه باشی و روزبه. فردوسی. می لعل پیش آور ای روزبه که شد سال گوینده بر شصت و سه. فردوسی. مهان رابمه دارد و که بکه بود دین فروزنده و روزبه. فردوسی. شغل او با طرب و شغل عدو با غم دل بخت او روز به و بخت عدو روزبتر. فرخی. ایزد او را روزبه کرده ست و روزافزون بملک کس مبادا کو شود بر دولت او بدگمان. فرخی. آب و شرف و عز جهان روزبهان راست تا روزبهان جمله نیرزند بنانی. فرخی. من دگر گفتم ویحک تو دگر گشتی روزبه بودی چون روزبتر گشتی. منوچهری. بغایت خوبروی و روزبه. (قابوسنامه). باز آمدی مظفر و پیروز و روزبه آری چو تو صنم همه جا روزبه بود. مسعودسعد. در باغ عمر سوزنی از صدر روزبه هفتاد شد تموز و خزان و دی و بهار. سوزنی. نیکبخت و روزبه آن کس بود کز آسمان برنیاید نام او روزی بدیوان فراق. مجیر بیلقانی. روزی که بر اعدا کنی آهنگ شبیخون خود روزبه آیی که شه روزبهایی. خاقانی
بختیار. (ناظم الاطباء). خوشروز و خوشبخت. (فرهنگ شاهنامه). بهروز. (آنندراج). سعید. نیکبخت: توهم پای در مرز ایران منه چو خواهی که مه باشی و روزبه. فردوسی. می لعل پیش آور ای روزبه که شد سال گوینده بر شصت و سه. فردوسی. مهان رابمه دارد و که بکه بود دین فروزنده و روزبه. فردوسی. شغل او با طرب و شغل عدو با غم دل بخت او روز به و بخت عدو روزبتر. فرخی. ایزد او را روزبه کرده ست و روزافزون بملک کس مبادا کو شود بر دولت او بدگمان. فرخی. آب و شرف و عز جهان روزبهان راست تا روزبهان جمله نیرزند بنانی. فرخی. من دگر گفتم ویحک تو دگر گشتی روزبه بودی چون روزبتر گشتی. منوچهری. بغایت خوبروی و روزبه. (قابوسنامه). باز آمدی مظفر و پیروز و روزبه آری چو تو صنم همه جا روزبه بود. مسعودسعد. در باغ عمر سوزنی از صدر روزبه هفتاد شد تموز و خزان و دی و بهار. سوزنی. نیکبخت و روزبه آن کس بود کز آسمان برنیاید نام او روزی بدیوان فراق. مجیر بیلقانی. روزی که بر اعدا کنی آهنگ شبیخون خود روزبه آیی که شه روزبهایی. خاقانی
حیله گری. مکاری. نیرنگ بازی: بیمار روزگار هم از اهل روزگار روی بهی ندید که جز روبهی ندید. خاقانی. ، ترسویی. جبن. جبان بودن: جور مکن که حاکمان جور کنند بر رهی شیر که پای بند شد تن بدهد به روبهی. نظامی. ترسم این پیر گرگ روبه باز گرگی و روبهی کند آغاز. نظامی. و رجوع به روباه و روباه بازی و روبهی کردن شود
حیله گری. مکاری. نیرنگ بازی: بیمار روزگار هم از اهل روزگار روی بهی ندید که جز روبهی ندید. خاقانی. ، ترسویی. جبن. جبان بودن: جور مکن که حاکمان جور کنند بر رهی شیر که پای بند شد تن بدهد به روبهی. نظامی. ترسم این پیر گرگ روبه باز گرگی و روبهی کند آغاز. نظامی. و رجوع به روباه و روباه بازی و روبهی کردن شود
ابن احمد (شیخ صدرالدین) ، بنا بگفتۀ صاحب شدالازار واعظی ملیح و صبیح و فصیح اللسان و عذب البیان و صاحب مقام بوده است. در جامع عتیق شیراز وعظ میکرده و در نزد پادشاهان احترام داشته و بسال 685 هجری قمری درگذشته است. رجوع به شدالازار ص 248 شود شیخ روزبهان، معروف به فرید از واعظان بوده ودر جامع عتیق شیراز بوعظ میپرداخته است. در سال 618هجری قمری درگذشته است. رجوع به شدالازار ص 394 شود شیخ روزبهان، کبیر) مصری. او راست تحفهالبرره. (از کشف الظنون ج 1 ستون 364)
ابن احمد (شیخ صدرالدین) ، بنا بگفتۀ صاحب شدالازار واعظی ملیح و صبیح و فصیح اللسان و عذب البیان و صاحب مقام بوده است. در جامع عتیق شیراز وعظ میکرده و در نزد پادشاهان احترام داشته و بسال 685 هجری قمری درگذشته است. رجوع به شدالازار ص 248 شود شیخ روزبهان، معروف به فرید از واعظان بوده ودر جامع عتیق شیراز بوعظ میپرداخته است. در سال 618هجری قمری درگذشته است. رجوع به شدالازار ص 394 شود شیخ روزبهان، کبیر) مصری. او راست تحفهالبرره. (از کشف الظنون ج 1 ستون 364)
متنزّل. (یادداشت مؤلف). بدروز. خلاف روزبه. کسی که روزگارش بکام نیست: شغل او با طرب و شغل عدو با غم دل بخت او روزبه و بخت عدو روزبتر. فرخی. گر به پیری دانش بدگوهران افزون شدی روزبتر نیستی هر روز ابلیس لعین. منوچهری. من دگر گفتم ویحک تو دگر گشتی روزبه بودی چون روزبتر گشتی. منوچهری. اکنون که ترا دید ز سهم و خطر تو بار است بطر بر عدوی روزبتر بر. سنایی
متنزّل. (یادداشت مؤلف). بدروز. خلاف روزبه. کسی که روزگارش بکام نیست: شغل او با طرب و شغل عدو با غم دل بخت او روزبه و بخت عدو روزبتر. فرخی. گر به پیری دانش بدگوهران افزون شدی روزبتر نیستی هر روز ابلیس لعین. منوچهری. من دگر گفتم ویحک تو دگر گشتی روزبه بودی چون روزبتر گشتی. منوچهری. اکنون که ترا دید ز سهم و خطر تو بار است بطر بر عدوی روزبتر بر. سنایی
درگاه نشین، (صحاح الفرس)، درگاه نشین که نوبتی و دربان باشد، (از فرهنگ اسدی)، آن که هر روز بر درگاه پادشاهان نشیند و احکام سلطان را جاری کند، (آنندراج)، آنکه بر درگاه پادشاه نشیند، (از برهان قاطع)، آنکه بر درگاه پادشاه نشیند و پاسبانی کند، (ازناظم الاطباء)، قاپوچی، (ناظم الاطباء)، دربان، (ازبرهان قاطع) (ناظم الاطباء) : همه روزبانان درگاه شاه بفرمود تا برگرفتند راه، فردوسی، پراکنده گشت آن بزرگ انجمن پر از آفرین روزبانان دهن، فردوسی، کس از روزبانان بدر بر نماند فریدون جهان آفرین را بخواند، فردوسی، زحل بر بام او از پاسداران فلک بر درگهش از روزبانان، شمس فخری، ، سرهنگ، نگهبان، (برهان قاطع) (ناظم الاطبا)، و بنظر مؤلف در دو بیت اخیر بمعنی زندانبان است: چو آن روزبانان لشکر ز دور بدیدند زخم سرفراز تور ... فردوسی، بخندید و روی از سپهبد بتافت سوی روزبانان لشکر شتافت، فردوسی، بشد روزبان دست قیصر گرفت ز زندان بیاورد خوار ای شگفت ... دو بند گران بر نهادش بپای ببردش همان روزبان باز جای، فردوسی، ، جلاد، (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) مردکش، (آنندراج)، مردم کش، (انجمن آرا)، دژخیم، میرغضب، سیاف، (یادداشت مؤلف) : از آن روزبانان مردم کشان گرفته دو مرد جوان را کشان، فردوسی، شبانگه بدرگاه بردش کشان بر روزبانان مردم کشان، فردوسی، ز من روزبانان همی بستدند نیام یکی تیغ بر من زدند، فردوسی، ، فراش، عمله، (آنندراج)، چاوش، شفیع، (برهان قاطع) (ناظم الاطباء)
درگاه نشین، (صحاح الفرس)، درگاه نشین که نوبتی و دربان باشد، (از فرهنگ اسدی)، آن که هر روز بر درگاه پادشاهان نشیند و احکام سلطان را جاری کند، (آنندراج)، آنکه بر درگاه پادشاه نشیند، (از برهان قاطع)، آنکه بر درگاه پادشاه نشیند و پاسبانی کند، (ازناظم الاطباء)، قاپوچی، (ناظم الاطباء)، دربان، (ازبرهان قاطع) (ناظم الاطباء) : همه روزبانان درگاه شاه بفرمود تا برگرفتند راه، فردوسی، پراکنده گشت آن بزرگ انجمن پر از آفرین روزبانان دهن، فردوسی، کس از روزبانان بدر بر نماند فریدون جهان آفرین را بخواند، فردوسی، زحل بر بام او از پاسداران فلک بر درگهش از روزبانان، شمس فخری، ، سرهنگ، نگهبان، (برهان قاطع) (ناظم الاطبا)، و بنظر مؤلف در دو بیت اخیر بمعنی زندانبان است: چو آن روزبانان لشکر ز دور بدیدند زخم سرفراز تور ... فردوسی، بخندید و روی از سپهبد بتافت سوی روزبانان لشکر شتافت، فردوسی، بشد روزبان دست قیصر گرفت ز زندان بیاورد خوار ای شگفت ... دو بند گران بر نهادش بپای ببردش همان روزبان باز جای، فردوسی، ، جلاد، (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) مردکش، (آنندراج)، مردم کش، (انجمن آرا)، دژخیم، میرغضب، سیاف، (یادداشت مؤلف) : از آن روزبانان مردم کشان گرفته دو مرد جوان را کشان، فردوسی، شبانگه بدرگاه بردش کشان بر روزبانان مردم کشان، فردوسی، ز من روزبانان همی بستدند نیام یکی تیغ بر من زدند، فردوسی، ، فراش، عمله، (آنندراج)، چاوش، شفیع، (برهان قاطع) (ناظم الاطباء)
در شعر خاقانی ظاهراً مرکب از روز و بهابمعنی قیمت یا بهاء عربی بمعنی روشنی، به معنی کسی است که نیکبخت باشد و اعمال درخشان کند: روزی که بر اعدا کنی آهنگ شبیخون خود روزبه آیی که شه روزبهایی. خاقانی. چون مه کاست شب از شب بترم پیش شما کز سر روزبهی روزبهایید همه. خاقانی
در شعر خاقانی ظاهراً مرکب از روز و بهابمعنی قیمت یا بهاء عربی بمعنی روشنی، به معنی کسی است که نیکبخت باشد و اعمال درخشان کند: روزی که بر اعدا کنی آهنگ شبیخون خود روزبه آیی که شه روزبهایی. خاقانی. چون مه کاست شب از شب بترم پیش شما کز سر روزبهی روزبهایید همه. خاقانی
بازی روز، کنایه ازانقلاب زمانه و تحول روزگار، (آنندراج) : ز خاک ره آن طفل را برگرفت فروماند زان روزبازی شگفت، نظامی (از آنندراج)، ، روزگار، زمان، (ناظم الاطباء) : از آن روز بازی که من زاده ام ز خفتان میان هیچ نگشاده ام، فردوسی، ، دنیا، (ناظم الاطباء)
بازی روز، کنایه ازانقلاب زمانه و تحول روزگار، (آنندراج) : ز خاک ره آن طفل را برگرفت فروماند زان روزبازی شگفت، نظامی (از آنندراج)، ، روزگار، زمان، (ناظم الاطباء) : از آن روز بازی که من زاده ام ز خفتان میان هیچ نگشاده ام، فردوسی، ، دنیا، (ناظم الاطباء)