جدول جو
جدول جو

معنی روزبهان

روزبهان(پسرانه)
نام عارف بزرگ قرن ششم، ابونصر بقلی شیرازی معروف به شیخ شطاح
تصویری از روزبهان
تصویر روزبهان
فرهنگ نامهای ایرانی

واژه‌های مرتبط با روزبهان

روزبهان

روزبهان
ابن احمد (شیخ صدرالدین) ، بنا بگفتۀ صاحب شدالازار واعظی ملیح و صبیح و فصیح اللسان و عذب البیان و صاحب مقام بوده است. در جامع عتیق شیراز وعظ میکرده و در نزد پادشاهان احترام داشته و بسال 685 هجری قمری درگذشته است. رجوع به شدالازار ص 248 شود
شیخ روزبهان، معروف به فرید از واعظان بوده ودر جامع عتیق شیراز بوعظ میپرداخته است. در سال 618هجری قمری درگذشته است. رجوع به شدالازار ص 394 شود
شیخ روزبهان، کبیر) مصری. او راست تحفهالبرره. (از کشف الظنون ج 1 ستون 364)
لغت نامه دهخدا

روزبدان

روزبدان
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد، واقع در 4هزارگزی خاوری فیروزآباد در کنار راه عمومی فیروزآباد به قیر و کارزین و 14 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

روزبان

روزبان
دربان حاجب، نگهبان بارگاه شاهان و امیران پاسبان، سرهنگ، چاوش، جلاد
فرهنگ لغت هوشیار

روزبان

روزبان
دربان، پاسبان درگاه، نگهبان بارگاه پادشاه
پرده دار مقرّب پادشاه که در همۀ اوقات می توانسته به حضور سلطان برود و واسطۀ میان شاه و مردم باشد، پَردِگی، پَردِگین، حاجِب، سادِن، ایشیک آقاسی، آغاجی
نوبتی
روزبان
فرهنگ فارسی عمید

روزبها

روزبها
در شعر خاقانی ظاهراً مرکب از روز و بهابمعنی قیمت یا بهاء عربی بمعنی روشنی، به معنی کسی است که نیکبخت باشد و اعمال درخشان کند:
روزی که بر اعدا کنی آهنگ شبیخون
خود روزبه آیی که شه روزبهایی.
خاقانی.
چون مه کاست شب از شب بترم پیش شما
کز سر روزبهی روزبهایید همه.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

روزبان

روزبان
درگاه نشین، (صحاح الفرس)، درگاه نشین که نوبتی و دربان باشد، (از فرهنگ اسدی)، آن که هر روز بر درگاه پادشاهان نشیند و احکام سلطان را جاری کند، (آنندراج)، آنکه بر درگاه پادشاه نشیند، (از برهان قاطع)، آنکه بر درگاه پادشاه نشیند و پاسبانی کند، (ازناظم الاطباء)، قاپوچی، (ناظم الاطباء)، دربان، (ازبرهان قاطع) (ناظم الاطباء) :
همه روزبانان درگاه شاه
بفرمود تا برگرفتند راه،
فردوسی،
پراکنده گشت آن بزرگ انجمن
پر از آفرین روزبانان دهن،
فردوسی،
کس از روزبانان بدر بر نماند
فریدون جهان آفرین را بخواند،
فردوسی،
زحل بر بام او از پاسداران
فلک بر درگهش از روزبانان،
شمس فخری،
، سرهنگ، نگهبان، (برهان قاطع) (ناظم الاطبا)، و بنظر مؤلف در دو بیت اخیر بمعنی زندانبان است:
چو آن روزبانان لشکر ز دور
بدیدند زخم سرفراز تور ...
فردوسی،
بخندید و روی از سپهبد بتافت
سوی روزبانان لشکر شتافت،
فردوسی،
بشد روزبان دست قیصر گرفت
ز زندان بیاورد خوار ای شگفت ...
دو بند گران بر نهادش بپای
ببردش همان روزبان باز جای،
فردوسی،
، جلاد، (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) مردکش، (آنندراج)، مردم کش، (انجمن آرا)، دژخیم، میرغضب، سیاف، (یادداشت مؤلف) :
از آن روزبانان مردم کشان
گرفته دو مرد جوان را کشان،
فردوسی،
شبانگه بدرگاه بردش کشان
بر روزبانان مردم کشان،
فردوسی،
ز من روزبانان همی بستدند
نیام یکی تیغ بر من زدند،
فردوسی،
، فراش، عمله، (آنندراج)، چاوش، شفیع، (برهان قاطع) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

روبهانه

روبهانه
حیله گر و مکار مانند روباه مانند روباه، همچون روباه
روبهانه
فرهنگ فارسی عمید