جدول جو
جدول جو

معنی روبیان - جستجوی لغت در جدول جو

روبیان
میگو، جانوری آبی با چنگال و پاهای بلند به اندازۀ ملخ که بعضی از انواع آن مصرف خوراکی دارد، ملخ دریایی، اربیان، روبیان
تصویری از روبیان
تصویر روبیان
فرهنگ فارسی عمید
روبیان
بمعنی اربیان است که ملخ آبی باشد و به عربی جرادالبحر خوانند، چون آن را با نخود سیاه بکوبند و بر ناف ضماد کنند حب القرع را بیرون آورد، (برهان قاطع) (آنندراج)، جانور کوچک دریایی است که مثل ماهی خورده میشود و نامهای دیگرش میگ، میگو و اربیان است، (فرهنگ نظام)، و صاحب اختیارات بدیعی آرد: اهل مصر فرندس خوانند و اهل اندلس قرون، و ابن زهر در خاص آورده است که چون آن را بکوبند با نخود سیاه و ضماد کنند بر ناف حب القرع را بیرون آورد، و گویند چون خشک کرده سحق کنند با فلفل، و در چشم کشند شبکوری را زایل کند، و دیگری گوید گرم و تر است، به اعتدال منی را زیاده کند و شکم نرم کند، و بصری گوید: پیش از آنکه نمکسود کنند باه را زیاده کند و غذای صالح بدهد و چون نمکسود کنند تا کهن گردد تولید سودا بکند، و رازی گوید دشوار هضم شود و معده را بد بود و اولی آن بود که اصلاح آن به سرکه و کرویا کنند و بعد از آن جوارش عود یا جوارش سفرجلی مسهل خورند و اگر محرورمزاج بود رب انار منعنع خورند و اگر جهت باه خورند نشاید که به سرکه خورند، بعد از آنکه نیک پخته بکنند با روغن گردکان، و زردۀ تخم مرغ و پیاز و گندنا قلیه سازند و تناول کنند - انتهی، به فارسی ماهی روبیان و ماهی میگ و به هندی چهینکان مچهلی نامند و آن غیر از جرادالبحر است، (از مخزن الادویه)، به فارسی ملخ دریایی و به هندی جهینگا گویند، (الفاظ الادویه)، رومیان ابوجلنبو (کذا) گویند، (تذکرۀ داود ضریر انطاکی)، و رجوع به اربیان شود
لغت نامه دهخدا
روبیان
جانوری است آبی
تصویری از روبیان
تصویر روبیان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روبینا
تصویر روبینا
(دخترانه)
یاقوت سرخ، یاقوت قرمز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رویان
تصویر رویان
جنین، روییدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روبیدن
تصویر روبیدن
رفتن، جاروب کردن و پاک کردن جایی از گرد و خاک، پاک کردن، روفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روبان
تصویر روبان
روبنده، درحال روبیدن
نواری که برای زیبایی به دور چیزی می بندند
فرهنگ فارسی عمید
(لَ کَ دَ)
جاروب دادن. (آنندراج). جاروب کردن و از گرد و غبار پاک ساختن. روفتن. (ناظم الاطباء). رفتن. و رجوع به روفتن شود
لغت نامه دهخدا
نام یکی از دوازده پسر یعقوب که از لیادختر بزرگتر خال وی زاده شد، روبیل، روفین، روبین، راوبین نخستین پسر یعقوب از زوجه او لیئه بود که بسبب ارتکاب گناه حق اول زادگی را از دست داد، (قاموس کتاب مقدس ذیل راوبین)، در تاریخ گزیده به صورت روقین و روفین آمده است، و رجوع به روبیل و روبن و تاریخ گزیده ص 21 و 37 و قاموس الاعلام ترکی شود:
نکونام روبین و شمعون دگر
خردمندلاوی چراغ بصر،
شمسی (یوسف و زلیخا)
لغت نامه دهخدا
کسی یا چیزی که می روبد، (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)،
در حال روفتن، (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(رُ بَ)
به صورت غیرمنسوب، از محدثان بود. (از منتهی الارب). محدث کسی است که علاوه بر نقل احادیث، در تشخیص راویان ضعیف، ناقلان جعلی، و تناقض های روایی تخصص دارد. علم رجال به عنوان شاخه ای از دانش حدیث، به وسیلهٔ همین محدثان شکل گرفت و برای هر حدیث، مسیر انتقال آن از راوی به راوی مشخص شد. این سطح از دقت علمی، تنها در تمدن اسلامی به چشم می خورد و نمونه ای از نهادینه شدن عقلانیت در دین است.
لغت نامه دهخدا
(تَ لَطْ طُ)
رؤیه. دیدن کسی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، رآه عالماً، دانستن کسی را دانشمند. (منتهی الارب). رجوع به رؤیه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی است از دهستان گل فریز بخش خوسف شهرستان بیرجند واقع در 37هزارگزی مشرق خوسف و 6هزارگزی شمال خاوری گل. در جلگه واقع است و هوایی معتدل دارد. سکنۀ آن 245 تن است که مذهب تشیع دارند و به فارسی تکلم می کنند. آب آن از قنات تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و پنبه و میوه، و شغل اهالی زراعت و مالداری و کرباس بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(رِبْ)
تثنیۀ ربا. (منتهی الارب). رجوع به ربا شود
لغت نامه دهخدا
نام شهری است در مغرب فرانسه از ایالت شارانت ماریتیم که مطابق سرشماری سال 1954 میلادی دارای 11256 تن سکنه است، (از دائرهالمعارف بریتانیکا)
لغت نامه دهخدا
پارچه ای نوارمانند که در زینت و آرایش بکار برند، (ناظم الاطباء)، باریکۀ پهن دراز که مانند نوار باشد
لغت نامه دهخدا
(رَ)
سرگشته و گویند:رجل روبان، یعنی مرد متحیر سست از سیری شکم و یا خواب و یا گرانجسم و گرانجان و یا مست. ج، روبی ̍. (از اقرب الموارد). سست جان از سیری یا خواب یا گرانجسم و گرانجان بیدارشده از خواب. (از معجم متن اللغه). رائب. اروب. (از معجم متن اللغه) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کَرْ رو)
فرشتگان مقرب را گویند و ایشان را در عالم هیچ تعلق و تدبیر و تصرفی نیست. (برهان) (آنندراج) :
پیش بزم مصطفی بین دعوت کروبیان
عودسوزان آفتاب و عود کیوان آمده.
خاقانی.
شو بده انصاف خویش کز همه کروبیان
حجرۀ روح القدس به ز تو مهمان نداشت.
خاقانی.
قلب و میمنه از کروبیان ملک و میسره از تواتر امداد سعادات فلک.... (جهانگشای جوینی).
ما نتوانیم حق حمد تو گفتن
با همه کروبیان عالم بالا.
سعدی.
به تهدید اگر برکشد تیغ حکم
بمانند کروبیان صم و بکم.
سعدی.
درون خلوت کروبیان عالم قدس
صریر کلک تو باشد سماع روحانی.
حافظ.
ای ملهمی که در صف کروبیان قدس
فیضی رسد بخاطر پاکت زمان زمان.
حافظ.
رجوع به کروبی، کروبیون و کروبیم شود
لغت نامه دهخدا
روینده، (فرهنگ فارسی معین) (انجمن آرا)،
جنین، (فرهنگ فارسی معین)، نخستین دورۀ رشتۀ تخم، (لغات فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
شهر عمده ناحیۀ رویان و بزرگترین شهر جبال طبرستان به شمار می آمد، (فرهنگ فارسی معین)، شهر بزرگی بود در جبال طبرستان و در ناحیۀ وسیع به همین نام قرار داشت، گویند: بزرگترین شهر جبال طبرستان رویان بود، رویان در اقلیم چهارم بود و بین آن و گیلان دوازده فرسخ مسافت بود، جبال رویان به جبال ری متصل است، (از معجم البلدان)، رجوع به سرزمینهای خلافت شرقی ص 298، تاریخ طبرستان و گیلان، آنندراج و انجمن آرا شود
دهی از بخش مرکزی شهرستان شاهرود، آب از قنات، دارای 1300 تن سکنه، محصول عمده آنجا غلات و پنبه و بنشن و انواع میوه و صیفی وراه آن فرعی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
ولایت وسیعی از کوههای طبرستان در بخش غربی مازندران، (فرهنگ فارسی معین)، و رجوع به رویان (شهر رویان ...) شود
لغت نامه دهخدا
(پَ)
از دیه های کرمان است و غالباً کوکیان هم گفته می شود. در اینجا و در ده دیگری که آن را بهاباد خوانند توتیا سازند که به همه اطراف جهان حمل می گردد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رویان
تصویر رویان
روینده، جنین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روبان
تصویر روبان
نوار ابریشمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روبیدن
تصویر روبیدن
جاروب کردن و از گرد و غبار پاک ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
فرشتگان مقرب را گویند و ایشان را در عالم هیچ تعلق و تدبیر و تصرفی نیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روبان
تصویر روبان
نوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رویان
تصویر رویان
((رُ نَ))
روینده، جنین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روبیدن
تصویر روبیدن
((دَ))
جاروب کردن، روفتن، رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کروبیان
تصویر کروبیان
((کَ یّ))
کروبی. فرشتگان مقرب درگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رویان
تصویر رویان
آمبریون، جنین
فرهنگ واژه فارسی سره
بند، نوار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جارو کردن، رفتن، روفتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چهره پوشاندن زنان، در حجاب شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
رویان، ولایت وسیعی از ناحیه ی کوهستانی تبرستان در بخش غربی
فرهنگ گویش مازندرانی
لوبیا
فرهنگ گویش مازندرانی