- روبه
- کف شیر، مایه ماست، مانده شیر افزود بر آرش های روبه: نیاز، درویشی، سرگشتگی جانوری است از رده پستانداران گوشتخوار از نوع سگ. پوستش برنگهای سیاه سرخ زرد و بسیار نرم است و آنرا آستر جامه کنند. دمی بزرگ و پر مو دارد و به حیله گری مشهور است. یا روباه زرد آفتاب خورشید
معنی روبه - جستجوی لغت در جدول جو
- روبه
- روباه، پستانداری گوشت خوار از خانوادۀ سگ ها با گوش های بلند، پوزۀ دراز و موهای نرم
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
روباه کوچک، بچۀ روباه، برای مثال ای روبهک چرا ننشینی به جای خویش / با شیر پنجه کردی و دیدی سزای خویش (سعدی۲ - ۴۷۶)
غرنبیدن غرنبش، بانگ و فریاد، بانگ و خروش بتشنیع چنانکه بهری بیرون و بهری اندورن گلو بود
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
خوشبخت، بهروز، از موبدان بهرام گور ساسانی، از شخصیتهای شاهنامه، نام اصلی سلمان فارسی از یاران معروف پیامبر (ص)، نام اصلی ابن مقفع دانشمند معروف ایرانی قرن دوم
بازگشت
ظاهر، سطح
تراز، رده، دهناد، رسته
ضربه، ضربت
هدهد
مادراندر زن پدر. مونث راب: زن پدر زن بابا مامندر
یکبار گداختن، مانده داراک
ربوه پشته بلندی، گروه ده هزار تنی پشته بلندی توده بلند
خدایی آفریدگاری
پایه، مقام، درجه
زمین فراخ، پیش خانه، گشادگی جای
نم خیتی خیسی تری ژف نمناکی
اسپست تر (یونجه تر)
یازش گراه گرایش
رشبه آوند نارگیلی کشکول
زانو، آرنج از هر جانور ، سواری محل اتصال ران و ساق پا زانو جمع رکب رکبات
شتاب
سرگین، کاه ریزه که پس از بیختن گندم در پرویزن بماند، نونک بینی
فرانسوی یا کند (یا قوت)
پول رایج روسیه
الگو
جانوری است از رده پستانداران گوشتخوار از نوع سگ. پوستش برنگهای سیاه سرخ زرد و بسیار نرم است و آنرا آستر جامه کنند. دمی بزرگ و پر مو دارد و به حیله گری مشهور است. یا روباه زرد آفتاب خورشید
جمع راوی، باز گویندگان، چمانیان (ساقیان)، آب برکشندگان
روز خجسته، روز بهتر و خوشتر، نیکبخت
لوله های درازی که شکم انسان و حیوان است و مجرای غذا و اسباب هضم آن است
ترس، بهره از زیبایی
نوحه سرائی بر مصائب اهل بیت رسول (ص)
خودداری از خوردن و آشامیدن که مدت شرعی آن از طلوع صبح تا غروب آفتاب است
نگهبانی، ترس، بی فرزندی، خود ساختگی خود بزرگی تله پلنگ، زمین بی سود زمین بی بهره بن گردن، برده، زمین ده، دارندگی زمین، زمین ورستادی گردن جمع رقاب رقبات، بنده غلام، زمین و ملکی که به کسی داده شود که مادام العمر از آن بهره مند شود، حق مالکیت نسبت به زمین، از زمان صفویان ببعد) رقبه (در زبان فارسی بمعنی چند ده واقع در چند بلوک یا ناحیه و مخصوصا دههایی که مجموعا تشکیل یک واحد از املاک موقوفه را میدهد بکار رفته