برگردانندۀرو. اعراض کننده. معرض. پشت کننده. روی برتابنده. - روبرگردان نبودن از، اعراض نکردن از. پشت نکردن به. رو برنتافتن: فلانی از یک بطر عرق یا یک قاب پلو روبرگردان نیست. (یادداشت مؤلف)
برگردانندۀرو. اعراض کننده. مُعْرِض. پشت کننده. روی برتابنده. - روبرگردان نبودن از، اعراض نکردن از. پشت نکردن به. رو برنتافتن: فلانی از یک بطر عرق یا یک قاب پلو روبرگردان نیست. (یادداشت مؤلف)
آفتاب گردان، گیاهی با برگ های درشت و ساقۀ بلند و گل های سبدی زرد رنگ که میان آن ها تخم هایی شبیه تخم هندوانه قرار دارد و آن ها را تف می دهند و مغز آن را می خورند، روغن آن را نیز می گیرند و در پختن شیرینی و بعضی خوراک ها به کار می برند، گل آن همواره رو به آفتاب می گردد، روز گردک، آفتاب گردک، آفتابگردان، آفتاب گردش، روز گرد
آفتاب گَردان، گیاهی با برگ های درشت و ساقۀ بلند و گل های سبدی زرد رنگ که میان آن ها تخم هایی شبیه تخم هندوانه قرار دارد و آن ها را تف می دهند و مغز آن را می خورند، روغن آن را نیز می گیرند و در پختن شیرینی و بعضی خوراک ها به کار می برند، گل آن همواره رو به آفتاب می گردد، روز گَردَک، آفتاب گَردَک، آفتابگَردان، آفتاب گَردِش، روز گَرد
پسوند متصل به واژه به معنای برگرداننده مثلاً نوار برگردان، ترجمه مثلاً برگردان فارسی کتاب، قسمتی از لباس که به بیرون تا می شود، در موسیقی قسمت تکرار شونده در یک آواز، در موسیقی گوشه ای در دستگاه شور، کاربن
پسوند متصل به واژه به معنای برگرداننده مثلاً نوار برگردان، ترجمه مثلاً برگردان فارسی کتاب، قسمتی از لباس که به بیرون تا می شود، در موسیقی قسمت تکرار شونده در یک آواز، در موسیقی گوشه ای در دستگاه شور، کاربن
کسی که از کاری اعراض کند و از آن روی تابد. (ناظم الاطباء). معرض. (یادداشت مؤلف). متماری. (منتهی الارب). اعراض کننده و بی دماغ. (آنندراج). - روی گردان گشتن، روگردان شدن: در دماغ عشق ار دل روی گردان گشته است این صفت برگشته را برگشته مژگانی کجاست ؟ صائب (از آنندراج). رجوع به ترکیب روی برگرداندن شود، نافرمان. سرکش. مخالف. یاغی. (فرهنگ فارسی معین) ، در هندوستان قماشی را گویند که پشت و رو یکسان داشته باشد و چون از طرفی مستعمل شود آن را باژگونه کنند و از طرف دیگر بدوزند و این در سقرلات و آنچه بدان ماند مستعمل، و اصطلاح سراجان است. (آنندراج)
کسی که از کاری اعراض کند و از آن روی تابد. (ناظم الاطباء). مُعرِض. (یادداشت مؤلف). متماری. (منتهی الارب). اعراض کننده و بی دماغ. (آنندراج). - روی گردان گشتن، روگردان شدن: در دماغ عشق ار دل روی گردان گشته است این صفت برگشته را برگشته مژگانی کجاست ؟ صائب (از آنندراج). رجوع به ترکیب روی برگرداندن شود، نافرمان. سرکش. مخالف. یاغی. (فرهنگ فارسی معین) ، در هندوستان قماشی را گویند که پشت و رو یکسان داشته باشد و چون از طرفی مستعمل شود آن را باژگونه کنند و از طرف دیگر بدوزند و این در سقرلات و آنچه بدان ماند مستعمل، و اصطلاح سراجان است. (آنندراج)
آنکه از چیزی برگردد و ترک آن را کند. (ناظم الاطباء). معرض. ترک کننده. (یادداشت مؤلف). - روگردان شدن از کاری یا چیزی، منصرف شدن از آن. ترک گفتن آن را. (از یادداشت بخط مؤلف). روی برگرداندن: بضرورت روگردان شده میل سمرقند نمود. (تذکرۀ دولتشاه ص 364). شوند لاله و گل چون چراغ روگردان ز من به گلشن ایام اگر نسیم شوم. سلیم (از آنندراج). - روگردان نبودن از کاری، اعراض نکردن از آن. ترک نگفتن آن را. امتناع و اباء نداشتن از آن: از یک لنگری پلو، از یک قرابه شراب رو گردان نیست. (از یادداشت بخطمؤلف). روگرداننده. نافرمان و سرکش و مخالف و یاغی. (ناظم الاطباء). روی گردان. و رجوع به روی گردان شود. ، در هندوستان قماشی را گویند که پشت و روی کسان داشته باشد و چون از طرفی مستعمل شود آن را باژگونه کرده از طرف دیگر بدوزند. (آنندراج)
آنکه از چیزی برگردد و ترک آن را کند. (ناظم الاطباء). معرض. ترک کننده. (یادداشت مؤلف). - روگردان شدن از کاری یا چیزی، منصرف شدن از آن. ترک گفتن آن را. (از یادداشت بخط مؤلف). روی برگرداندن: بضرورت روگردان شده میل سمرقند نمود. (تذکرۀ دولتشاه ص 364). شوند لاله و گل چون چراغ روگردان ز من به گلشن ایام اگر نسیم شوم. سلیم (از آنندراج). - روگردان نبودن از کاری، اعراض نکردن از آن. ترک نگفتن آن را. امتناع و اباء نداشتن از آن: از یک لنگری پلو، از یک قرابه شراب رو گردان نیست. (از یادداشت بخطمؤلف). روگرداننده. نافرمان و سرکش و مخالف و یاغی. (ناظم الاطباء). روی گردان. و رجوع به روی گردان شود. ، در هندوستان قماشی را گویند که پشت و روی کسان داشته باشد و چون از طرفی مستعمل شود آن را باژگونه کرده از طرف دیگر بدوزند. (آنندراج)