جدول جو
جدول جو

معنی روبارویی - جستجوی لغت در جدول جو

روبارویی
تقابل، مقابله، روبرو شدن، رجوع به روباروی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روبارو
تصویر روبارو
برابر هم، رو به رو، رویاروی، روی در روی، رو در رو، از مقابل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رویاروی
تصویر رویاروی
برابر هم، رو به رو، روی در روی، روبارو، رو در رو
فرهنگ فارسی عمید
روبرو، مقابل، مواجه، (ناظم الاطباء)، محاذی: و شرغ با سکجکت روباروی است، (تاریخ بخارا ص 16)،
حمله روباروی باید کرد چون شیر عرین
روبه آسا چند از این در هر پسی دستان و فن،
اثیر اخسیکتی،
قباله، روباروی، رأیته قبیلاً، یعنی روباروی و آشکارا دیدم او را، (منتهی الارب)، و رجوع به روبرو و روبارو شود
لغت نامه دهخدا
خوب سیمایی، خوش صورتی، خوشگلی، (ناظم الاطباء)، زیبایی، جمال، حسن، صباحت، وجاهت، قشنگی، نیکویی، (یادداشت بخط مؤلف) :
یکی خوبرویی و زیبندگی
که هست آیتی در فریبندگی،
نظامی،
یکی گفت از ختن خیزد نکویی
فسانه ست آن طرف در خوبرویی،
نظامی،
سردفتر آیت نکویی
شاهنشه ملک خوبرویی،
نظامی،
سهی سرو را کرده بالاش پست
دماغ گل از خوب روئیش مست،
نظامی،
خدای یوسف صدّیق را عزیز نکرد
بخوبرویی لیکن بخوب کرداری،
سعدی،
، ملاطفت، گشاده رویی: محمد بن جعفر ملقب بوده است به دیباج بسبب تازگی و گشادگی و خوبرویی، (تاریخ قم ص 223)
لغت نامه دهخدا
مواجه و روبروی و مقابل، (ناظم الاطباء) (از یادداشت مؤلف) :
یا بزرگی و عز و نعمت و جاه
یا چو مردانت مرگ رویاروی،
حنظلۀ بادغیسی،
خوبیش از بهار زیباروی
خانه و باغ برده رویاروی،
نظامی
لغت نامه دهخدا
(بِ)
روبرو. مقابل. محاذی:
مرگ به من نیز روبروی نشسته ست
می نتوانم کنم سخن کم و افزون.
میرزا ابوالحسن جلوه.
و رجوع به روبرو شود
لغت نامه دهخدا
روبرو، مواجه، مقابل، (از آنندراج)، روباروی:
همه چون سبزه روبارو نشسته
چو داغ لاله هم زانو نشسته،
زلالی (از آنندراج)،
رجوع به روباروی و روبرو شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رویاروی
تصویر رویاروی
روبرو مقابل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رویاروی
تصویر رویاروی
روبرو، مقابل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رویارویی
تصویر رویارویی
تضاد، مقابله، مواجه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رودررویی
تصویر رودررویی
اپوزیسیون، مواجهه
فرهنگ واژه فارسی سره
تقابل، دیدار، صف آرایی، معارضه، مقابله، ملاقات، مواجهه
فرهنگ واژه مترادف متضاد