ج راوی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه). روات. رجوع به راوی و روات شود، در اصطلاح ادب و لغت به جمعی از مردم گفته می شود که اشعار و امثال و اقوال و اخبار مختلف عرب را جمع و نقل وروایت کنند. و رجوع به روایه و روایت و راوی شود
ج ِراوی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه). روات. رجوع به راوی و روات شود، در اصطلاح ادب و لغت به جمعی از مردم گفته می شود که اشعار و امثال و اقوال و اخبار مختلف عرب را جمع و نقل وروایت کنند. و رجوع به روایه و روایت و راوی شود
سنگها برهم نشستۀ استوار. (منتهی الارب). صخره های بهم استوارشدۀ ثابت. واحد آن راهصه است. (از اقرب الموارد) ، سنگها که سپل شتر را کوبد. (منتهی الارب). سنگهایی که چون چهارپایان پای بر آن گذارند بکوبد. (از معجم متن اللغه). الرواهص من الحجاره، سنگهایی که ستوران را بکوبد. (از اقرب الموارد)
سنگها برهم نشستۀ استوار. (منتهی الارب). صخره های بهم استوارشدۀ ثابت. واحد آن راهِصه است. (از اقرب الموارد) ، سنگها که سپل شتر را کوبد. (منتهی الارب). سنگهایی که چون چهارپایان پای بر آن گذارند بکوبد. (از معجم متن اللغه). الرواهص من الحجاره، سنگهایی که ستوران را بکوبد. (از اقرب الموارد)
رگهای اندرون ارش. (مهذب الاسماء). رگهای درون بازو یا رگهای ظاهر پنجه، واحد آن راهش. (آنندراج). رگهای ظاهر کف. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه) ، عصبی است در ظاهر بازو، یا رگها و عصبی است در درون بازو. واحد آن راهش و راهشه است. (از معجم متن اللغه) ، رگهایی است در دستهای چهارپا که هنگام خوردن آنها بهم بریده میشوند. (از اقرب الموارد) ، عصب دستها. (از معجم متن اللغه)
رگهای اندرون ارش. (مهذب الاسماء). رگهای درون بازو یا رگهای ظاهر پنجه، واحد آن راهِش. (آنندراج). رگهای ظاهر کف. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه) ، عصبی است در ظاهر بازو، یا رگها و عصبی است در درون بازو. واحد آن راهِش و راهِشه است. (از معجم متن اللغه) ، رگهایی است در دستهای چهارپا که هنگام خوردن آنها بهم بریده میشوند. (از اقرب الموارد) ، عصب دستها. (از معجم متن اللغه)