جدول جو
جدول جو

معنی روانگتن - جستجوی لغت در جدول جو

روانگتن
خواهش کردن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روان گشتن
تصویر روان گشتن
جاری شدن، جریان پیدا کردن
کنایه از فراگرفتن و ازبر شدن درس
روانه شدن، رفتن، به راه افتادن، راه افتادن، روان شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توانستن
تصویر توانستن
از عهدۀ انجام دادن کاری برآمدن، قدرت بر کاری داشتن، توانا بودن، توانایی داشتن، یارستن
فرهنگ فارسی عمید
(گُ دَ)
از: توان + ستن، پسوند مصدری، پهلوی ’توانیستن’. قدرت داشتن.مقتدر بودن. (حاشیۀ برهان چ معین). استطاعت. (زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). قوت و قدرت داشتن. (ناظم الاطباء). قدرت داشتن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (فرهنگ فارسی معین). توانائی داشتن. (فرهنگ فارسی معین). قدرت. مقدرت. اقتدار. اطاقه. یارستن. ممکن بودن. مقدور بودن. میسر بودن. تانستن. دانستن. یک مصدربیش ندارد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
ایا بلایه اگرکارکرد پنهان بود
کنون توانی باری خشوک پنهان کرد؟
رودکی.
توانی بر او کار بستن فریب
که نادان همه راست بیند وریب.
ابوشکور.
دو چیز است کو را به بند اندر آرد
یکی تیغ هندی یکی زرّ کانی
به شمشیر باید گرفتن مر او را
به دینار بستنش پای ار توانی.
دقیقی (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 392).
تا همی آسمان توانی دید
آسمان بین و آسمانه مبین.
عماره.
اگر شهریاری به گنج و سپاه
توانست کردن به ایران نگاه
نبودی جز از ساوه سالار چین
که آورد لشکر به ایران زمین.
فردوسی.
اگر کس نیازاردیت از نخست
به آب این گنه را توانست شست.
فردوسی.
که لختی ز زورش ستاند همی
که رفتن به ره بر تواند همی.
فردوسی.
چه کنم که سفیه را به نیکوئی
نتوانم نرم کردن از داشن.
لبیبی.
تا توانی شهریارا روز امروزین مکن
جز بگرد خم خرامش جز بگرد دن دنه.
منوچهری.
چندانکه توانستی رحمت بنمودی
چندانکه توانستی ملکت بزدودی.
منوچهری.
نه ستم رفت بمن زو، و نه تلبیسی
که مرا رشته نتاند تافت ابلیسی.
منوچهری.
فرمود که جواب نویسید که ما را معلوم شد که مقام شما دراز کشید اکنون هرکه می تواند بودن می باشد و هر کس نتواند بودن و صبر کردن، بازگردد. (فارسنامۀ ابن بلخی). اگر سخن از سخندان پرسند شفا تواند داد. (فارسنامه ایضاً ص 30).
گفتم چه شود که من شوم تو
گفتا که تو من شو ار توانی.
خاقانی.
دل بر توانم از سر و جان برگرفت و چشم
نتوانم از مشاهدۀ یار برگرفت.
سعدی.
زاهد از پای خم باده چه سان برخیزم
من نیفتاده ام آنسان که توان برخیزم.
سعدی (از آنندراج).
نفس بی علم هیچ نتوانست
جز به علم این کجا توان دانست ؟
اوحدی.
، لایق و قابل بودن و سزاوار و لایق شدن. (ناظم الاطباء). شایستن.روا بودن. ممکن بودن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و ده گونه آن بود که پوست و مزغ (مغز) آن بتوان خورد. (ترجمه تفسیر طبری از یادداشت ایضاً). که نیکبخت و دولتیار آن تواند بود که تقیل و اقتداء به خردمندان و مقبلان واجب بیند. (کلیله و دمنه). و شریف آنکس تواند بود که خسروان روزگار وی را مشرف گردانند. (کلیله و دمنه). و اگر در خواندن فروماند به تفهم معنی کی تواند رسید؟ (کلیله و دمنه). چه بیان شرایع به کتاب تواند بود (کلیله و دمنه). و اگر خردمندی به قلعه ای پناه گیرد... و یا به کوهی که از گردانیدن آب و ربودن باد اندر آن ایمن تواند زیست البته به عیبی منسوب نگردد. (کلیله و دمنه)، دست یافتن و غالب شدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از روانیدن
تصویر روانیدن
فرستادن ارسال، جاری ساختن، رایج کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روانستان
تصویر روانستان
محل و مقام ارواح، آسمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توانستن
تصویر توانستن
توانا بودن، توانائی داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع پروانه راسته ای از تیره حشرات که دارای 4 بال نازک پوشیده از پولکهای لطیف کوچکی است که غالبا رنگینند. قطعات دهانی این جانوران جهت مکیدن مایعات تغییر شکل یافته بدین صورت که دو آرواره حیوان بشکل لوله ای در آمده و خرطوم طویلی را تشکیل میدهد. پروانگان اقسام متعدد دارند که بعضی از آنها دارای رنگ آمیزیهای بسیار زیبا و جالب میباشند. یا پروانگان روزانه پروانگانی هستند که در موقع استراحت و نشستن روی دیوار یا گیاهان بالهایشان بطور عمودی قرار میگیرد و شامل تعداد زیادی از پروانه ها میباشند. این پروانه ها رنگهای بسیار زیبایی دارند و بر روی سبزیها پرواز میکنند. یا پروانگان شبانه. پروانگانی هستند که گونه های متعددی را شامل میشوند. بالهای این پروانه ها در موقع استراحت بحالت افقی قرار میگیرد. بعضی از گونه ها مانند پروانه کرم ابریشم نوزادشان پس از خروج از تخم که بشکل کرم در میاید بدور خود پیله ای می تند که از الیافش ابریشم تهیه میکنند و بعضی از گونه ها هم انگل میوه ها (از قبیل سیب و گلاب و آلو) میشوند و خسارات زیاد وارد میکنند شب پره. یا پروانگان غروب پروانگانی هستند که مانند پروانگان شیانه بالهایشان در موقع استراحت افقی است. گونه ای از این دسته پروانگان که در داخل اماکن مرطوب و زیرزمینهای تاریک میزیند و بر روی بالهای قهوه یی رنگشان نقش سر مرده ای را دارند. نوزاد 10 گونه اخیر انگل سیب زمینی میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پروانگان
تصویر پروانگان
((پَ نِ))
جمع پروانه، راسته ای از تیره حشرات که دارای چهاربال نازک پوشیده از پولک های لطیف کوچکی است که غالباً رنگینند. پروانگان اقسام مختلف دارند که بعضی از آن ها دارای رنگ آمیزی بسیار زیبا و جالب می باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توانستن
تصویر توانستن
((تَ نِ تَ))
توانایی داشتن، قادر بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توانستن
تصویر توانستن
لتكوّن قادرةٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از توانستن
تصویر توانستن
Afford, Can
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از توانستن
تصویر توانستن
se permettre, pouvoir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
شایعه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
رو انداختن
فرهنگ گویش مازندرانی
قرار دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از توانستن
تصویر توانستن
sich leisten, können
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از توانستن
تصویر توانستن
להרשות , יכול
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از توانستن
تصویر توانستن
برداشت کرنا , کر سکنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از توانستن
تصویر توانستن
সামর্থ্য থাকা , করতে পারা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از توانستن
تصویر توانستن
kumudu, kuweza
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از توانستن
تصویر توانستن
alabilmek, yapmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از توانستن
تصویر توانستن
여유가 있다 , 할 수 있다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از توانستن
تصویر توانستن
余裕がある , できる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از توانستن
تصویر توانستن
mampu, bisa
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از توانستن
تصویر توانستن
वहन करना , करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از توانستن
تصویر توانستن
дозволяти , могти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از توانستن
تصویر توانستن
สามารถ , สามารถ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از توانستن
تصویر توانستن
zich veroorloven, kunnen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از توانستن
تصویر توانستن
permitirse, poder
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از توانستن
تصویر توانستن
permettersi, potere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از توانستن
تصویر توانستن
permitir-se, poder
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از توانستن
تصویر توانستن
позволять , мочь
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از توانستن
تصویر توانستن
pozwalać, móc
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از توانستن
تصویر توانستن
买得起 , 能
دیکشنری فارسی به چینی