محمد بن المرتفع... رهینی. او از عبدالله بن زبیر، و ابن عیینه از وی روایت دارد. رهینی در غزوۀ یرموک شهید شد. (از لباب فی تهذیب الانساب) شیخ علی رهینی. او راست: 1- تحفهالراغبین فی حفظ عقائدالدین. 2- حاشیه علی تحفهالراغبین فی حفظ عقائدالدین. (از معجم المطبوعات مصر)
محمد بن المرتفع... رهینی. او از عبدالله بن زبیر، و ابن عیینه از وی روایت دارد. رهینی در غزوۀ یرموک شهید شد. (از لباب فی تهذیب الانساب) شیخ علی رهینی. او راست: 1- تحفهالراغبین فی حفظ عقائدالدین. 2- حاشیه علی تحفهالراغبین فی حفظ عقائدالدین. (از معجم المطبوعات مصر)
رستن. ابلال. بلول. نجات. رستگار شدن. نجات یافتن. خلاص شدن (از بند و قید). آزاد شدن. (یادداشت مؤلف). خلاص یافتن. (شرفنامۀ منیری). خلاص شدن. نجات یافتن. (انجمن آرا) (آنندراج) (برهان). انجاع. (منتهی الارب). افلاح. (ازتاج العروس). مؤائله. نجو. نجاء. نجاه. نجایه. نقذ. وئآل. (منتهی الارب) : تمام عضو با من درگذشته ز دام هیچیک نتوان رهیدن. ناصرخسرو. زانکه دل برکنده از بیرون شدن بسته شد راه رهیدن از بدن. مولوی. دست می زد چون رهید از دست مرگ سبز و رقصان در هوا چون شاخ و برگ. مولوی. چون رهیدی بینی اشکنجه و دمار ز انکه ضد از ضد گردد آشکار مولوی. الحمدلله از آن عذاب الیم برهیدیم. (گلستان). به گوشش فروگفت کای هوشمند به جانی ز دانگی رهیدم ز بند. سعدی (بوستان). المنه لله که هوای خوش نوروز بازآمد و از جور زمستان برهیدیم. سعدی. ، خلاص دادن. (شرفنامۀ منیری). جداکردن. ربودن. (از حاشیۀ ترجمه محاسن اصفهان ص 162) : مگر رخنه ای چند که سیل و باد از قلۀ دیوارها و کنگرۀ ایوانها رهیده و ربوده باشد. (ترجمه محاسن اصفهان ص 22). وگر از جوانب آن چیزی رهیده می شود اگر اندک است و اگر بسیار آب آن روی به زیادتی می نهد. (ترجمه محاسن اصفهان ص 38)
رَستَن. ابلال. بلول. نجات. رستگار شدن. نجات یافتن. خلاص شدن (از بند و قید). آزاد شدن. (یادداشت مؤلف). خلاص یافتن. (شرفنامۀ منیری). خلاص شدن. نجات یافتن. (انجمن آرا) (آنندراج) (برهان). انجاع. (منتهی الارب). افلاح. (ازتاج العروس). مؤائله. نجو. نجاء. نجاه. نجایه. نقذ. وئآل. (منتهی الارب) : تمام عضو با من درگذشته ز دام هیچیک نتوان رهیدن. ناصرخسرو. زانکه دل برکنده از بیرون شدن بسته شد راه رهیدن از بدن. مولوی. دست می زد چون رهید از دست مرگ سبز و رقصان در هوا چون شاخ و برگ. مولوی. چون رهیدی بینی اشکنجه و دمار ز انکه ضد از ضد گردد آشکار مولوی. الحمدلله از آن عذاب الیم برهیدیم. (گلستان). به گوشش فروگفت کای هوشمند به جانی ز دانگی رهیدم ز بند. سعدی (بوستان). المنه لله که هوای خوش نوروز بازآمد و از جور زمستان برهیدیم. سعدی. ، خلاص دادن. (شرفنامۀ منیری). جداکردن. ربودن. (از حاشیۀ ترجمه محاسن اصفهان ص 162) : مگر رخنه ای چند که سیل و باد از قلۀ دیوارها و کنگرۀ ایوانها رهیده و ربوده باشد. (ترجمه محاسن اصفهان ص 22). وگر از جوانب آن چیزی رهیده می شود اگر اندک است و اگر بسیار آب آن روی به زیادتی می نهد. (ترجمه محاسن اصفهان ص 38)
درخور رسیدن. لایق رسیدن. شایستۀ رسیدن: رسیدنی می رسد. (یادداشت مؤلف) : روز آدینه شانزدهم ماه رمضان امیر چون آنجا رسیده بود مقام کرد دو روز تا کسانی که رسیدنی اند دررسند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 628)
درخور رسیدن. لایق رسیدن. شایستۀ رسیدن: رسیدنی می رسد. (یادداشت مؤلف) : روز آدینه شانزدهم ماه رمضان امیر چون آنجا رسیده بود مقام کرد دو روز تا کسانی که رسیدنی اند دررسند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 628)