جدول جو
جدول جو

معنی رهوس - جستجوی لغت در جدول جو

رهوس
(رَهَْ وَ)
بسیارخوار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اکول. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). شکم خواره. شکم باره. (یادداشت مؤلف). فراخ شکم. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
رهوس
بسیار خوار
تصویری از رهوس
تصویر رهوس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رئوس
تصویر رئوس
رأس ها، سران، جمع واژۀ رأس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهوس
تصویر مهوس
صاحب هوس، به هوس افتاده، دیوانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرهوس
تصویر پرهوس
آنکه هواوهوس بسیار دارد، بلهوس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رهور
تصویر رهور
راهوار، ویژگی اسب یا استر خوش راه و تندرو
فرهنگ فارسی عمید
(اَ هَْ وَ)
نیک خورنده. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
نام قریه ای بوده است در بخارا در عهد رودکی. (احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 110)
لغت نامه دهخدا
(قَهَْ وَ)
دراز، مرد دراز. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تکۀ ریگستانی دراز و سطبرشاخ. (منتهی الارب). التیس الرملی الطویل الضخم القرنین. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
ستوری که با پایش بزند (لگد بزند) . (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
محمد. او راست: اللؤلؤ المنظوم فی علم الطلاسم و النجوم. (از معجم المطبوعات مصر)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
جمع واژۀ رمس. گورها. ارماس. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به رمس شود
لغت نامه دهخدا
(رُ)
نام سنگی است. گویند هرکه خاتمی از آن سنگ در انگشت کند غم و اندوه و حزن بدو نرسد. (برهان قاطع) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
اکول و پرخور. (ناظم الاطباء). بسیارخوار که رس نیز گویند. (از شعوری ج ورق 11)
لغت نامه دهخدا
(دِ هََ)
سخت و درشت. (منتهی الارب). شدید. (اقرب الموارد). دراهس. و رجوع به دراهس شود
لغت نامه دهخدا
(پُ هََ وَ)
کسی که نفس وی بسیار خواهشهای سبک و بیجا دارد. دارای آرزوی بسیار. بوالهوس. بلهوس. مقابل کم هوس:
شور شراب عشق تو آن نفسم رودز سر
کاین سر پرهوس شود خاک در سرای تو.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(رَ)
بعیر رجوس، شتر سخت بانگ کننده. (از اقرب الموارد). شتر بانگ کننده. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، آسمان سخت غرنده. (ناظم الاطباء) ، دریای مواج. (از اقرب الموارد) ، آنکه آب چاه را به مرجاس اندازه می کند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
کسی که سرش از غلبۀ خواب بجنبد. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، ماده شتری که سرش از نشاط لرزان باشد. (منتهی الارب) ، ماده شتر شتاب رو که دستها را زودزود بردارد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، کسی که سرش از پیری لرزان باشد، نیزۀ نرم و جنبان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نهوس
تصویر نهوس
شیر بیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهوس
تصویر مهوس
دیوانه، ابله، خل، مشتاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهور
تصویر رهور
راه سپر، فراخ گام تند رو و خوش راه (اسب استر و غیره)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رووس
تصویر رووس
جمع راس. سرها، اصول: رووس مطالب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رئوس
تصویر رئوس
سرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهوک
تصویر رهوک
بزغاله فربه، جوانی خوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهوم
تصویر رهوم
سستکار، سست رای، گوسپند لاغر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهون
تصویر رهون
جمع رهن، گرویی ها گروگان ها جمع رهن گروها گروگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهوه
تصویر رهوه
پشته، پسته از واژگان دو پهلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رموس
تصویر رموس
جمع رمس، گورها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفوس
تصویر رفوس
لگد زن ستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ردوس
تصویر ردوس
سنگ انداز، دور کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهوس
تصویر دهوس
شیر درنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرهوس
تصویر پرهوس
دارای آرزوی بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهوس
تصویر اهوس
شکمباره پر خور، گول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رئوس
تصویر رئوس
((رُ))
جمع رأس، سرها، اصول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهوس
تصویر مهوس
((مُ هَ وَّ))
به هوس افتاده، دیوانه، ابله
فرهنگ فارسی معین