راهزنی. عمل و صفت راهزن و رهزن. (یادداشت مؤلف) : نه مردی است این دزدی و رهزنی بدین کار واپس تر از هر زنی. فردوسی. رجوع به رهزن و راهزنی شود. - رهزنی کردن، دزدی کردن در راه. (از ناظم الاطباء)
راهزنی. عمل و صفت راهزن و رهزن. (یادداشت مؤلف) : نه مردی است این دزدی و رهزنی بدین کار واپس تر از هر زنی. فردوسی. رجوع به رهزن و راهزنی شود. - رهزنی کردن، دزدی کردن در راه. (از ناظم الاطباء)
عمل راهزن. دزدی و غارت و تاراج در راهها. (ناظم الاطباء). قطع طرق. (یادداشت مؤلف) : هر که درین راه منی میکند برمن و تو راهزنی میکند. نظامی. ، سرودگویی. راه زدن. رجوع به راه درین معنی شود
عمل راهزن. دزدی و غارت و تاراج در راهها. (ناظم الاطباء). قطع طرق. (یادداشت مؤلف) : هر که درین راه منی میکند برمن و تو راهزنی میکند. نظامی. ، سرودگویی. راه زدن. رجوع به راه درین معنی شود
محمد بن المرتفع... رهینی. او از عبدالله بن زبیر، و ابن عیینه از وی روایت دارد. رهینی در غزوۀ یرموک شهید شد. (از لباب فی تهذیب الانساب) شیخ علی رهینی. او راست: 1- تحفهالراغبین فی حفظ عقائدالدین. 2- حاشیه علی تحفهالراغبین فی حفظ عقائدالدین. (از معجم المطبوعات مصر)
محمد بن المرتفع... رهینی. او از عبدالله بن زبیر، و ابن عیینه از وی روایت دارد. رهینی در غزوۀ یرموک شهید شد. (از لباب فی تهذیب الانساب) شیخ علی رهینی. او راست: 1- تحفهالراغبین فی حفظ عقائدالدین. 2- حاشیه علی تحفهالراغبین فی حفظ عقائدالدین. (از معجم المطبوعات مصر)
ابوعبدالله محمد بن احمد بن محمد بن یوسف، معروف به رهونی از دانشمندان قرن سیزده. او راست:1- اوضح المسالک و اسهل المراقی الی سبک ابریز الشیخ عبدالباقی، و آن حاشیه ای است بر شرح عبدالباقی زرقانی بر مختصر شیخ خلیل. 2- التحصن و المنعه ممن ان السنه بدعه (در فقه مالکی). (از معجم المطبوعات مصر)
ابوعبدالله محمد بن احمد بن محمد بن یوسف، معروف به رهونی از دانشمندان قرن سیزده. او راست:1- اوضح المسالک و اسهل المراقی الی سبک ابریز الشیخ عبدالباقی، و آن حاشیه ای است بر شرح عبدالباقی زرقانی بر مختصر شیخ خلیل. 2- التحصن و المنعه ممن ان السنه بدعه (در فقه مالکی). (از معجم المطبوعات مصر)
دزد راه و غارتگر راه و قطاع الطریق و راهزن. (ناظم الاطباء). قاطع طریق: بشد تافته دل یل رزمجوی سوی ره زنان رزم را داد روی. اسدی. قافله هرگز نخورد و راه نزد باز باز جهان رهزن است و قافله خوار است. ناصرخسرو. حکم غالب راست چون اغلب بدند تیغ را از دست رهزن بستدند. مولوی. چو مردانگی آید از رهزنان چه مردان لشکر چو خیل زنان. سعدی (بوستان). رهزن دهر نخفته ست مشو ایمن ازو اگر امروز نبرده ست که فردا ببرد. حافظ. ، فریب دهنده. از راه برنده: خال سبزی که بر آن عارض گندم گون است سر آن دانه که شد رهزن آدم با اوست. حافظ. رجوع به راهزن شود
دزد راه و غارتگر راه و قطاع الطریق و راهزن. (ناظم الاطباء). قاطع طریق: بشد تافته دل یل رزمجوی سوی ره زنان رزم را داد روی. اسدی. قافله هرگز نخورد و راه نزد باز باز جهان رهزن است و قافله خوار است. ناصرخسرو. حکم غالب راست چون اغلب بدند تیغ را از دست رهزن بستدند. مولوی. چو مردانگی آید از رهزنان چه مردان لشکر چو خیل زنان. سعدی (بوستان). رهزن دهر نخفته ست مشو ایمن ازو اگر امروز نبرده ست که فردا ببرد. حافظ. ، فریب دهنده. از راه برنده: خال سبزی که بر آن عارض گندم گون است سر آن دانه که شد رهزن آدم با اوست. حافظ. رجوع به راهزن شود